کمتر کسی پیدا میشود که با این عقیده که موسیقی باروک قرن هفدهم نسبت به موسیقی دورهی رمانتیک بسیار متفاوت است، موافق نباشد. اما چه چیزی آن را متفاوت میکند؟ قرن هفدهم و هجدهم به عنوان دورهی دگرگونی موسیقایی شناخته میشوند. همانطور که سبک و سلیقههای زیباییشناختی تغییر کردند، سازهای موسیقی و تکنیکها در راستای تناسب با نیازهای جدید تطابق یافتند. ویولنی که امروزه شناخته شده است در طول اواخر این دوره تکامل یافته است. همچنین ساختار جدید این ساز با تغییراتی در تکنیکها و روشهای مورد استفاده برای انتقال احساسات و تاثیرات موسیقایی همراه بوده است.
توجه به این نکته مهم است که نه ویولن باروک و نه مدرن هیچکدام به طور ذاتی نسبت به دیگری برتری ندارند اما زمانی که بحث شخصیت و ظرافت سبکهای مختلف در میان باشد، هر کدام مختص هر دوره است. در مطالعهی رویکرد باروک، باید تکنیک و تجارب قرن بیستو یکم کنار گذاشته شود.
ویولن باروک
در ساختار ویولنهای باروک ممکن است تنوع زیادی مشاهده شود هرچند که دارای ویژگیهای مهم بسیاری هستند که آنها را از ویولنهای مدرن متمایز میکند. چیزی که از نظر ظاهری در ویولنهای باروک بسیار قابل توجه است نبود زیرچانه است(شکل 1). زیرچانه تا زمان لوییس اسپور[1] در اوایل قرن 19 مورد استفاده قرار نمیگرفته است. اما در نتیجهی افزایش استفاده از تکنیکهای پیچیدهترِ دست چپ، توسعه یافت.
همچنین، ویولنهای باروک دارای صفحه انگشتگذاری و گردن[2] کوتاهتری هستند. طول گردن ویولنهای باروک 12 سانتیمتر است در حالی که گردن ویولنهای مدرن دارای طولی به اندازهی 13 سانتیمتر هستند. طول صفحهی انگشتگذاری ویولنهای مدرن 4 الی 5 سانتی متر بیشتر است که باعث افزایش طول سیمهای ویولن مدرن شده است. علاوه بر این گردن ویولنهای باروک با زاویهای نزدیکتر به عمود به بدنهی ساز وصل میشود اما دستهی ویولنهای مدرن در زاویهی هفت درجه به بدنهی ساز متصل میشود (شکل 2). این تغییر باعث افزایش تنش[3] سیمها شد که امکان ایجاد صدای بلندتر و جسورانهتر مورد نظر در دورهی رمانتیک و مورد نیاز برای سالنهای کنسرت بزرگتر را فراهم کرد. از آنجایی که ویولن باروک معمولا سازی تکنواز نبود و در سالنهای کوچک یا خانههای شخصی اجرا میشد، صدای گرمتر مورد نظر بود.
تنظیماتی که در قسمت خرک ساز در اواخر قرن هجدهم انجام شده به طور موثری بر تنش سیمها و بدینسان بر روی کیفیت صدای ویولن مدرن تاثیر گذاشته است. ویولن باروک نسبت به ویولن مدرن دارای خرک کوتاهتر، ضخیمتر و با خمیدگی کمتر است (شکل 3). این بدان معناست که مقدار ارتعاش کمی سنگینتر و سختتر شده است که منجر به کیفیت صدایی تیرهتر میشود. خمیدگی خرک ویولنهای باروک یکدست است که باعث تنش متعادلتر سیمها میشود. (50 نیوتن در دو سیم بالا و 40 نیوتن در دو سیم پایین). خرکهای مدرن قوس بیشتری دارند و اختلاف فاصلهی سیمها از سیم می تا سیمهای پایینتر افزایش مییابد. در نتیجه، تنش سیمها از 78 نیوتن در سیم می به تنها 38 نیوتن در سیم سل کاهش مییابد. این تغییرات بزرگ در تنش، باعث ایجاد ویژگیهای صوتی متفاوتی در سیمها میشود. عموما سیم سل گرمترین، غنیترین و تیرهترین صدا را دارد. آثار رمانتیک اغلب این ویژگی را در ابزار بیانی خود به کار میگیرند، به نحوی که در جستجوی رنگهای مشخصی در سازها هستند. از آنجایی که تنشهای سیم باروک به تنش سیم سل در ویولن مدرن نزدیکتر است ممکن است نشان دهندهی این باشد که کیفیت صدای سیمهای پایینتر شبیه به صدای ساز باروک است. این ممکن است بر انتخاب انگشتگذاری ویولنیستهای مدرن در زمان اجرای موسیقی باروک تاثیر بگذارد.
