پارادوکسِ هربرت فون کارایان
اگر یکی از بزرگترین رهبران ارکستر تاریخ، سابقهی شخصی آلودهای داشته باشد، آیا باز هم باید به موسیقی او گوش دهیم؟ وقتی او پرکارترین و یکی از ستایششده ترینها است، این دوراهی مشکلسازتر میشود… . در حالی که تعداد زیادی از نوازندگان، منتقدان و شنوندگان مدتهاست که هربرت فون کارایان را در هنرِ رهبری، غیرقابللمس میدانند، چیزهای زیادی در مورد او وجود دارد که به طور مشخص، در طیفِ خاکستری جای میگیرد. داستان زندگی او که بهعنوان یک جوان: بیرحم، جاهطلب، و به شدت خودکامه بود، با رقابتهای تلخ، دشمنیها و از همه جنجالیتر، عضویت در حزب نازی شناخته میشود.
قرار است در این نوشتار پا به عرصهای بگذاریم که با فاصله گرفتن از اتفاقات جنگ دوم جهانی، کمتر کسی به آن پرداخته و بیشتر اهالی موسیقی حتی از آن بیاطلاع هستند. نگاهکردن به حرفه، جنجالها و دستاوردهای رهبر ارکستری که هنوز هم هیچ مثل و مانندی ندارد، رهبری که مدتها پس از مرگش، هنوز با اجراهایش طرفداران و مخالفان را مجذوب خود میکند. نیمهی اول و کمتر بررسی شدهی زندگیِ هربرت فون کارایان که همچنان با بحث و جدل همراه بوده موضوع این نوشتار است.
آیا او یک نازی سرسخت بود یا یک فرصت طلب؟ اگر او یک عضو افراطیِ حزب نازی بود، آیا باید به اندازه گذشته به ضبطهای او احترام بگذاریم؟ مسئولیت اخلاقی تا چه اندازه باید در مقابل دستاورد موسیقی او وزن داشته باشد؟
در این دورانِ تاریک، او به تنهایی این صندلی ناخوشایند را اشغال نکرده است. بحثهای مشابهی پیرامون ریشارد اشتراوس، کارل ارف و کارل بوهم نیز وجود دارد. در واقع، واگنر نیز با توجه به احساسات نژادی خود، در بخشهای خاصی، خصومتهای زیادی را برمیانگیزد اما پرهیاهوترین بحثها پس از جنگ پیرامون شخصیت کارایان شکل گرفت. (دیدگاه شخصی نگارنده)
شروع فعالیت هربرت فون کارایان
کارایان در 5 آوریل 1908 در سالزبورگ در خانوادهای مرفه به دنیا آمد، او پسر یک پزشک موفق بود، و در حین تحصیل در وین جوایزی به عنوان نوازنده پیانو و رهبر ارکستر دریافت کرد. پس از فارغالتحصیلی، اولین کنسرت ارکستری او با ارکستر موتزارتیوم سالزبورگ در ژانویه 1929، با اجرای آثاری از اشتراوس، موتزارت و چایکوفسکی، شور و هیجان محلی را برانگیخت و به منعقد کردن قرارداد در اولم (ulm) کمک کرد.
زمانی که آدولف هیتلر در ژانویه 1933 به قدرت رسید، هربرت فون کارایانِ 24 ساله اتریشی تقریباً چهار فصل را به عنوان رهبر ارکستر در شهر اولم آلمان به فعالیت پرداخته بود، لازم به ذکر است ارکسترسمفونیک این شهر ضعیفترین و کم استعدادترین ارکستر آلمان در آن دوران بود. او از فرصت استفاده کرد و حرفهی خود را در شهر اولم به صورت تخصصی آموخت و جای پای خود را در بسیاری از رپرتوارهای اپرا از موتزارت و بتهوون تا پوچینی و اشتراوس، سفت کرد. با این حال، پس از تسلط نازیها، آیندهی او مطمئن نبود. در آن زمان رهبر ارکستر برلین، “ویلهلم فورتوانگلر” در برخوردش با هربرت فون کارایان در اوایل سال 1933، زندگیِ موسیقایی در آلمان را همچون اپرایی به آشوب کشیده شده توصیف کرد زیرا رژیم، موزیسین هایی را که از نظر سیاسی و نژادی غیرقابل قبول تلقی میشدند، شبانهروز تعقیب کرده و همچنین سیاستِ حمایتی را برای محدودکردن اشتغال برای غیرآلمانیها دنبال میکرد. کارایان جایی در خاطراتش گفته که فورتوانگلر در زمان ملاقات با من، ترانهی معروف : “هیچ کس مشکلی را که دیدهام نمیداند” زیر لب زمزمه میکرد. (که نشان از دغدغه و نگرانی شدید فورتوانگلر از وضعیت موجود داشت)
پیوستنِ هربرت فون کارایان به حزب نازی
در مقابلِ این زمینه، تصمیم آگاهانهی او برای پیوستن به حزب نازی در سالزبورگ در آوریل 1933 باید به عنوان یک حرکت فرصتطلبانه تلقی شود که احتمالاً برای حفظ موقعیت او در اولم طراحی شده بود. این که آیا این نشاندهنده اشتیاق برای سیاستِ نازیها نیز هست، قابل گمانهزنی است، اگرچه او بدون شک امیدوار بود که روشهای قدرتمند نازیها، ثبات فرهنگی را برای آلمان به ارمغان بیاورد.
