دیالکتیک بین متن و زمینه پیچیده است و کاربردهای خاص آن در مطالعهی موسیقی مردمی، نیازمند بررسی و تصویرسازی بیشتر است. یکی از مهمترین اجزای این دیالکتیک، کانون موسیقی مردمی است، آن مجموعه اشکال و رفتارهای موسیقایی که دائماً توسط یک جامعه شکل میگیرد تا ویژگیهای فرهنگی و ویژگیهایی را که آن را به عنوان یک موجود اجتماعی متمایز میکند، بیان کند. از آنجایی که اساس اجتماعی یک جامعه، پیوسته در نوسان است، کانونهای موسیقی مردمی همیشه در حال شکلگیری و پاسخ خلاقانه به زمینههای متغیر است. شکلگیری کانون که به عنوان پیوندی پویا بین متن و زمینه تلقی میشود، چارچوب نظری مطالعه موسیقی مردمی را در دنیای مدرن گسترش میدهد و مزایای عملی متعددی را برای این هدف ارائه میدهد. مشکل اساسی پیش روی محقق موسیقی مردمی، شناسایی و تعریف مناسب جامعه و فعالیت موسیقایی مشخصکنندهی آن است. حتی برای کسانی که ترجیح میدهند حوزهی خود را به جوامعی که از نظر جغرافیایی نسبتاً منزوی هستند، محدود کنند؛ مدرنیزاسیون به نفوذی رو به رشد تبدیل شده است که دیگر نمیتوان آن را بهعنوان عنصری بیربط رد کرد. ایجاد پیوندهای مناسب بین چارچوبهای اجتماعی و موسیقایی برای موسیقی مردمی معاصر به ویژه در پی مدرنیزاسیون و جهانی شدن، مشکل ساز شده است. کانون، بهعنوان رویکردی برای بههم پیوستن مؤلفههای اجتماعی و موسیقایی در چارچوب یکسان را میتوان بهعنوان نوشدارویی برای گشودن وضعیت پیچیدهی موسیقی مردمی متأثر، در نظر گرفت.
کانونهای موسیقی مردمی در نتیجهی انتخابهای فرهنگی یک جامعه یا گروه شکل میگیرد. این انتخابها، تصمیمات زیباشناختی گروه را به اشتراک می گذارند؛ بنابراین بر انگیزههای درونی بیان فرهنگی تأکید دارد و نمایش آن، تأثیرات خارجی را تأکید میکند که اینها نیز انتخابهایی هستند که توسط جامعه انجام میشود؛ در بیان کلی یعنی محصول تصمیمات برای پذیرش یا رد. بهعنوان انتخابهای با انگیزه اجتماعی، کانونهای یک جامعه، شاهد ارزشهای آن هستند و ساختاری حیاتی برای درک روشهایی ارائه میدهند که جامعه، مجموعه فعالیتهای موسیقی خود را سازماندهی کند. تثبیت قواعد موسیقی مردمی در ارزشهای جامعه، به آگاهی تاریخی جامعه، مفهومسازی موسیقی مردمی و فعالیتهای موسیقی در طول گذشته و نحوه تأثیرگذاری آن بر زمان حال بستگی دارد. بنابراین، کانونهای موسیقی مردمی ارزش های فرهنگی را هم به صورت درزمانی و هم همزمانی بیان میکنند. شکلگیری یک کانون موسیقی مردمی شامل جنبههای متعددی است که از روابط متقابل پیچیدهی موسیقی مردمی و جامعه ناشی میشود. ضمناً در شکلگیری کانون، منشأ رپرتورها، سیستم طبقهبندی بومی جامعه، و نقشهایی که نوازندگان بازی میکنند و … نیز حائز اهمیت است.