یکی دیگر از تفاوتهای عمده، مربوط به جایگاه قرارگیری خرک است. خرک ویولنهای مدرن در بین شیارهای f قرار میگیرد. اگرچه در ویولنهای باروک قرارگیری خرک، در پایین شیارهای f رایج است (شکل 4). این موقعیت نه تنها باعث سهولت در صدادهی سیمها میشود، بلکه به نتها “صدایی بنیادی و قوی، شبیه به نواختن مدرن در طول صفحهی انگشتگذاری را میدهد.” بنابراین یکی از روشهای تولید صدای باروک، دورتر از خرک نواختن است. این روش به ویولن مدرن صدایی با تیزی کمتر و تیرهتر میدهد.
آخرین تفاوت بین ویولن باروک و مدرن نوع سیمهایی است که در این سازها استفاده میشود. ویولنیستهای باروک از سیمهای زه[4] استفاده میکردند، در حالی که ویولنیستهای مدرن معمولا از سیمهای مرکب مصنوعی[5] یا فولادی[6] استفاده میکنند. سیمهای زه صدایی بسیار گرم و عکسالعمل کندی دارند. همانطور که در بالا اشاره شد، آنها معمولا با تنش کمتری بافته شدهاند که آنها را انعطافپذیرتر و قادر به ایجاد تغییرات ظریف میکند. این سیمها کمترین قدرت را دارند، اما صدای آنها غنی از صداهای فرعی[7] است. از طرفی دیگر سیمهای فولادی دارای صدایی یکدست و خالص با کمترین صدای فرعی هستند. تاکید[8] نتها اغلب خشنتر و با صدای قویتری است. در نهایت، صدا به طور کلی روشنتر است.
سیمهای مرکب مصنوعی (که معمولاً از نایلون ساخته شدهاند) ترکیبی بین سیمهای فولادی و زه هستند. آنها بیشترین قدرت و عکسالعمل سریعتری نسبت به سیمهای زه دارند. با این حال، صدا پیچیدگی کمتری دارد. تغییر استفاده از سیمهای زه به فولادی دوباره نشان دهندهی ترجیحات دوران رمانتیک برای قدرت است. مطالعهای نشان داد که صدای سیمهای مرکب مصنوعی به طور میانگین ½4 دسیبل بلندتر از سیمهای زه هستند. این ممکن است نشان دهد که نوازنده در زمان نواختن موسیقی باروک با استفاده از سیمهای فولادی یا مرکب مصنوعی از حجم صدای کمتری استفاده میکند.
آرشهی باروک
دست آرشه، مهمترین عنصر تکنیک ویولن برای بیان سبک است، زیرا حالتهای صدایی را ایجاد میکند که یک سبک را معنادار میکند.
–دیوید داگلاس، p.170 ،2012–
آرشهی باروک به طور قابل توجهی از جهات مختلف متفاوت است. اگرچه اندازههای آرشه تا زمان فرنکویس تورت[9] در اوایل قرن نوزدهم استاندارد سازی نشده بود، آرشه باروک بسیار کوتاهتر از آرشه مدرن یا آرشه تورت بود (شکل 5). این آرشه دارای طول حدودی 61 سانتیمتر بود اما میتوانست به کوتاهی 51 سانتیمتر باشد و دارای نقطهی تعادل در نزدیکی پاشنهی آرشه بود. در مقابل، آرشه تورت دارای طول استاندارد 74 سانتیمتر با نقطه تعادل 19 سانتیمتر از پاشنه است. این طول اضافی باعث میشود آرشههای مدرن با وزن ۵۸-۶۳ گرم نسبت به آرشههای باروک با وزن ۳۷-۴۲ گرم، سنگینتر باشند.