او شغل خود در اولم را برای یک فصل دیگر حفظ کرد و در طی آن کارنامه خود را گسترش داد تا شامل روایتی تحسینبرانگیز از اپرایِ “آرابلا” اشتراوس شود. اما در مارس 1934 به دلیل دسیسههای شغلی مربوط به یک رقیب بالقوه، اخراج شد. او مجبور نبود مدت زیادی برای پست جدید منتظر بماند. سه ماه بعد به عنوان مدیرکل موسیقی در آخن (شهری در آلمان) انتخاب شد. کار در یک تئاتر بزرگتر، او را قادر ساخت تا با رپرتوارهای جاهطلبانهتری مانند حلقهی نیبلونگِ واگنر، اوتلویِ وردی و الکترایِ اشتراوس مقابله کند. وی همچنین شهرت خود را در سالن کنسرت تثبیت کرد و مسئولیت فصل سالانه کنسرتهای ارکسترال و کرال آخن را بر عهده گرفت. یکی از پیششرطهای پذیرش این بود که او باید دوباره برای عضویت در حزب نازی درخواست دهد، زیرا عضویت قبلی اش در سالزبورگ منقضی شده بود. این موضوع در مارس 1935 تأیید شد. اگرچه کارایان در محاکمهی نازی زداییاش در مارس 1946 استدلال کرد که برای پیشبرد حرفهاش به حزب پیوسته است، اما نمیتوانست از تعهد خود بهعنوان مدیرکل موسیقی آخن برای فراهم کردن زمینههای موسیقی برای مناسبتهای سیاسی فرار کند.
در 29 ژوئن 1935 او در یک کنسرت بزرگ ارکسترال و کرال در فضای باز شرکت کرد که روز حزب NSDAP را جشن گرفت و در مراسمی مشابه چهار سال بعد او اجرای پایانی را از واگنر انجام داد. اما برنامههای کنسرت او به علت جهتگیریهای سیاسی ناشی از عضویت در حزب، از سمت نخبگانِ روشنفکر، آلوده به نظر میرسید. دیگر رهبرانِ آن زمان، با اجرای آثار غیر آلمانی از دبوسی، راول و استراوینسکی، با آثار آلمانی سرشاخ میشدند. در سال 1937، دستاوردهای کارایان در آخن باعث جلب توجه حزب و همچنین توجه عموم مردم شد. در سال 1938 کارایان سمفونی شماره 9 “دنیای جدید” دووراک را رهبری میکند که توسط ارکستر فیلارمونیک وین اجرا شده است. مجله Die Musik در نسخه ویژهای که به میراث رهبری آلمان اختصاص داشت، او را به عنوان فردی که «میتواند سازمان جدیدِ زندگیِ فرهنگی ما را در روح و جهتی که ناسیونال سوسیالیسم میخواهد رهبری کند» معرفی کرد. کنسرت در گوتنبرگ، وین، آمستردام، بروکسل و استکهلم به گسترش نام او در فراتر از آلمان کمک کرد.
با این حال او با این امید که بتواند در برلین تأثیر بگذارد، اهداف خود را حتی بالاتر از اینها قرار داد. این جاهطلبی در سال 1938 با کنسرت “قدرت از طریق شادی” با فیلارمونیک برلین و مشارکت به عنوان رهبر ارکستر در اپرای دولتی برلین در تریستان و ایزولد واگنر در اکتبر همان سال محقق شد.
