گفتوگو با آقای کاوه دهقان پژوهشگر و نوازندهی گیتار کلاسیک، کارشناسیارشد موسیقی شناسی از دانشگاه سوربون و استادکنسرواتوار رونی.
هدفِ موسقیشناسی چیست؟
+ برای بررسی پدیده موزیکولوژی وارد وادی تاریخی و اجتماعی می شویم و باید مسائل تاریخی . اجتماعی آن را بررسی کنیم. موزیکولوژی از حیث کلی و به معنای عام یک قسمتی از غرب شناسی است.وقتی که ما میخواهیم در وادی موزیکولوژی فعالیت کنیم باید وارد علوم غربی شویم. بحث دیگری که باید به موازات این بحث پیش برود شرق شناسی است که بسیار متاخرتر است.
لازم به ذکر است که بگویم من نه مشعوف فرهنگ غربی هستم و حتی شیفته شرق هم نیستم و سعی میکنم بدون امواج احساسی موقعیت را بسنجم و ببینیم در کجا هستیم و اساسا چه کاری میتوانیم انجام دهیم. بحث ما تکنیکال نیست و بیشتر اجتماعی و تاریخی است.
ابتدا میخواهم راجع به شرق شناسی صحبت کنم. من وقتی خودم را در فرانسه دیدم که مشغول کار هستم از خودم میپرسم که من به عنوان یک ایرانی و یک شرقی اینجا چه میکنم و برای چه مشغول این کار هستم؟ این کار باید فیدبکی برای کشورم داشته باشه یا برای اینجا باید کاری کنم که چیزی که نیست را اضافه کنم؟ این سوالاتی است که برایم پیش آمدهاست.
اروپا از رنسانس تصمیم گرفت که دنیا را بشناسد و تسخیر کند.متاسفانه تاریخی که ما داریم تاریخ شاد و انسانی ای نبوده است و مدام جنگ ها و استعمار وجود داشته. اروپا از رنسانس با فنون کشتیرلنی توانست خاک های مختلف را کشف کند و به منابع عظیمی دست پیدا کنند که کماکان هم همینطور است و این دستاورد ها ادامه پیدا کرد. اروپا از حدود قرن شانزدهم و هفدهم تصمیم به تاسیس آکادمی کرد. آکادمی نه به معنای افلاطونی بلکه به معنای مدرن و جدید آن.
کار آکادمی ساختن لغت نامه و دایره المعارف بود برای اینکه فرهنگ باید تمام چیزهای جدید را در علوم و کشفیات خودش در جستجوی معنا و کلمه باشد که به این پارادایم میگویند. شما الان هر چیزی را که میخواهید راجع به آن صحبت کنید باید داخل پارادایم مربوط به آن صحبت کنید. و این میشود فرهنگ که میتواند سیطره پیدا کند و به تمدن مسلط تبدیل میشود. الان در هرجای دنیا و در دور افتاده ترین روستا ها میتوان نوع زندگی را دید که نوع زندگی غربی است.ما اگر فکر کنیم که در دهه هفتاد میلادی دوران انقلابی گری بود و انقلاب های سوسیالیستی زیادی در دنیا اتفاق میافتاد و همه جوان ها فکر میکردند که باید به نوعی مبارزه کنند، اما الان دوره ی لایف استایل است.
آکادمی ها شروع به لغت سازی و زبان سازی در حوزه تولید علم و تفکر کردند که تولید آن کار اروپایی هاست و هر بحثی را بخواهیم مطرح کنیم باید داخل زبان و پارادایم اروپایی ها شویم.
اروپا به صورت آکادمیک و سیستماتیک تحقیقات کردند و تولید محقق و متفکر کردند؛ نه فقط ایران شناس بلکه چین شناس ،مصر شناس و … در تمام دنیا. در هر کشوری یک سری از منابع درجه اول تحقیقاتی مربوط به خارجی هاست به عنوان مثال : یکی از منابع مهم و نفیس از شاهنامه فردوسی چاپ مسکو است و دیگری شاهنامه ژول مول که فرانسوی است و سال 1878 در پاریس چاپ شد. البته در ایران هم کار شده است اما در 10 تای اول همیشه نام خارجیها هست.
یا مثال دیگر کتاب کشاورزی و مناسبات ارضی ایران در عهد مغول که متعلق به یک محقق روس است و جزو رفرنس های دانشگاهی است. یا مثلا آرتور پوپ آمریکایی کتاب بررسی هنر پارسی را دارد که قبر او در کنار زاینده رود است و مربوط به سال های قبل انقلاب است. یا کتاب ترجمه و تصحیح تاریخ بخارا اثر ریچارد فرای. ریچارد فرای آمریکایی داستان عجیبی دارد و بسیار در ایران کار کرد. بنابراین در تاریخ سیاسی و ایران شناسی ما بسیار از این دست محقق های خارجی داریم.