موسیقی مردمی و جامعه: فرآیندهای شکلگیری کانونها
فرآیندهای شکلگیری کانون از تبدیل ارزشهای فرهنگی یک جامعه به بیان زیبایی شناختی ناشی میشود. شاید بتوان گفت مسیر کلی این فرآیندها از زمینهی اجتماعی به متن زیبایی شناختی است. جوامع مختلف به طرق مختلف، کانونهای موسیقی مردمی را شکل میدهند و بیان میکنند. جامعه بر این اساس با متمرکز کردن ویژگیهایی که در هستهی شیوههای موسیقاییاش برجسته میداند، در کانون خود بر مرکزیت تأکید میکند. از طریق چنین فرآیندهایی است که جامعه عمداً فرهنگ خود را سنتی میکند.
رفتار موسیقایی در سرتاسر جامعه ممکن است معنای خاصی را در انواع موسیقی مردمی که در جامعه گسترده و به خوبی شناخته شده است، ایجاد کند. معیارهای یک گروه ممکن است انحصاری باشد. در مقابل، ممکن است جهت عدم ممانعت از نفوذ آنهایی که به عنوان خارجی در نظر گرفته میشوند، کمتر بر ویژگیهای خاص متمرکز باشند و «دیگری» عاملی در شکلگیری یک کانون موسیقی مردمی شود؛ این امر به ویژه در مورد خرده فرهنگها یا گروههایی که فرهنگ خود را از طریق اشکال مقاومت بیان می کنند، صادق است. موسیقی یکی از قویترین ابزارهای بیان مقاومت خردهفرهنگی در میان گروههای جوان معاصر را فراهم کرده است. دیگری، همچنین ممکن است منبعی از سبک و وسیله ای برای معنای جدید از طریق ساختاربندی مجدد ارزش های یک گروه خاص با اقتباس آگاهانه، به جای تحمیل، از یک متن موسیقی خارجی باشد. ادغام سرودهای انقلابی چینی از آهنگهای سرود پروتستان برای اعلام مقاومت در برابر رژیمهای امپراتوری چین در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، یکی از برجستهترین نمونههای این فرآیند است. علاوه بر این، ارزشهایی که این کانون موسیقی نشان میداد آنقدر قدرتمند بود که به گسترش تدریجی کانون دامن زد و سبک موسیقی خود را تثبیت کرد.
الگوهای موسیقی، ناشی از نگرش به مرکزیت و کانون موسیقی است. از این نظر، می توان بین تشکل فعال و غیرفعال تمایز قائل شد. برای فعال بودن، کانون ممکن است به ساختاربندی و کسب مهارتها یا نقشهای موسیقی قابل شناسایی، نیاز داشته باشد، مثلاً توانایی نواختن خوب یک آلت موسیقی. در مقابل، شکلدهی منفعل ممکن است به طور گستردهتری بر پذیرش جامعه از چنین اصلاحات اجتماعی، به عنوان ایجاد زمینههای جدید برای اجرای موسیقی مردمی، تکیه کند. مدرنیزاسیون الگوهای متنوعی از شکلگیری کانون ایجاد کرده است، به این معنی است که برخی از این الگوها با توسعه جوامع به روشهای خاصی فراگیرتر شدهاند. ظهور ملت-دولت مدرن یکی از زمینههای اولیه برای الگوهای جدید شکلگیری کانون است و همچنین افزایش ناهمگونی فرهنگی ناشی از مهاجرتهای جمعیتی نیز وجود دارد. یک سنت ابداع شده ممکن است جنبهای از گذشته را متمرکز کند که هرگز واقعاً وجود نداشته است؛ اگرچه سنتهای ابداع شده ممکن است در ظاهر ساختگی به نظر برسند، اما این سنتها ناشی از شکلی آشکار از شکلگیری کانونها و انتساب ارزش قابل توجه به نیاز بیان جنبههای خاصی از