مقدمه
شاید در موسیقی هر دوره چندین آهنگساز برجسته و کاملا شناخته شده در خاطر عموم حضور داشته باشند و حتی شاید کسانی که به صورت حرفهای نیز وارد دنیای موسیقی نشدهاند، میتوانند اسامی چند آهنگساز شهیر را نام ببرند اما به غیر از آنها، آهنگسازان دیگری حضور داشتند که مستحق دیده و شنیده شدن بیشتری هستند و همواره به نوعی زیر سایه بزرگان هم عصر خود، در طول تاریخ گم شده اند یا آثارشان از بین رفته است.
کسانی که در هر یک از دوره های خود کاملا مورد اعتماد همکاران و بعضا الهامبخش نسل های بعدی خود نیز بودهاند، اما ظهور آنها همزمان با حضور بزرگان دیگری بود که مورد ستایش و اقبال عموم بودند، به همین امر کمتر شناخته شدند و یا آثارشان به مراتب کمتر مورد استقبال نوازندگان حال حاضر قرار گرفته است.
در این مقاله سعی بر این بوده که به طور خلاصه به آهنگسازانی پرداخته شود که تعداد قابل توجهی نیز هستند و هر کدام، نوازندگان و آهنگسازان بزرگی بودند که در حال حاضر مورد کم لطفی واقع شدهاند و شاید به گونه ای که استحقاقش را دارند، کمتر مورد توجه قرار گرفته اند.
ادوارد ویکتوره آنتوان لالو
ادوارد ویکتوره آنتوان لالو (1823-1892) Édouard Victoire Antoine Lalo، آهنگساز فرانسوی که تحصیلات اولیه خودش را در کنسرواتوار لیل انجام داد و سازهای ویولنسل و ویولن را فرا گرفت.
پس از لیل او به پاریس رفت و شاید بتوان گفت اتفاقات مهم و بزرگ زندگی او از آن زمان رقم خورد.
در سال 1848 اولین قطعات خودش را ساخت که آثار پیانویی بودند و آنها را برای هکتور برلیوز ارسال کرده بود تا نظر او را درباره آنها جویا شود.
او همچنین از آهنگسازان بد اقبالیاست که آثارش در طول تاریخ از بین رفته که از جمله میتوان به دو سمفونی او اشاره کرد.
در سال 1848 با جولز آرمینگو، نوازنده ویلن، آشنا شد که یکی از حامیان بزرگ او بود که به واسطه او، با پابلو ساراسات، نوازنده چیره دست ویلن نیز ملاقاتی داشت.
آشنایی و دوستی میان او و آرمینگو نهایتا در سال 1856، موجب تاسیس کوارتت زهیای شد که هدفشان از اجرا، ترویج آثار آهنگسازان آلمانی بود. لالو در ابتدا در این آنسامبل آلتو مینواخت و بعدها نوازندگی ویلن دوم را انجام میداد.
او پس از تجربه های زیادی که به همراه این آنسامبل به دست آورد توانست در سال 1860 اولین کوارتت زهی خودش را تصنیف کند و پس از آن آثار متعددی و بسیاری برای سازهای زهی نوشت.
در سال 1868 مشغول به نوشتن اپرایی با سه پرده، به نام فیسک شد که تا هنگامی که در قید حیات بود، هیچگاه روی صحنه نرفت و اولین اجرای رسمی آن در سال 2007 رقم خورد.
اما نقطه عطف کاری او Symphonies Espagnole محسوب می شود. کنسرتویی در پنج موومان برای ویولن و ارکستر، که نخستین اجرای آن توسط پابلو ساراسات، رخ داد. این قطعه یکی از ساخته هایی است که کماکان جذابیت هایی برای اجرا دارد و شاید همین اثر است که هنوز نام او را کامل از یادها نبرده.
E.Lalo – Symphonie Espagnole
لالو که پس از اجرا و نوشتن آثار متعدد برای سازهای زهی، با تجربه فراوان خودش، کارهای ماندگار و شنیدنی برای سازهای زهی از خودش بجا گذاشت.Concerto For Violincello in Dminor یکی دیگر از آثار تقریبا شنیده شدهی او است که میتوان به آن اشاره کرد. که پس از شنیدن آن، تاثیر پذیری لالو از مکتب آلمانی کاملا مشهود و قابل توجه است.
پس از چندین سال تصنیف برای سازهای زهی، مجددا در سال 1882 به سفارش اپرای پاریس، باله Namouna را روی صحنه برد که مورد ستایش گابریل فوره و امانوئل شابریر و دبوسی قرار گرفت. بهطوری که دبوسی درباره آن این چنین گفت:
“میان اینهمه باله های احمقانه،هنوز راهی برای ادامه دادن پیدا میشود.”
یکی دیگر از آثار درخشان او سمفونی در سل مینور است که قطعه محبوب سر توماس بیچم،امپرساریو و رهبر وقت فیلارمونیک لندن بود. این قطعه سومین سمفونی نوشته شده از سوی او بود که متاسفانه دو اثر قبلی از بین رفته اند و به نوعی این اثر را به عنوان اولین سمفونی او نیز در نظر میگیرند.
یکی دیگر از اپراهای شنیدنی لالو، Le Roi d’Yas محسوب میشود که در زمان خودش، به دلیل پیشرو بودن آن، خیلی مورد استقبال واقع نشد ولی با گذر زمان، نسبت به قبل، مورد توجه بیشتری قرار گرفت. نقطه تمایز لالو به عنوان یک آهنگساز رمانتیک فرانسوی با سایر آهنگسازان هموطن خودش این بود که، بسیار تحت تاثیر مکتب آلمان بود و همواره ارکستر واگنری را ستایش میکرد. میتوان گفت که فضاهای کاری او به واگنر و کارل ماریا فون وبر، آهنگسازان پیشرو و برجسته آلمانی، از لحاظ ساختاری شباهتهایی دارد اما سبک او نیز کاملا قابل شناسایی است و با تلفیق ارکستراسیون های آلمانی و پیشزمینه موسیقی فرانسوی خودش، کاراکتر جدیدی خلق کرده بود.