اساسا روش و منش غربی با منش و روش غربی کاملا متفاوت است و ما هیچوقت در دوران مدرن به صورت سیستماتیک و آکادمیک کار نکردیم. ما خیلی دانشمندان بزرگی در دوران معاصر داریم اما این ها همه حرکات انفرادی دارند و هیچ کدام به صورت کار در موسسه علمی فعالیت نمیکنند.
به نظر شما دلیل سیستماتیک نبودن تحقیقات ما در دوران معاصر در ایران چیست؟
+ من یک معلم ساده ی موسیقی هستم که علاقهمندم مطالبی را بخوانم و مطلع باشم. تا جایی که من مطلع هستم فقط یک کنسرواتوار در تهران داریم و به آن معنایی که در اروپا این امکانات در هر شهری قرار دارد در ایران نیست. مثلا در فرانسه در هر شهری باید یک سری امکاناتی مانند کتابخانه،سالن های تئاتر ، کنسرواتوار موسیقی و… باید در هر شهری وجود داشته باشد حتی اگر شهرها کوچک باشند این مراکز را بین شهری در نظر میگیرند.پاریس 20 منطقه شهری است و 20 کنسرواتوار دارد و یک کنسرواتوار ملی هم دارد.کنسرواتوار ها در فرهنگ فرانسه مستقیما زیرمجموعهی شهرداری ها و زیرمجموعهی دولت هستند.یک چارت تحت عنوان چارت ملی آموزش هنر که توسط دولت هر چند سال یک بار به روز میشود و در اختیار همه گذاشته میشود
در این چارت آموزشی چشم انداز و بینش آموزشی برای هنرها که شامل :تئاتر و موسیقی و رقص و… میشود ، دولت مشخص میکند که در کنسرواتوار تاکید روی چه مواردی باشد مثلا در این 10 سال تاکید بر کار گروهی است.حتما باید علاوه بر نوازندگی و کارهای کلاس انفرادی، حتما باید کار گروهی هم انجام شود و زندگی اجتماعی باید در کنسرواتوار جریان داشته باشد. دولت به کنسرواتوار ها سرفصل میدهد و بخاطر همین است که ما تقریبا مطلع هستیم که در کنسرواتوارهای این کشور چه اتفاقی جریان دارد.البته که هر کنسرواتوار در هر شهری میتوانند بنار سیاست ها و توافق با مدیران میتوانند علایق و تولیدات خود را داشته باشند اما ما این چنین چیزی کجا در ایران داریم؟
مثال دیگر در مورد سیستماتیک حرکت کردن این است که به طور مثال اگر شما در خیابان های برلین،پاریس یا لندن قدم بزنید و عکس های چندین سال قبل را هم ببینید تغییری در آن ها با الان نمیبینید و این تداوم وجود دارد و چیزی نیست که با آمدن و رفتن دولت ها عوض شود.
یکی از بانیان اینگونه کارها دولت است.و در این سال ها ما،مخصوصا وزارت ارشاد ، چیزی که ندارند را هر چهارسال یک بار عوض میکنند و چشم انداز طولانی مدتی امکانپذیر نیست. کارهای ما در ایران تماما شخصی است و بعضا هم کارها بسیار درخشان است و البته دیدگاهی هم وجود دارد که من اعتقاد دارم فرهنگ سازی از بالا به پایین اتفاق میافتد. مثلا در زمان دانشجویی درس جالبی داشتیم به عنوان رسالات کهن موسیقی ایران که با آقای هومان اسعدی این درس را داشتیم و در این درس نقل قولی را میگفتند که:( اگر جامعه ای مورد تعرض قرار گیرد اولین چیزی که میشکند فرهنگ و هنر و موسیقی آن جامعه است.موسیقی شکنندهترین است. و اگر فرهنگی بخواهد خودش را بازسازی کند و شکل بگیرد آخرین چیزی که شکل میگیرد هنر و موسیقی است.) این حرف بسیاری معانی زیادی دارد و خیلی این موضوع را دیدیم.
در مورد موضوعی که در مورد ساخت فرهنگ از پایین به بالا یا از بالا به پایین مطرح کردم چند مثال میزنم.من اعتقاد دارم فرهنگ خاص میتواند از پایین به بالا برود مثلا در زمانی جوانی ام در دهه 70 چیزی که میدیدیم درساز فروشی ها کمانچه طرفدار کمی داشت اما الان تغییر کرده و کسانی مثلکیهان کلهر و امثال اوکه بسیار فعالیت کردند و تصویر سازی متفاوتی از کمانچه کردند و این باعث شد که کمانچه خیلی زیاد شود.اما آیا دولت یا وزارت ارشاد این کار را کرد؟ این یک حرکت پایین به بالا و یک حرکت خاص است.
– با توجه به نبود حمایت سیستماتیک دولت در این بخش فکر میکنید که ما باید چه کاری انجام دهیم؟
+ من پیشتر هم گفتم بحث امروز ما نتیجهدار نیست و من نمیتوانم راهکاری بدهم اما چیزی که فکر میکنم کارهای انفرادی در حال شکلگیری است.