فرهنگ، هستند. اندرسون با توجه به تولید ویژگیهای فرهنگی متناسب با ظهور ملتهای مدرن، مفهوم «جامعه تخیلی» را مطرح کرده است. تصور یک جامعه، مستلزم فروپاشی پیامدهای خاص زمان و مکان است، در نتیجه امکان تصاحب و کنار هم قرار دادن جنبههای متفاوت فرهنگ وجود خواهد داشت. اختراع و تخیل سنت موسیقایی بسیاری از ویژگیهای شکلگیری کانونی را حفظ کرده است. ابداع یک سنت موسیقی مردمی قطعاً درگیر شدن در یک فرآیند تصمیمگیری آگاهانه است. مفهوم کانون موسیقی مردمی، راههایی را تفسیر میکند که در آن جامعه تصمیمگیریهای خود را در مورد فعالیت و رپرتوار موسیقی میگیرد. امری ضروری برای این مفهوم، مرکزیت جامعه به عنوان زمینهای برای تصمیمگیریهای موسیقی است. قواعد برگرفته از متن، به علت زمینههای متغیر تاریخی و فرهنگی، شکننده و ناپایدار هستند. بنابراین، فرآیندهای شکلگیری کانون چقدر بیثبات هستند؟ آیا یک کانون محصول غرایز کسانی است که به خوبی توانایی تشخیص ذائقه جوامع خود را دارند؟ آیا متون به تنهایی می توانند مبنایی برای کانونها باشند؟ کانونها اگر در زمان، منجمد شوند یا به مکان خاصی چسبانده شوند، غیرممکن است که موسیقی مردمی از این طریق استخوانبندی شود. اما تفسیر دیالکتیک بین متن و زمینه، لزوماً فرآیندهای شکلگیری کانون را فرموله میکنند که به طور کامل تغییرات و خلاقیت سرمایهگذاری شده در سنت موسیقی مردمی را میپذیرد.
سه نوع کانون موسیقی مردمی
کانونهای موسیقی مردمی به طور قابل ملاحظهای متغیر هستند. آنها ممکن است فعالیتهای موسیقایی افراد معدودی یا فعالیتهای موسیقایی مشترک یک ملت بزرگ را تبیین کنند. تنوع کانونهای موسیقی مردمی به فرد امکان می دهد آنها را در بسیاری از زمینههای فرهنگی بررسی کند و آنها را در رپرتورهایی با فرآیندهای کاملا متضاد بکار گیرد. کانونها اغلب با هم همپوشانی دارند، اما به ندرت ویژگیهای متمایز را حفظ میکنند، مگر اینکه در فرآیند فرمول بندی مجدد باشند. نقطه اشتراک همهی کانونها، سرزندگی آنها و روشنگری آنها از نقش مهم موسیقی مردمی در زمینه های مدرن است. اندازه جامعه بر بسیاری از عوامل مرتبط با تشکیل کانون تأثیر می گذارد. برای اعضای جامعهای که به عنوان «گروه کوچک» به عنوان کانون نامگذاری میشود، حداقل از لحاظ نظری امکان شناخت یکدیگر در آن وجود دارد. در واقع، یکی از اهداف آگاهانه تشکیل کانون های گروه های کوچک، ایجاد احساس تعلق است. چنین تعلقی ممکن است در یک محیط سنتیتر رایج باشد، اما ممکن است یک جایگزین اجتماعی در جوامع بزرگتر نیز ارائه کند. برای اعضای جامعهای که آن را «واسطه» مینامیم، اغلب یک مبنای تاریخی وجود دارد، به عنوان مثال، اقامت در یک منطقه جغرافیایی خاص یا تجربه مشترکی مانند مهاجرت. میتوان گفت که اعضای چنین جامعهای در بسیاری از جنبههای فرهنگی مشترک هستند، اما از نظر فیزیکی و جغرافیایی امکان مبادله آنها بدون میانجیگری وجود ندارد. نوع سوم، «کانون خیالی» جامعه ای است که بسیار بزرگ است و مرزهای آن به طور انتزاعی