1938 همان سالی بود که آلمان هیتلری، اتریش را ضمیمه کرد. در همین حال او که یک رهبر ارکستر 30 ساله از سالزبورگ بود، اپرای دولتی برلین را در تولید تریستان و ایزولد اثر ریچارد واگنر رهبری کرد. نمایش تماشایی بود و هربرت فون کارایان به عنوان یک شگفتی مورد ستایش قرار گرفت. بلافاصله پس از آن، او یک قرارداد سودآور با دویچهگرامافون امضا کرد. او که عضو حزب نازی بود، در راه تبدیل شدن به یکی از موسیقیدانان برجسته رایش سوم بود. با این حال، کارایان میرفت که مانند بسیاری از دیگر موسیقیدانان آلمانیِ غیریهودی، از جنگ جهانی دوم زنده بیرون آید و به یکی از رکورددار ترین موسیقیدانان جهان تبدیل میشد. در حالی که خودخواهی و جاهطلبی او بر هیچکس مخفی نبود، اعتقادات سیاسی او به اندازه کافی مبهم بود که به دنیای موسیقیِ پس از جنگ اجازه میداد به سمت دیگری جز نبوغ و استعداد او نیز نگاه کند. وی در آن زمان شاید پیشبینی نمیکرد که با نقل مکان به برلین، وارد دیگِ جوشانِ سیاسی شود که کنترل چندانی بر آن نخواهد داشت. (دیدگاه شخصی نگارنده)
اوج شهرت در خاک آلمان
ماجرای اصلی شهرت او با اخبار و حواشی اجرای تریستانِ او که در برلینر سایتونگ (یک نشریه آلمانی) منتشر شد، شروع میشود. مقالهای تحت عنوان “کارایانِ معجزه”. این اجرا به شدت ستایش شد و نشان داد که رهبر ارکستر 30 ساله با رهبریِ موسیقیِ واگنر تنها با کمک حافظه خود و بدون پارتیتور، به چیزی رسیده است که رهبران سالخورده و باتجربه ممکن است به آن حسادت کنند. این مقاله برای توهین به رهبر بزرگ ارکستر “ویلهلم فورتوانگلر” بود، مردی که علیرغم روابط مبهم سیاسی اش با رایش، برجسته ترین رهبر ارکستر آلمانی و حاکم بی چون و چرای صحنه در آن دوران بود. رقابت بین فون کارایانِ جوان و فورتوانگلر بیتوجه نماند، اما کمتر کسی در آن دوران فکرش را میکرد که او یک چالش واقعی و به شدت جدی است. نقل قول مربوط به یکی از روزنامه نگاران منتقد رهبریِ وی در آن روزها، «فون کارایان بسیار شیک پوش است و برخی افراد تمایل دارند که او را بهتر از فورتوانگلر بدانند، که البته مزخرف است. او قطعاً نبوغ و هیجان زیادی دارد، اما خالی از غرور نیست”. (فورتوانگلر در سال ۱۹۳۴ به دلیل مسائل سیاسی از رهبری ارکستر برلین استعفا داد، و عقیده داشت باید در آلمان بماند تا موسیقی آلمانی را از گزند نازیها در امان دارد، وی آرزو داشت کشورش در صلح و آزادی باشد و در آن شرایط بتواند آن را ترک کند و آثار برجسته را در خارج از کشور با خیالی آسوده رهبری کند، رهبر برجسته ایتالیایی آرتور توسکانینی، «فورتوانگلر بارها از شخص من رهبری بهتر و شایسته تر است». کارایان به عنوان مهرهای کلیدی در مبارزه برای کنترل نهادهای فرهنگی برلین بین جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات، که از حامیان فورتوانگلر و اجراهای خصوصی بود، و وزیر کشور، هرمان گورینگ، حامی اپرای دولتی برلین، ایفای نقش میکرد.
بدشانسی هربرت فون کارایان
در ژوئن 1939، او Die Meistersinger اثر واگنر را در اپرای دولتی بدون موسیقی اجرا کرد. زمانی که باریتون، “رودولف بوکلمان” که در حالت غیرطبیعی و مست بود، خطای جدی مرتکب شد، اجرا از دست رفت. افسوسِ هیتلر که در میان تماشاگرانِ خشمگین بود، نشان از عملکرد ناکافیِ وی در برابرِ واگنر داشت که سرزنش پیشوا را به همراه داشت. اکنون مشکلات بیشتری بر سر راه او قرار داشت. وینیفرد واگنر (عروس ریشارد واگنر و از دوستان صمیمی پیشوا، «هیتلر که توهم توطئه داشت خطای باریتون را به عنوان یک توهین شخصی و از پیش هماهنگ شده از سمت کارایان تلقی کرد و ظاهراً هرگز او را نبخشید. آدولف هیتلر اجرای او را نپسندید، چرا که کارایان بدون پارتیتور و تنها به یاری حافظهی خود، رهبری میکرد. از دیدِ هیتلر، که خود را در موسیقی کلاسیک شدیدا صاحب نظر میدانست، او در میانهی راه، مسیر خود را گم کرد، خوانندگان مکث کردند و در اوج بینظمی پرده فرو افتاد. بنا به نظر وینیفرد واگنر، هیتلر تصمیم گرفت که کارایان هیچگاه فستیوال بایرویت (هر تابستان در طی جشنواره یک ماههی ریشارد واگنر، تمام اپراهای او در این سالن اپرا به اجرا درمی آیند) را رهبری نکند» با این وجود به دلیل علاقهی هرمان گورینگ به او، کارایان همچنان به کارش به عنوان رهبر ارکستر اپرای دولتی برلین ادامه داد.
با وجود ادامه خصومت و سوء ظنِ گوبلز و هیتلر و حسادت فورتوانگلر، حرفهی او در طول جنگ رونق گرفت. او در سال 1940 برای سربازان اشغالگر آلمانی (B Minor Mass) از باخ را در پاریس اجرا کرد و در سال 1941 به پایتخت فرانسه بازگشت تا اجرای تریستان خود را با اپرای دولتی برلین ارائه دهد. از سال 1940 در ایتالیا ظاهر شد و در رومانی و مجارستان کنسرت برگزار کرد. یکی از دستاوردهای مهم، کسب محبوبیت برای کارمینا بورانا از ارف بود، در مورد این اجرا، خود کارل ارف (آهنگساز) با تحسین گفت، «ارکستر، زیر رهبری کارایان فوق العاده به نظر می رسد». کارمینا بورانا در اولین اجرای خود در سال 1937 قبل از اجراهای او در آخن و برلین در اوایل دهه 1940، خصومتی را از سوی سلسلهمراتب نازی برانگیخته بود اما امروز با اجرای وی تحسین حزب را به همراه داشت.