در واقع سبکی آرشههای باروک فواید زیادی در اجرای تکنیکها دارد. همچنین این به نوازندگان اجازه میداد تا تفکیک را بدون بلند کردن آرشه از روی سیم ایجاد کنند (حرکات بلند کردن آرشه از روی سیم برای ایجاد یک نوع تفکیک مشابه در آرشه تورت لازم بود). علاوه بر این، وزن سنگین آرشهی تورت، نیازمند استفاده از حرکات کوچک بازو و مچ توسط نوازنده برای انجام تغییرات سبک بود. در مقابل، آرشهی سبک باروک، به نوازندگان اجازه میداد حرکات بزرگ بازو را بدون صدایی خشن انجام دهند. سپس حرکات کوچک مچ و دست برای ایجاد تغییرات بسیار ظریف استفاده میشد که با آرشهی تورت غیرممکن بود. به علاوه، طول و وزن اضافهی آرشهی تورت حرکات جدیدی همچون مارتله، استکانو و اسپیکاتو را ممکن کرده بود. این وزن اضافی نیز دارای مزیت است زیرا اجازه میداد نیروی بیشتری توسط وزنِ خود آرشه تولید شود. بنابراین، فشار اضافی کمتری از سوی نوازنده برای تولید صدای بلند “رمانتیک” لازم است.
آرشهی باروک، شکل بسیار متفاوتی نسبت به آرشهی تورت دارد. انحنای این آرشه به سمت بیرون بود و در یک نقطه به پایان میرسید. در نتیجه نوک آرشه به طور قابل توجهی نسبت به پاشنهی آرشه سبکتر بود و منجر به ناهمسانی طبیعی در حرکات آرشه میشد –حرکات آرشهی راست قویتر است. دورهی باروک از این ویژگی با تنظیم آرشه به گونهای که آرشههای راست (حرکتهای قویتر) در ضربهای قوی قرار گیرد، به نفع نوازنده استفاده میکرد. علاوه بر این تنش موهای آرشه به دلیل انحنای بیرونی چوب آرشه، کمتر بود. بنابراین به نظر میرسد گویی هر نت با اولین صدایش نفس میکشد. حتی قویترین تاکیدها دارای نرمی اندکی در شروع حرکت هستند، حتی اگر به سختی قابل شنیدن باشد. این خاصیت به موسیقی باروک یک ویژگی آوازی دلنشینی میدهد که برجستگی متسادیووچه (کرشندو-دکرشندو کوتاه) در نتهای کشیده شنیده میشود.
آرشهی تورت، حرارت دیده و به صورت منحنی به سمت داخل، خمیده شده است. در نتیجه زمانی که موهای آرشه سفت است، خمیدگی اندکی صاف میشود و تنشی به وجود میآورد که باعث میشود آرشه همچون یک فنر عمل کند. این خاصیت، حرکتهای پرشی آرشه (سوتیه، اسپیکاتو و غیره) را امکانپذیر میکند. آرشهی تورت همچنین دارای سری همچون تبر است. این سر فضای بین مو و چوب در نوک آرشه را بیشتر میکند. بنابراین تنش موها در طول آرشه یکنواختتر است و نوازندهی مدرن را قادر به تولید صدایی یکدست میکند که در آن تعویض آرشه تقریبا نامحسوس است _یک ویژگی بسیار موردپسند در دورهی رمانتیک.
آرشهی باروک تقریبا منحصرا از چوب مار[10] ساخته میشد در حالی که آرشهی تورت از چوب پرنامبوکو[11] ساخته میشد. از آنجایی که چوب پرنامبوکو نسبت به چوب مار چگالی کمتری دارد (پرنامبوکو: 0.90-1.22g/cm3، چوب مار: 1.38-1.40g/cm3) معمولا انعطافپذیرتر است. این ویژگی تعادل ایدهآلی از تنش موها و کنترل مورد نیاز برای حرکتهای پرشی و صدایی یکدست برای رپرتوار رمانتیک را فراهم میکند.