قرار گرفته است. طبق تعریف، کانون خیالی مستلزم گروهی است که اعضای آن ممکن است فقط ارتباطات تاریخی ضعیفی داشته باشند و به دلیل وسعت بسیار زیاد جامعه نمی توانند یکدیگر را بشناسند. مرزهای جامعه ای که مجموعه موسیقی مردمی آن تا حد زیادی تصور می شود، عموماً سیاسی است و غالباً معادل مرزهای یک دولت_ملت مدرن است. سه نوع کانون موسیقی مردمی، سه الگوی ارتباط متقابل رپرتوار و ساختار اجتماعی را نشان میدهند. برای گروه کوچک، بسیاری از قطعات موجود، ممکن است فعالیت های اجتماعی خاصی را بیان کنند. این رابطه متقابل مستقیم، از یک سو، کانون گروههای کوچک را به مفاهیم جامعهی سنتی منعکس می کند، که در آن موسیقی مردمی به طور جدایی ناپذیری به بسیاری از فعالیتهای فرهنگی وابسته است؛ از سوی دیگر، ایجاد یک رابطهی متقابل مستقیم ممکن است انگیزهای برای تشکیل گروههای کوچک در جامعه شهریتر باشد. رپرتوار موسیقی مردمی و ساختار اجتماعی اغلب پیوندهای تاریخی نسبتاً گستردهای در مورد کانونهای میانجی دارند، اگرچه شرایط برای تضعیف این پیوندها مداخله کرده است. بنابراین، عواملی مانند سبک، ممکن است رایجترین جنبههای مشترک ساختار اجتماعی باشند. از آنجا که کانون خیالی ممکن است با یک سنت ساخته شود، امکان دارد ارتباطات بین مجموعه و ساختار اجتماعی منحرف یا منفک شود. با این حال، آنها خودسرانه نیستند، زیرا تلاش های آگاهانه و دقیقی برای ابداع سنت معنادار انجام شده است.
اگرچه این سه نوع می توانند همه فرآیندهای پیچیده تغییر را در جوامع مدرن توضیح دهند، اما این کار را به روشهای متفاوتی انجام میدهند. گروه کوچک نسبتاً مستقل از مدرنیزاسیون است؛ ممکن است پاسخی به مدرنیزه شدن جامعه بزرگتر باشد، اما ممکن است مشخصه جوامعی باشد که خود دچار نوسازی اندکی شدهاند. در مقابل، یک کانون واسطهای برای ایجاد سنتهای موسیقی مردمی خود به نوسازی بستگی دارد. مدرنیزاسیون ابزاری برای اشاعه موسیقی مردمی فراهم میکند و از این طریق پیوندهای ارتباطی را با بخشهای مختلف جامعه برقرار میکند. کانون خیالی آنقدر به مدرنیزاسیون وابسته نیست و با فرآیندهای گسترده تغییر، مانند ناسیونالیسم همراه است. شکلگیری یک کانون خیالی به یک پدیدهی تاریخی جدیدتر تبدیل میشود. فعالیتهای موسیقی و همچنین استرسی که جامعه بر آنها وارد میکند، بر اساس مبنای متعارفشان متفاوت است. میتوان تصور کرد که این فعالیتها بهطور اکتشافی زنجیرهای را بر اساس اندازه گروهی که توسط یک موسیقی مردمی خاص مشخص میشود، تشکیل میدهند. در نهایت، گروه کوچک بر روی شیوههای نسبتاً خاص تمرکز میکند، و آنها را در یک فهرست مختصر ادغام و مدون میکند. از سوی دیگر، یک کانون خیالی ممکن است از شیوههای موسیقی متفاوت شکل بگیرد که از رپرتوارها، ژانرها و کارکردهای اجتماعی مختلف گرفته شده است. فرآیند تخیل نیز این شیوهها را تثبیت میکند. کانون گروه کوچک دارای منابع نسبتاً مشخص است، در حالی که کانون خیالی به مبنایی موسیقیایی نیاز دارد که تنوع را بپذیرد.