به دلیل عشق متعصبانه به موسیقی و میل به پیشرفت شغلی، شکی وجود ندارد که همراهیِ وی با رژیم نازی فرصتطلبانه بوده است. گرچه بدون شک زمینههِایی از سیاست نازی نیز وجود داشت که ممکن است با دیدگاههای خود او مطابقت داشته باشد. در عین حال که مواقعی در مواجهه با رژیم مغلوب می شود. ایدئولوژی شخصی او را میتوان به بهترین شکل به عنوان مونتاژِ خاکستری و هوشمندانه توصیف کرد. هیچ چیز هرگز واضح نیست و شاید هم نباید ارزیابیِ ما از کار او چیزی جز هنر او باشد. (دیدگاه شخصی نگارنده)
ازدواج و خروج از حزب نازی
در اکتبر 1942 با آنیتا گوترمن، وارث یک ثروت نساجی عظیم، که بارِ پدربزرگ یهودی را بر دوش داشت، ازدواج کرد. علیرغم این که پدربزرگ آنیتا یهودی بود و او یک-چهارم یهودی محسوب میشد، پس از ازدواج آنها و با پیگیری های هرمان گورینگ، حزب نازی تصمیم گرفت که او جزو پنج آلمانیای که لقب “آریایی افتخاری” دریافت کردند، باشد. با این حال، ده روز پس از ازدواج با آنیتا گوترمن، درخواست کرد که از عضویت در حزب نازی معاف شود. نتیجه چنین درخواستی اینِ شد که تا پایان جنگ و به سر رسیدن حکومت هیتلر، او از دستیابی به یک شغل و مقامِ پابرجا محروم بماند. از نظر دستگاهِ حکومت و سازمان حزبی، او عنصر نامطلوب انگاشته میشد و شایستگی هیچ مقام و منزلتی نداشت. وقتی کارل بوهم ریاست اپرای شهر درسدن را رها کرد، تقاضای کارایان برای تصدی آن مقام، آن سان که گفته میشود، به دستور صریح هیتلر رد شد. او در ۱۹۴۵ به همراه آنیتا از آلمان فرار کرد و با همسرش مدتی به صورت مخفی در درون قایقی در دریاچه کومو در شمال ایتالیا زندگی کردند و سپس به میلان ایتالیا نقل مکان کردند.
جنجالِ هربرت فون کارایان
منتقدان و نوازندگان، در مورد رهبر ارکستر برجسته اتریشی، هربرت فون کارایان، در طول سالها نقل قول ها و اظهارنظراتی داشته اند که به بخشی از آنها در زیر اشاره شده است.
ویلهلم فورتوانگلر رهبر ارکستر به نقدهای مثبت کارایان در سال 1940 اینگونه واکنش نشان می دهد:
«اگر آنها (منتقدان) کیفیتهای مادی، مانند “تکنیک رهبری از حافظه” را بیش از حد ماورایی ارزیابی می کنند، پس قدردانِ سختکوشی های قبل از اجرا نیستند. آنها خودشان را با مردم احمقی که به نظر میرسد هرگز کمبود ندارند و در هر زمانی در سالن کنسرت حاضر هستند و بیشتر به دنبال سیرکی مهیج هستند همسو میکنند»
یوزف گوبلز که از مخالفان او بود، در سال 1940 گفت :
«پیشوا نظر بسیار ضعیفی نسبت به کارایان و رهبری او دارد»
والتر لگ (منتقد گاردین) در مورد مذاکرات قرارداد او در سال 1958 گفت:
«اکنون با غروری بیش از قبل، از برجستگیِ منحصربهفردِ خود آگاه است، و قدرت و اقتدار بیشتری نسبت به هر رهبری در جهان تا کنون داشته است، او تا آخرین نفس برای مبارزه در سالن آماده است»
نویل کاردوس، منتقد، در سال 1960 گفت:
«در سرتاسر جهان، مردم دسته دسته میروند تا او را ببینند و موسیقی او را بشنوند. او بدون شک استادِ ارکستر است و قدرت هیپنوتیزمی دارد، اگرچه اغلب با چشمان بسته رهبری می کند»
رهبر ارکستر جان الیوت گاردینر:
«من در یکی از کنسرت هایی که در اواخر عمر اجرا کرد شرکت کردم، این تصور را داشتم که چیزی تقریباً شیطانی در نحوه اعمال قدرت او وجود داشت و این به ضرر موسیقی بود»
رهبر ارکستر ماریس جانسونز:
«هنر او این بود که با چشمان بسته و بدون پارتیتور به ارکستر خودش گوش کند. منتقدان به او ضربه میزنند اما برای موسیقیدانها، کاری که او انجام داد به معجزه نزدیک است»
کارایان، مدیر ارشد موسیقی اروپا
او در زمان حیات، به عنوان مدیر ارشد موسیقی اروپا نامیده میشد، زیرا از زادگاهش، شهر کوچک سالزبورگ آنچنان درخشان پیش رفت تا حساسترین موقعیتها و مشاغل را در موسیقی کلاسیک به دست آورد. او در سال 1955 رهبر ارکستر اصلی فیلارمونیک برلین شد. در آن زمان او از قبل رهبر ارکستر فیلارمونیک وین بود و آنها را در یک تور جهانی بیسابقه در اواخر دهه 50 رهبری کرد، سپس مدیر اپرای دولتی وین شد. او در طی این فعالیتها، مدیر هنری جشنواره سالزبورگ به طور همزمان نیز بود. جای تعجب نیست که هربرت فون کارایان کسی بود که موومان پایانی سمفونی نهم بتهوون، “قصیده شادی” را در سال 1972 مجددا تنظیم کرد تا امروز به سرود اروپا تبدیل شود.