در آخر، به پاشنهی آرشهی تورت یک پوشش فلزی ( به نام ferrule یا کلاهک) اضافه شد (شکل 7). این پوشش موها را میپوشاند و صاف نگه میدارد و سازندهی آرشه را قادر میسازد تا نوار پهنتری از موی اسب ایجاد کند. آرشهی باروک به طور معمول دارای بین 80-100 مو است، در حالی که آرشهی تورت دارای 150-200 مو است. این باعث میشود تا آرشهی تورت بیشتر به سیم چسبیده و سطوح دینامیک بلندتری را ایجاد کند. نتایج مطالعات نشان داد که کاهش پهنای موی آرشه، چه با کج کردن یا با کاهش دستهای از موهای آرشه، باعث افزایش صداهای فرعی با فرکانس بالا، میشود. علاوه بر آن، نوار کوچکتری از موها صدایی با کیفیتی درخشانتر و مجزا تولید میکند. از آنجایی که هر دو این ویژگیها، از خاصیتهای صدای سیمهای زه باروک هستند، این یافتهها نشان میدهند که یک نوازنده با استفاده از یک ابزار مدرن ممکن است با کج کردن چوب، به کاهش عرض موهایی که با سیم در تماس است، به صدای باروک نزدیکتر شود.
همچنین باید توجه داشت که آرشهی باروک هیچ پوشش فلزیای ندارد، بنابراین هنگام افزودن فشار، نوار مو در یک راستا و یک ردیف قرار نمیگیرد. قرارگیری موها به این شکل، تاکیدهای اولیه را بسیار دشوار میکند. به همین دلیل، حرکت مارتله با آرشه باروک امکانپذیر نیست. بنابراین، نوازندگان باید توجه داشته باشند تا از این حرکت در نواختن موسیقی باروک خودداری کنند.
روش نگه داشتن ویولن
یکی از روشهای رایج نگهداری ویولن در قرن هفدهم، قرار دادن آن روی سینه بود( شکل شماره 8). ویولن “روی بازو نگه داشته میشد و به سمت زیر بغل کشیده میشد” (داگلاس، ۲۰۱۲، ص ۱۷۰). از آنجایی که ویولن و دستی که آرشه را نگه میدارد بسیار پایین است، عضلات دست آزاد هستند و به نوازنده اجازه میداد که بدون بالا نگه داشتن دستهای خود همانطور که در نگه داشتن ویولن مدرن انجام میشود، بنوازد. در نتیجه، نوازنده میتوانست با وزن کامل دست خود، حرکتهای آرشه را انجام دهد که یک تکنیک مهم برای تاکید یا اجرای نرم ضربهای خاص در رقص بود.
علاوه بر آن، در این وضعیت ویولن اجازه حرکت داشت. این به نوازنده یک متغیر دوم میداد که با آن میتوانست نوانسهایی را در موسیقی ایجاد کند. از سوی دیگر، قابلیت چرخاندن ساز به نوازنده این امکان را میدهد تا زاویهای که آرشه با ساز در تماس هست را کنترل کند. این امر کارکرد دست آرشه را در کل محدودهی ساز، ثابت نگه میدارد. این عوامل به نوازندهی ویولن باروک طیف وسیعی از ابزارهای بیانی را داد که برای نوازندگانی که به روش مدرن ویولن را نگه میدارند، امکان پذیر نیست.