کانون کوچک:
کانون گروه های کوچک در بسیاری از محیط های اجتماعی یافت می شود. میتواند توصیف مناسبی از جوامع قبیلهای و بسیاری از اشکال جامعه سنتی باشد. در گروه کوچک، موسیقی مردمی عنصری از برخی فعالیتهای مشترک است. بسیاری از اعضای گروه حداقل یک نمونه نماینده از فهرست مشترک گروه را میشناسند. اینها شرایطی هستند که تحت آن انتقال شفاهی ممکن است غالب باشد و خود سنت ممکن است تغییر نسبتا کمی را نشان دهد. با وجود پایههای سنتیتر آن، کانون گروههای کوچک دارای زمینههای مدرنی است که ارزش آن را به عنوان یک مقوله مهم افزایش میدهد. در اصل، گروه کوچک پشتوانه تمایز مستمر در جوامع مدرن است. بنابراین، کانون آن به خوبی ممکن است به عنوان پاسخی به مدرنیزاسیون و به عنوان وسیلهای برای تأکید بر بیان فرهنگی صمیمیتر در برابر پسزمینهای همگن، تلقی میشود، ظاهر شود. این شکل از پاسخ، کانون گروه های کوچک را بهعنوان الگویی برای مطالعهی تداوم موسیقی مردمی در پی مدرنیزاسیون، بیان می کند.
کانون واسطه:
کانون واسطه مشخصاً از چندین پایگاه اجتماعی نشأت میگیرد و اغلب از چندین نوع اجتماع میگذرد. به طور خلاصه، اغلب نمونهای از پلورالیسم است. خرده فرهنگهای جوانان، که ممکن است به خوبی فعالیتهای موسیقایی خود را به عنوان یک کانون واسطه فرموله کنند، اغلب بهصورت ملغمههای منطقهای یا اجتماعی-اقتصادی وجود دارند. در زمینههای مدرن، کانون واسطه ممکن است منعکسکننده تقابلهای خاص با یک فرهنگ جریان اصلی باشند، خواه فرهنگ همگن باشد یا نباشد. اصطلاح واسطه به این دلیل توصیف کننده این نوع از کانون است که انسجام سبک موسیقی حاوی آن، به طور اجتنابناپذیری از کانالهای ارتباطی و توزیع فرمهای موسیقی تولید انبوه، سود میبرد. بدون چنین ارتباط و توزیعی، بازتعریف و درهمآمیختن اجزای مختلف موسیقی کانون واسطهای بسیار دشوارتر خواهد بود. کانون واسطه، اغلب گروه هایی را مشخص می کنند که در حال گذار از جوامع کوچک به جوامع بزرگ هستند. بنابراین، یک سبک موسیقی با واسطه ممکن است مکمل متنوعی از تفاوتهای فرهنگی را به یک سبک هنجاری تبدیل کند که اجازه میدهد درجهای از اشتراکگذاری فرهنگی و ترسیم فشردهتری از مرزهای فرهنگی را فراهم کند. سنت حاصل، عناصر قدیمی را حفظ میکند و در عین حال الگوهای جدید را در الگوهای منطبق با تکثرگرایی زیربنایی میپذیرد. موسیقی قدیم قومی شاهد تلاقی اجزای مختلف است که تنوع به مبنایی برای وحدتی تبدیل شده و با تضاد کانون با سبکهای رایج متمایز می شود. قومیت، در حالی که سبک موسیقی را تعدیل می کند، آن را تسخیر نمی کند. برخی از نوازندگان ممکن است آزادانه از سبکهایی استفاده کنند که جریان اصلی را تشکیل میدهند، اما سپس عناصری را انتخاب کنند که ویژگیهای سبک موسیقی قومی را افزایش میدهند. جنبه های بیرونی و درونی سبک موسیقی اغلب فرآیندهای تغییر را نشان میدهد. جنبههای بیرونی، که اغلب از سبکهای جریان اصلی در حال تغییر سرچشمه میگیرند، ممکن است در موسیقی قدیم قومی وجودی زودگذرتر داشته باشند. عناصر سبکی که آشکارا توجه را به قومیت جلب می کنند به کندی تغییر میکنند.