کارایان، پرفروش ترین رهبر ارکستر تمام دوران
او میخواست میراث موسیقایی اش پس از مرگش نابود نشود، بنابراین بیوقفه روی ضبط موسیقی خود به صورت صوتی و تصویری کار کرد. مؤسسه کارایان اکنون دارای پایگاه دادهای از بیش از 2300 فایل صوتی و تصویری ضبط شده توسط کارایان است. این واقعیت که او بیش از 500 اثر مختلف موسیقی کلاسیک را ضبط کرده است، کاتالوگ ضبط او را به منبع بسیار ارزشمندی برای شنوندگان از طرفداران موسیقی کلاسیک تا تازهکار تبدیل میکند. این مساله در اعداد و ارقام فروش نیز منعکس شده است، طبق اعلام بنیاد کارایان که وظیفه حفظ و نشر آثار او پس از مرگ وی را عهده دار است، او تا کنون بیش از 350 میلیون آلبوم (بیش از مجموع فروش رولینگ استونز و کوئین) و 200 میلیون استریم به تقریبا 60 میلیون شنونده فروخت.
کارایان، فناوری و کسب و کار
وی شیفتگیِ مادامالعمر به نوآوریهای تکنولوژیکی داشت. او در فنآوری ضبط، از استریوهای ابتدایی، و به دنبال آن ضبطهای چند کاناله که از طریق چهار بلندگو قابل پخش بود (با نام تجاری کوادروفونیک که بسیار گران قیمت بود)، تا ایفای نقشی اساسی در توسعه و ترویج دیسک فشرده، پیشگام بود. در آوریل 1981، او از هر چهار شرکتی که سیدی را با هم توسعه دادند دعوت کرد تا به سالزبورگ بیایند و این فناوری جدید را به جهان ارائه دهند.
آکیو موریتا، رئیس شرکت سونی که از دوستان نزدیک کارایان بود، در آن زمان از این نکته اطلاع داشت که تا موقع مناسب فرا نرسد، صفحات لیزری را نمیتوان به بازار عرضه کرد. در این میان او نقش سازنده و مهمی را ایفا کرد. در آن حال که شرکتهای صفحهپرکنی دست روی دست گذاشته بودند و از آن بیم داشتند که عرضهی صفحات لیزری نظیر تکنیک استفاده از چهار بلندگو از نظر اقتصادی و بازاریابی با شکست مواجه شود، شکافی بین ضبطهای پیشرفته کارایان و قابلیتهای پخش در دسترس عموم وجود داشت. شنونده معمولی دهه 1970 دارای تجهیزات استریو بود و توانایی تجربه صدای فراگیری که فناوری کوادروفونیک وعده داده بود را نداشت. این بدان معناست که بسیاری از ضبطهای او باید برای تناسب با سیستمهای دو بلندگوی معمولی تنظیم میشد. او چون به ارزش و کیفیت صفحات لیزری پی برده بود، اعلام داشت که از آن پس هیچ صفحهای ضبط نخواهد کرد و با هیچ شرکت صفحهپرکنی قراردادی منعقد نخواهد ساخت، مگر آن که حاضر باشند صفحات لیزری را برای عرضه به بازار فراهم کنند. هیچ یک از شرکتهای صفحهپرکنی که تا آن زمان با کارایان همکاری داشتند، حاضر به قبول پیشنهاد وی نشدند، ولی در همان زمان، همراه همیشگی، یعنی شرکت دویچهگراموفون در اجرای پیشنهاد کارایان قدم به میدان گذاشت.
علاوه بر این، ضبط او از سمفونی آلپاین اثر اشتراوس یکی از اولین سیدی هایی با موضوع موسیقی بود که در جهان منتشر شد. او همچنین با دعوت از کارگردانان ژانرهای مختلف برای ساختن فیلمهای اجراهای موسیقی خود، ژانر جدیدی از فیلمبرداری از اجراهای زندهی موسیقی را ایجاد کرد و بعدها حتی شرکت فیلمسازی خود “تلموندیال” را تأسیس کرد. او در نظر داشت موسیقی کلاسیک را از طریق فناوری مدرن برای مخاطبان، عظیم تر از همیشه به نمایش در بیاورد. او همچنین در نقلقولی معروف گفت، «متأسفانه من چند سالی زود به دنیا آمده ام و بنابراین بسیاری از پیشرفتهای فناوری در زمینه ضبط و پخش موسیقی را که هنوز در راه است از دست خواهم داد». که نشانگر چشمانداز ژرف او نسبت به آینده موسیقی داشت. کارایان کاملا هوشمندانه، معتقد بود که در آستانه لحظهای مهم در تاریخ ضبط موسیقی است.