دومین روش رایج نگه داشتن ویولن در اواخر قرن هفدهم کاربرد داشت و به روش مدرن شباهت دارد که ویلن به شانه منتقل میشود. در حالی که این روش از این نظر به روش مدرن شباهت دارد، همچنان روش نگهداری باروک به وسیلهی شانه، به طور قابل توجهی پایینتر است. همچنین ویولن آزادتر است زیرا در این روش چانه به ویولن فشار نمیآورد همانطور که در نگهداری ویولن به روش مدرن، به وسیلهی چانه بر ویولن فشار وارد میشود (شکل 9). در رساله موتسارت درباره نواختن ویولن، توضیح داده شده است: “ویولن کاملاً آزاد است؛ روی سینه نگه داشته میشود، در حالی که شیب دارد، به گونهای که حرکات آرشه به سمت بالا هدایت میشود تا افقی.” در حالی که وضعیت شانه امکاناتی را برای “ژیمناستیک ملودیک”[12] فراهم کرده است، موتسارت خاطرنشان میکند که این وضعیت هنوز برای نوازنده تا حدودی دشوار و ناخوشایند است، زیرا در طول حرکتهای سریع دست در پوزسیونهای بالا، ویولن هیچ پشتیبانی ندارد، بنابراین، ساز لزوما باید سقوط کند، مگر اینکه به وسیلهی تمرین طولانی مدت، مزیت نگه داشتن ساز بین شست و انگشت اشاره به دست آمده باشد.
موسیقی رمانتیک اواخر قرن هجدهم که دارای پوزسیونهای بالاتر و حرکتهای سریع است، نیازمند یک روش نگهداری جدید برای ویولن بود که اجازه دهد این تکنیکها به راحتی اجرا شوند. در وضعیت نگهداری ویولن مدرن، ویولن روی شانه قرار میگیرد و به وسیلهی چانه محکم در جای خود نگه داشته میشود. این باعث میشود دست چپ از نگه داشتن ساز آزاد شود و پشت ساز تقریباً موازی با زمین قرار گیرد. همچنین در این روش آرنج دست چپ بالا و دور از بدن قرار گیرد که عمل تعویض را بسیار راحتتر میکند. با این وجود، از آنجایی که چانه ویولن را در جای خود نگه میدارد، ویولن در یک موقعیت قفل میشود و نوازنده را از به کار بردن برخی از حرکتهای بیانگرانه باز میدارد. علاوه بر این حرکتهای آرشه در این روش بیشتر افقی است تا عمودی که بخشی از وزن طبیعی حرکت آرشهی راست را کم میکند اما در عین حال تاثیر نیروی جاذبه بر آرشه را افزایش میدهد.
سبکهای آرشه کشی
دو سبک رایج آرشه کشی در سراسر قرن 17 حاکم بود. اولین روش که به سبک فرانسوی یا لولیست معروف است در مقدمههای سه مجموعه از گئورگ موفات (آهنگساز قرن هفدهم) تنظیم شده بود. اصل حاکم بر آرشهکشی به سبک فرانسوی این است که نوازندگان باید مهمترین نتهای متر موسیقایی{را قوی} آرشهکشی کنند، به ویژه آنهایی که آغازکنندهی یک میزان و پایان دهندهی یک کادانس هستند و بدین ترتیب حرکت رقص را به همان شکل قوی نشان دهند. به عبارت دیگر، آنچه این سبک را از سبک ایتالیایی متمایز میکند، “قانون آرشهی راست” است. این قانون از سنگینی طبیعی آرشهی راست و سبکی آرشهی چپ استفاده میکند، با توجه به اینکه اولین نت میزان که بدون سکوت شروع میشود با هر ارزش زمانیای که دارد همیشه باید با آرشهی راست اجرا میشد. دیگر نتها به صورت تناوبی به گونهای قرار میگرفتند که ضربهای قوی با آرشه راست و ضربهای ضعیف با آرشه چپ اجرا میشدند. سلسله مراتب ضربها در مترهای مختلف در جدول زیر ذکر شده است.