کانون خیالی:
کانون خیالی که لزوماً محصول مدرنیسم است، شامل بخشهای بهظاهر ناهمگونی است که اغلب همان چیزی را تشکیل میدهند که کلود لوی استروس آن را بریکولاژ مینامد، مجموعهای از اجزا که تنها با هم یک کل را تشکیل میدهند. بریکولاژ ممکن است به دقت ساخته شود، یا ممکن است کم و بیش به طور تصادفی تشکیل شود. ترانههای عامیانه اغلب قبل از اقتباس اهداف یک کانون خیالی، عملکرد کاملاً متفاوتی دارند. بریکولاژ کانون خیالی، در واقع، کاملاً مستقل از تاریخ است؛ در برخی موارد، حتی مستلزم آن است که تاریخ بی سر و صدا نادیده گرفته شود تا تداوم با گذشته، غیرقابل چالش به نظر برسد. با این حال، در زمینه مدرنیسم، انگیزه برای به چالش کشیدن و کنار هم قرار دادن اجزای به ظاهر ناهمگون به طور قابل توجهی کمتر است. مدرنیسم هم در علوم و هم در هنر، بریکولاژ را هنجاری کرده است. ناسیونالیسم، که بیان آن با سرعت فزایندهای گسترش مییابد و از این گرایش مدرنیستی برای ایجاد کانونهای فرهنگی با فروپاشی و سپس درهم آمیختن سنتهای قبلی، بهره برده است. موسیقی مردمی در ابتدا ممکن است نامزدی بعید برای شکل گیری کانون های خیالی به نظر برسد، اما فراوانی استفاده از آن به عنوان نماد ملی خلاف این را ثابت میکند.
کانون موسیقی مردمی، به عنوان معیاری از انتخابها برای متمرکز کردن یک رپرتوار به عنوان پاسخی آگاهانه به نیاز به شناسایی فرهنگی است و هدف آن، شناسایی تعاملات دیالکتیکی کاملاً متفاوتی است که دائماً در حال تغییر هستند و چارچوبی را برای درک دامنهی نامحدود فعالیتهای موسیقایی که موسیقی مردمی را تشکیل میدهند، فراهم میکند. بنابراین، بررسی روشهایی که از طریق آنها قواعد مختلف موسیقی مردمی در فرهنگ بیگانه شکل میگیرند، یکی از ابزارهایی برای موقعیتیابی انتقادی این نوع موسیقی به عنوان متن و زمینه در گذشته سنتی، دنیای مدرن و فرهنگهای متنوع جوامع است.
- Anderson, Benedict. 1983. Imagined Communities: Reflections on the Origin and Spread of Nationalism. London:Verso.
- von Hallberg, Robert. 1984. “Introduction.” In Robert von Hallberg, ed., Canons. Chicago: University of Chicago Press.
- Hebdige, Dick. 1979. Subculture: The Meaning of Style. London: Methuen.
- Hymes, Dell. 1975. “Folklore’s Nature and the Sun’s Myth.” Journal of American Folklore 88:345-69.
- Kenner, Hugh. 1984. “The Making of the Modernist Canon.” In Robert von Hallberg, ed., Canons. Chicago: University of Chicago Press.
- Kermode, Frank. 1985. Forms of Attention. Chicago: University of Chicago Press.
- Lévi-Strauss, Claude. 1966. The Savage Mind. Chicago: University of Chicago Press.
- Martin Daughtry. (2012). Music in the Post-9/11 World. New York: Routledge.
- Minnesota Scandinavian Ensemble. 1976. Scandinavian-American Folk Dance Music. Vol. 2: Wisconsin Fiddle Music, Other Old Time. Minneapolis: Banjar (BR-1828).
- Ricoeur, Paul. 1971. “The Model of the Text: Meaningful Action Considered as Text.” Social Research 38:529-62.
- Smith, Barbara Herrenstein. 1984. “Contingencies of Values,” In Robert van Hallberg, ed., Canons. Chicago: University of Chicago Press