کارایانِ همه کاره
او از همان ابتدای کارِ خود، نه تنها به جنبههای موسیقایی علاقهمند بود، بلکه به نشر تصویری آثارِ روی صحنه نیز توجه داشت. اگرچه او با کارگردانان مشهوری مانند فرانکو زفیرلی، جورجیو استرلر و جان شلزینگر کار کرد، اما در واقع بیشتر تولیدات اپرای خود را خودش کارگردانی کرد. فستیوال عید پاک سالزبورگ که توسط کارایان در سال 1967 تأسیس شد، بستر مناسبی برای چنین طرحهایی بود. از آنجایی که او بنیانگذار، مدیر و تهیه کننده مالی بود، تصمیمات هنری او کاملاً مستقل بود. جای تعجب نیست که کارایان اولین جشنواره عید پاک خود را با اثری از واگنر آغاز کرد. “والکری” نیز در همان سال در اپرای متروپولیتن نیویورک اجرا شد. ایده ابتکاری او برای فروش بیشتر ضبطها این بود که ابتدا یک اپرای کامل همانند روز اجرا، به وسیله ی استودیو ضبط شود و سپس ارکستر برای روز اجرا آماده شود. مزیت این کار این بود که در روز اکران، آلبوم از قبل در استدیو آماده شده بود و در فروشگاههایی که در سالن انتظار قرار داده شده بودند برای فروش موجود بود.
هربرت فون کارایان، در مقام مربی
او در تمام عمر خود مربی نوازندگان جوان بود. سوفی موتر نوازندهی برجسته ویولون، «اجرا با او آنچنان وزنهی سنگینی محسوب میشد که فرصتهای جدیدی را برای نوازندگان ساز فراهم میکرد و آنها را قادر میساخت تا حتی در نوجوانی یک حرفه جهانی را شروع کنند». ضمنا او بسیاری از مهمترین رهبران ارکستر امروزی مانند: ماریس یانسونز، والری گرگیف، سیجی اوزاوا و کریستین تیلمن را از طریق حمایت و ایجاد جایزهای به نام ” رهبران جوان” در جشنواره سالزبورگ به جهان معرفی کرد. (لازم به ذکر است رهبر برجسته و درخشان ایرانی جناب “الکساندر رهبری” نیز در دهه هفتاد میلادی مدتی به عنوان رهبر کمک به همکاری با کارایان پرداخت).
هربرت فون کارایان و علم موسیقی
او مجذوب تأثیرات موسیقی بر جسم و روان انسان بود و به همین دلیل با دادن پول و منابع، این تحقیقات را تأمین مالی میکرد. با پیشنهادات و ابتکار هربرت فون کارایان، زمینه تحقیقات علوم اعصاب بر پایهی موسیقی پایه گذاری شد که در درمان ترومای روحی سربازان پس از جنگ بسیار کاربردی بود، امروزه ایالات متحده در گسترش این شاخه از فعالیتهای وی، پیشتاز است.
چرخهی بتهوون و کارایان
هنگامی که او سمفونیهای بتهوون را در سال 1977 با دویچهگرامافون ضبط کرد، جاه طلبیِ صوتیِ خاصی داشت. در قلب این جاهطلبی، ایجادِ فناوری ضبط چهارصدایی بود که هدف آن ارائه یک تجربه صوتی غنیتر و فراگیرتر بود. اما دیدگاه واقعی او با محدودیتهای تکنولوژیکی زمان خود مواجه بود. با کند و کاو در آرشیو مؤسسهی کارایان، اسناد روشنگری کشف شده، که آرزوهای وی را روشن میکند. یکی از یافتههای قابل توجه، یادداشتهای او در طول جلسات ضبط است. این یادداشتها، خیلی دقیق ، بر تمرکز او بر (اتاق) و کاوش او در صدای سهبعدی در ضبطها تأکید میکنند. درگیری او با عمق، فضا و طنین مشهود است، که نشان دهنده تمایل او به ثبت و انتقال پیچیدگیهای فضایی یک سالن کنسرت برای شنوندگان در خانه است.