در سبک فرانسوی تکرارها در خطوط میزان بسیار رایج بود. از آرشههای چپ دوبل (craquer bowing) اغلب برای آمادهسازی آرشههای راست در ضربهای پایین، در مترهای سه ضربی استفاده میشد. علاوه بر این در سبک فرانسوی، سینکوپها، دیسونانسها و شروع نتهای به هم پیوسته باید با قدرت نواخته میشد. حل شدن فواصل دیسونانس نیز با قدرت اجرا میشد که ممکن است غافلگیرانه به نظر برسد چرا که نیاز به بلند کردن آرشه قبل از حل شدن وجود دارد. با این حال از حل شدن با صدای ضعیف جلوگیری میکند که اثر صدای خوشایند کنسونانس را از بین میبرد. این مفهوم برخاسته از نظریه تاثیر باروک است که غم را به عنوان دردی تلقی میکند که به دنبال آن شادی میآید (دکارت و واس، 1989، ص 86-87). علاوه بر این اگر آرشه در تکنیک استکاتو از روی سیم بلند شود (همانطور که موفات پیشنهاد میدهد)، نت همچنان به صدا در میآید.
موسیقی ویولن ایتالیایی کمتر بر تاکید ویژگیهای ریتمیک موسیقی و بیشتر بر خصوصیات بیانی آن تمرکز دارد. در نتیجه، سبکهای آرشهکشی ایتالیایی بسیار زیاد هستند. نوشتهها درباره سبک آرشهکشی ایتالیایی به طور کلی از قانون پایهای آرشهی راست حمایت میکند که توسط موفات بیان شده است، با این حال، “علاقهای به هماهنگ کردن جهتهای آرشهکشی بین تمام قسمتها را ندارد” (اندریجسکی، 2012، ص 200). مهمترین موضوع این است که یک سبک آوازی ایجاد شود که جملهبندی و آوای صدای انسان را تقلید کند. بنابراین، جهتهای آرشهکشی معمولا آزادانه به صورت تناوبی بود و باعث میشد که ضربهای پایین در آرشه راست قرار گیرند. علاوه بر این، معمولاً از خطوط اتصالی طولانیتر برای ایجاد یک حس آوازی پایدار استفاده میشد. قطعهی شمارهی یک مثالی از تفاوت بین آرشهکشی به سبک فرانسوی و ایتالیایی را نشان میدهد. توجه داشته باشید که سبک فرانسوی صدایی روشنتر و سرزندهتری دارد. همچنین تاکید بسیار بیشتری بر ضرب بالا وجود دارد. آرشهکشی به سبک ایتالیایی باعث ایجاد یک خط انعطافپذیرتر و طولانیتر میشود.
آرشهکشی مدرن بازتابی از ترکیب سبک ایتالیایی و فرانسوی است که در آن تاکید زیادی بر یکنواختی وجود دارد و قانون آرشهی راست معمولا حفظ میشود. با اینحال همچون سبک ایتالیایی، ویولنیستهای مدرن، زمانی که در خط موسیقی نیاز باشد، در شکستن قانون آرشهی راست آزادی عمل بیشتری دارند. هرچند مهمترین تفاوت، اهمیت سبک لگاتو در نوازندگی مدرن است. نوازندگان مدرن تلاش زیادی میکنند تا تعویضهای آرشه نامحسوس باشد –عملی که با آرشههای باروک غیرممکن است. بنابراین حرکتهای آرشهی باروک به طور طبیعی نسبت به حرکتهای مدرن مشخص و واضحتر است. علاوه بر این، تأکید بر ضربهای متریک به منظور ایجاد خطوط ملودیک بلند و یکنواخت کم رنگ شده است.
آرتیکولاسیون
آرتیکولاسیون کلید اصلی موسیقی باروک است که درباره میزان کوتاهی و بلندی و میزان تفکیک یا اتصال نتها صحبت میکند. روشی است که به وسیلهی آن نوازندگان و آهنگسازان باروک ایدههای مختلف را منتقل میکنند.
–سوزان فردریش–
آرتیکولاسیون تا حدودی با سبک و تکنیک آرشهکشی همراه است اما باید آن را به عنوان مفهومی مستقل در نظر گرفت، زیرا آرتیکولاسیونهای مختلف را میتوان با هر سبکی از آرشهکشی ایجاد کرد. در حالی که برخی سبکها باعث میشوند آرتیکولاسیونهای مختلف سختتر یا آسانتر شوند، آرتیکولاسیون همیشه میتواند تغییر کند. تنوع آرتیکولاسیون در یک قطعه، موومان یا میزان در دورهی باروک بسیار مطلوب بود. در حالی که امروزه این مورد قطعا نامطلوب نیست، اما به نظر میرسد موسیقیدانان مدرن برای ایجاد جذابیت، بیشتر بر حفظ آرتیکولاسیونهای منظم و تغییر در دینامیک و ویبراسیون و سرعت آرشه تمرکز دارند.