– من در حال ترجمه یک کتاب با عنوان تزئینات موسیقی باروک هستم و یکی از اساتیدم به من گفتند قبل از ترجمه بررسی کن که آیا این کتاب به درد یک ایرانی میخورد؟ فکر میکنید آوردهی کتاب تخصصی این چنینی که گوشه ای از یک دورهی بزرگی را در برمیگیرد برای یک دانشجوی ایرانی چه چیزی میتواند باشد؟
+ به نظر من هرچه باشد بسیار عالی است زیرا ما ترجمه هایی از این قبیل خیلی احتیاج داریم البته به شرطی که ما به ابنجا آمدیم که روش تحقیق درست را بیاموزیم و این بسیار مهم است و این به کار شما فرم میدهد.و امیدوارم که این کارها مسلسل وار بتواند جلو برود و یک تک کار نباشد.شما یک روش طولانی مدتی را داشته باشید و کارهای متفاوتی را در همین زمینه انجام دهید و کارها را بسط دهید.
-یکی از سختی های اینکه کتاب های کمی ترجمه میشود این است که آورده مالی اندکی نسبت به زمانی که صرف ترجمه میشود دارد و همی موضوع باعث میشود ترجمه های کمی صورت گیرد.
+همین طور است اما من تجربه خودم را می گویم.در اروپا هم تقریبا به همین شکل است اما یکی از اساتید به من میگفت که شما وقتی ابتدا شروع به کاری میکنی قصد داری به آن حیطه وارد شوی طبیعی است که ناشناخته باشی و کم فروش باشد اما کم کم شناخته میشوی و به قول معروف چک سفید را بدست میآوری.
آیا موسیقی شناسی فقط به اروپا محدود میشود؟
+باز به صحبت ابتدای بحث برمیگردیم.تمدن مسلط تمدن اروپایی است و به دلیل نگاه استعماری آن هاست.مثلا اگر کل دنیا به مثابه یک بدن باشد اروپایی ها خود را مغز میدانند زیرا ادعا دارند که تولید میکنند.در چند صد سال اخیر هیچ کجای دنیا به اندازه اروپا کار نکردند.در هر حیطه ای به طرز عجیب کار کردند و باز هم میگویم که من شیفته یا متنفر از غرب نیستم. در ایران هم بحث این مطلب هست که از فرهنگ و خرده فرهنگ نام میبرند اما چه کسی تعیین میکند که این فرهنگ است و دیگری خرده فرهنگ؟این خرده فرهنگ هم چیزی است که اروپایی ها باب کردند.موسیقی شناسی در متون قدیمی ما هم بوده.قرن ده و یازده اروپا بیان شده که کارهای موسیقی شناسی کردند اما چیزی که شما از آن بحث میکنید به عنوان موزیکولوژی یک بحث غربی و مدرن هستند.اتنوموزیکولوژی به گفته یکی از دوستان که مصاحبه ای هم داشتند در گذشته موسیقی شناسی تطبیقی گفته میشده و تفاوتی که اینجا وجود دارد این است که اتنوموزیکولوژی روی موسیقی غیر نوشتاری کار میکند که به آن موسیقی شفاهی میگوییم.این موسیقی شفاهی همه جای دنیا ممکن است باشد که هست اما در اروپا وقتی میگویی موسیقی غرب منظور موسیقی باخ،بتهوون و … یعنی موسیقی ای که نوشته شده است.و هرچه خارج از این حیطه است میشود قوم موسیقی شناسی.
–خیلی سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید و با ما گفتگو کردید.اطلاع داریم که برای این بحث با چند تا از دوستانتون گفتگو کردید و وقت گذاشتید
+بله به نکته خوبی اشاره کردید همیشه حرفی که زده میشود سه نفر موافق و سه نفر مخالف هستند. من بحثی که پیش کشیدم و صحبت کردیم موضوع جدیدی نیست فقط من خواستم این بحث را مطرح کنم و حداقل قلقلک ذهنی باشد که با چه روش و منشی باید کار کنیم.ما داریم غرب شناسی میکنیم پس باید بدانیم فرهنگ آن ها چطور است و این تحقیقات و کارها به چه کار میآید. چون معتقدم آدم از چیزی که نیست یا میخواهد بهتر شود حرف میزند.از چیزی که سر جا است لزومی به حرف زدن راجع به آن نیست.من برای اینکه اشتباهی نداشته باشم چند شب گذشته پیش دوستانی رفتم که خیلی به من کمک کردند.جناب آقای داریوش عاشوری که بسیار به من لطف کردند و وقتی به من دادند و همچنین آقای دکتر حسن تبار که موزیکولوگ بسیار خوبی هستند در پاریس که نوازنده سنتور و مولف مقالات و تولیدات بسیار خوبی دارند و همچنین دکتر هومن یوسفدهی مولف ادبیات ایرانی که بسیار به من کمک کردند و از آن ها ممنونم. و باعث خوشحالی من است که با شما همکاری کنم و امیدوارم آینده بسیار خوبی در چشم انداز ایران موزیکولوژی باشد.
یک پاسخ
استاد خوبو مهربونم یادش بخیر بیست سال پیش