ضرورتِ طرح مسالهی فورتوانگلر
ویلهلم فورتوانگلر در چهل و هفت سالگی، زمانی که نازی ها در سال 1933 به قدرت رسیدند، دو برابر کارایان سن داشت. نه همچون کارایان یک ستارهی در حال ظهور، بلکه تک خالِ آسمان موسیقی آلمان بود. برجسته ترین نمایندهی میراث موسیقی آلمان، در آلمان و در سرتاسر جهان، ناگهان در گرداب سیاست توتالیتر نازیها قرار گرفت و بدون تجربه قبلی در دنیای مانورهای سیاسی، مجبور شد موقعیت خود را در عرصه ای بسیار ناامن تضمین کند. وضعیت او حتی به این دلیل ساده که هرگز به حزب نازی نپیوست و در بیشتر موارد برای حق حفظ استقلال هنری خود مبارزه کرد، از وضعیت کارایان مخاطرهآمیزتر بود. پیچیدگی وضعیت او ناشی از تصمیم اولیه او برای ماندن در آلمان پس از سال 1933 به منظور مبارزه برای استقلال موسیقی از درون واقعیت جدید یک سیاست توتالیتر است. پس از فورتوانگلر، فیلارمونیک برلین دیگر هرگز از همان موجی که ناشی از احساس با هم بودن و اجتماع بود، لذت نبرد، همانطور که در دوره فورتوانگر داشت. مبارزهی اقتدار که بین فورتوانگلر و گوبلز شکل گرفت بسیار جذاب است، زیرا هر دو مرد برای رسیدن به اهداف خود به یکدیگر نیاز داشتند. در سادهترین سطح، فورتوانگلر به حمایت مالی مداوم گوبلز برای حفظ ساختار موسیقی آلمان نیاز داشت و گوبلز به جایگاه بین المللی فورتوانگلر برای پیشبرد جلوه فرهنگ آلمانی.
یک “بده بستان” دائمی در رابطه آنها وجود داشت که آینهی تنشِ بین حوزهی هنر و موسیقی و دنیای سیاست و قدرت بود. هیچ رژیم توتالیتری نمیتواند خلاقیت و استقلال هنری را از هیچ نهادی تحت حمایت خود که ارزشهایی غیر از ارزشهای خود را میپذیرد، بپذیرد. دنیای موسیقیِ مستقل، انحرافات از موسیقی را بر اساس دستورالعمل های هنری میسنجد نه صرفا بر اساس نژاد یا دستورالعمل داخل حزبی. رایش سوم هر گونه غیرمتعارفی در موسیقی را به متعارف و برعکس تبدیل می کرد اما “هر گونه قضاوت در مورد کارایان” میبایست با نگاه به عملکرد فورتوانگلر صورت پذیرد. تصمیم او برای ماندن در آلمان زمانی که تبعید داوطلبانه گزینه قطعی برای او بود، با هدف حفظ یکپارچگی هنری و به حداقل رساندن تهاجمات روبنای سیاسی نازیها به موسیقی آلمان اتخاذ شد. فورتوانگلر از پیوستن به حزب نازی خودداری کرد. او به عنوان یک خارجی، مشکوک و مستعد به خیانت، باقی ماند. او از اجرای قطعات موسیقی ساخته شده برای رهبران نازی خودداری کرد. در مجموع، او از اجرای برنامههای نازیها در تلاش برای به حداقل رساندن جنبه مشهود همکاری خود با آنها اجتناب میکرد. تا آنجا که حتی از اجرای رهبری در کشورهای تحت اشغال رایشسوم نیز اجتناب می کرد. او از قبول هدایا خودداری میکرد، مانند خانهای از خود هیتلر و چندین اتومبیل از گورینگ. فورتوانگلر به نمایندگی از یهودیان و سایر قربانیان، سیاستهای نژادپرستانه رایش را نقد کرد و با تداوم ارتباط با یهودیان، اصول نازیها را با گستاخی به سخره گرفت. او توانست منشی شخصی یهودی وفادار خود، دکتر برتا گیسمار را که مجبور به ترک آلمان و اقامت در انگلستان شد، نجات دهد. گاهی بزرگترین اقدام، هیچ اقدامی نکردن است. نیچه که خود پس از مرگ دست آویزی برای پیشبرد اهداف نازیسم شده بود در برخورد با اینگونه موارد میگوید، «خیره شدن به ورطهای شیطانی به مدت طولانی باعث میشود آن ورطهی خاص نیز متقابلا به ما خیره شود پس در هنگام زندگی با شیاطین میبایست مراقب بود که شبیه به آنان نشویم».