یکی از چالشهای نوازندگان مدرن این است که اجرای حرکتها از دورهی باروک تغییر کرده است. اگرچه تکنیک دِتاشه[13] برای نوازندگان مدرن همچنان به معنی آرشههای منفصل و مجزا است اما معمولا به چیزی بیشتر از {مفهوم} متصل نبودن اشاره نمیکند. بنابراین با آرشهی مدرن و سبک رمانتیک که تعویض آرشههای نامحسوس را ترویج میدهد، حرکت دتاشه به صورت متصل یا لگاتو صدا میدهد. در قرن هفدهم، حرکت دتاشه نشاندهندهی نتهایی بود که با تفکیکی شنودپذیر اجرا میشدند. سردرگمی دیگری حرکت استکاتو را در بر میگیرد. در قرن هفدهم، استکاتو به نتهایی اشاره داشت که با سکوت از هم جدا میشدند. امروزه این اِفِکت شنیداری توسط علامت سکوت نشان داده میشود (شکل 11). استکاتو به سبک باروک با نیمهی پایینی آرشه با کمی فشار اجرا میشد و در انتهای هر حرکت، آرشه از سیم جدا میشد. در مقابل، استکاتو به سبک مدرن معمولا قویتر و با شدت بیشتری اجرا میشود. آرشه در حالی که روی سیم باقی میماند، دوباره حرکت میکند اما نتها را با سکوت از هم جدا نمیکند. این تفاوت در آرتیکولاسیون و تفکیک باید توسط نوازندگان مدرن ویولن که موسیقی باروک را اجرا میکنند، مورد توجه قرار گیرد. یک استکاتوی سبک همچون استکاتوی باروک ممکن است با اجرای سبک و تماس سطحی سیم در نیمهی پایینی آرشه بدست آید (معمولا brushed spicato نامیده میشود).
دیگر ملاحظات مهم آرتیکولاسیون، وابسته به زمینه است. چرا که آرتیکولاسیون، دینامیکها و جهت آرشهکشی معمولا در نتنوشتها نوشته نمیشوند، اجرا کننده باید بداند که تکنیکها چگونه در دورهی باروک مورد استفاده قرار میگرفتند. معمولا برداشتن آرشه بسیار کوتاه بود اما همچنان به ضرب پایین ختم میشدند. نتهای سریعتر (دولا چنگ، سه لا چنگ) با حرکتی نرم روی سیم نواخته میشدند. نتهای آهستهتر (نت سیاه، چنگ) به صورت مجزا اجرا میشدند. خطوط اسکالر (صعودی یا نزولی) به هم وصل بودند اما خط اتصال نداشتند. پرشهای سوم یا بیشتر، به صورت جداگانه اجرا میشدند.
انتقال سریع بین نتهای متصل و مجزا در موسیقی باروک امری ضروری بود، زیرا آرتیکولاسیون اغلب در طول خطوط تغییر میکرد. سبکی آرشه باروک، این کار را آسانتر میکرد. بنابراین نوازندگان مدرن باید مراقب باشند که به طور نامحسوس بین حرکات، گذر کنند.
منابع | ویولن باروک
The Baroque Violin: Technique, Sound, and Replication with a Modern Set-up by Anne McTighe
- [1] -Louis Spohr
- [2] -Neck
- tension-[3]
- [4] – gut-core string
- [5] – synthetic-core string
- [6] – steel-core string
- [7] – overtones
- Attack-[8]
- [9] – Francois Tourte
- [10] – snakewood
- [11]- pernambuco
- [12]- “melodic gymnastics” در اینجا منظور انعطاف پذیری در اجرای ملودیها است.م
- [13] -détaché