دیدگاه شخصی
در ادامه، دیدگاه شخصی من در برخورد با مساله ی کارایان و نازیسم مطرح میگردد. وی هر زمان که پس از جنگ رهبری میکرد، دائماً با تظاهرات و اتهامات مبتنی بر “رفتار دوران جنگ” خود روبرو میشد اما هیچکس هیچوقت شواهد واضحی علیه او ارائه نکرد، با این حال او یکی از معدود موسیقیدانان ارشد آلمان شد که به حزب نازی پیوست. بسیاری مهاجرت کردند و بسیاری از آنهایی که در آلمان باقی مانده بودند از حزب نازی فاصله گرفتند. تاریخ ثبت نام او در حزب، مورد تردید است. کپی کارت حزب او و شماره ثبت آنها نشان میدهد که او دو بار درخواست داده است، یکی در اولم و دیگر در آخن. آنچه او به عنوان یک عضو یا هوادار نازی در این دو سال انجام داد احتمالاً یک سؤالِ باز و بی پاسخ باقی خواهد ماند مگر اینکه اسناد بیشتری رونمایی شود. او در این دوره با دیگر نازیها و اعضای اساس ارتباط داشت و در سال های متوالی به مناسبت تولد هیتلر با اجرای موسیقی خود، ادای احترام کرد و در جشن رسمی رایش پس از الحاق اتریش نیز اجرا کرد. کارایان با وظیفهشناسی، برنامههایی از گوبلز مبنی بر تبلیغات علیه “موسیقی منحط” ارائه میکرد، و پس از شروع جنگ، چهره تراشهدارِ تمیز و بی نقصِ او، سمبل و بخش جداییناپذیر از فرهنگ بینقص رایشسوم بر روی سکوهای پایتختهای تسخیر شده اروپایی بود. شکی نیست که تک تک نوازندگان ارکستر او، در نتیجه موفقیت بینظیر او در بازارهای نوظهور ضبط، از جهش مالی لذت میبردند، اما این امر به قیمت تحمل یک حالت استبدادی شدید همراه بود که هسته اصلی، تصویر پیشبینی شدهی کارایان بود. او هالهای را در اطراف خود ایجاد کرد که به تصویر پیشوای خود، هیتلر تشبیه شده است. اودر دوره نازیها بزرگ شد، به عضویت حزب درآمد و هرگز یک بار هم روابط خود با نازیها را انکار نکرد. کارایان توسط شهادت حاضرین در دادگاه متهم به استفاده از توهینهای یهودستیزانه در محافل موسیقی خود با وجود حضور دیگر موزیسینها در اطرافش شده است.
با این وجود، چیزی که حرفه ی او را تهدید میکرد، نه در رایش سوم ،بلکه در پسِ نجات آن از چنگال رایشسوم بعد از پایان جنگ بود. پس از جنگ، شوروی اجرای عمومی او را ممنوع کرد، ورود داوطلبانه او به حزب نازی چندین سال قبل از شروع جنگ برای محکوم کردن او کافی بود. با این حال، تا سال 1947، همه ممنوعیتها برداشته شد و او آزاد بود تا به میل خود در هر جای جهان اجرا کند. پاکسازیِ نام او تا حد زیادی به لطف همسر نیمه یهودیاش بود، او از یهودی بودنش برای دفاع از “مقاومتِ کارایان در برابر رایش” استفاده کرد. برخی از مورخان بر این باورند که او عمدا در مورد عقایدش دروغ گفته است تا از در امان ماندن از پروسه ی نازی زداییِ خود اطمینان حاصل کند. در هر صورت، کار او در مسیر نجومیِ خود به سمت شهرت و ثروت ادامه داشت. اگرچه فون کارایان هرگز صراحتا خود را درگیر هیچ یک از امور سیاسی نکرد، اما از سازماندهی مجدد دنیای موسیقی در زمان هیتلر سود برد. با این حال، حتی او نیز نباید از محبت هایِ بدنامکننده و بی ثباتِ پیشوا مصون بماند. او تا زمانی که به دلیل وضعیت بد جسمانی در سال 1989 بازنشسته شد، مدیر هنری فیلارمونیک برلین باقی ماند. بلافاصله پس از چند روز از بازنشستگی، “هربرت فون کارایان” ثروتمندترین و مشهورترین رهبر ارکستر در آن زمان، در ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۹ در حالی که از تولد 81 سالگی او زمان زیادی نگذشته بود، در شهر سالزبورگ در پی ایست قلبی، از دنیا رفت.
برای بسیاری از مردم جهان، زیبایی غیرقابل انکارِ ضبطهای او پس از جنگ، با سکوت او مخدوش شده است. کارایان را میتوان نمونهای از شکستِ نسبیِ فرآیندِ نازیسازی در آلمان پس از جنگ دانست، با در نظر گرفتن این نکته که با همه آنچه در بالا توضیح داده شد، او به هژمونی کامل در دنیای موسیقی کلاسیک پس از جنگ دست یافت. بنا به نقل قولی از کارایان که نشان از کمالگراییِ بی حد و مرز او دارد، «کسی که به همه ی اهداف خود برسد، بهطور مسلم دامنه خواستههایش کوتاه و هدفش ساده بوده است».
در این نوشتار به گوشه ای از تاثیرات رایشسوم بر موسیقی اروپا و جهان پرداختیم. در آینده سعی در بررسی دیگر ابعاد و تاثیرات رایشسوم روی موسیقی در قالب یک مقاله، با عنوان “موسیقی زیر چکمه های رایش سوم” خواهیم داشت…
منابع
Kater, M.H., 1997. The Twisted Muse: Musicians and their Music in the Third Reich, Oxford: Oxford University Press.
Meyer, M., 1993. The Politics of Music in the Third Reich, New York: Peter Lang
مقالهی سیاست و تبلیغات در رایش سوم از سایت https://holocaustmusic.ort.org
مقالههای: آهنگسازان یهودی در رایش سوم، تفاوت دورههای موسیقی کلاسیک و تاریخ موزیکال شهر برلین از سایت https://www.classical-music.com
2 پاسخ
عالی و کامل
ممنون و تشکر