جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
جستار موسیقی

گفتار، صوت؛ موسیقی!

فهرست مطالب

منشوری را تصور کنید که در مقابل نور خورشید قرارگرفته است؛ ذرات نور به‌علت تفاوت زاویه شکستی که توسط آن ایجاد می‌شود، در طیفی، به رنگ‌های متفاوتی ظاهر شده، پدیده پاشندگی رخ می‌دهد و در نتیجه، ما آن‌ها را در یک طیف رنگی می‌بینیم. آیا منشور عامل به‌وجود آمدن ذرات نور است یا صرفا در رنگی‌شدن آن‌ها دخالت دارد؟ احتمالا پاسخ این سوال پس‌از گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی پاسخی ساده و صریح است که بلادرنگ در ذهن شما پدیدار می‌شود؛ منشا تولید ذرات نور همان منبع نور، خورشید، و عامل به‌وجود آمدن طیف رنگی، منشور است. اگر این موضوع را به پدیده موسیقی تعمیم دهیم نیز می‌توان یک منبع، منبع صوت، و یک عامل تغییر شکل و رنگ گرفتن (در اینجا منظور از رنگ، رنگ صوتی نبوده، منظور هویت‌های متفاوت مربوط به موسیقی‌های موجود در جهان است) صوت و درنتیجه به‌وجود آمدن موسیقی را دریابیم. این نوشتار، دارای سوالاتی بسیار دررابطه با شکل‌گیری هویت و چگونگی موسیقی و ادا کردن آن در فرهنگ جوامع بشری (مواردی از نمونه‌های موسیقی مردمی حوزه‌های فرهنگی شرق و جنوب شرقی آسیا مورد بررسی قرار خواهدگرفت) است که چون لباس‌هایی رنگارنگ در کمد ذهن نویسنده، قرارگرفته‌اند.

گربه‌ها موجوداتی مایع هستند!

اگر شما حیوان خانگی، ازقضا گربه، داشته‌باشید، بارها شاهد مایع بودن این حیوانات بامزه بوده‌اید. در ظرفی گرد یا کاسه‌مانند جا شده و از دور به شکل یک مایع نرم و پشمالو دیده‌می‌شوند و از سوی دیگر، اگر در ظرفی چهارگوش یا یک جعبه‌ بنشینند از دور به‌شکل آن ظرف در می‌آیند! ذرات ناشی از ارتعاش تارهای صوتی حنجره موجودات زنده‌، مشخصا انسان، نیز می‌توانند به هرشکلی درآمده و به گوش ما برسند. همین حالا لب‌های خود را کمی جمع کرده و با حنجره خودتان صدایی درآورید؛ خواهید دید که صدای تولیدشده – جدای از مطبوع یا نامطبوع بودن آن – به‌شکلی O مانند درآمده و اگر این‌کار را با کشیده‌شدن دهان و لب‌های خود به‌صورت افقی نیز انجام دهید، درخواهید یافت که صدای ایجاد شده به شکل E درآمده و به‌گوش می‌رسد. شاید بتوان فرض کرد ظرفی که برای شکل‌دادن به صوت نیاز داریم تا در نهایت چیزی تحت‌ عنوان موسیقی از آن دریافت کنیم، گویش و گفتار (Speech) است.

بگو ماما!

انسان از بدو خلقت و زایش خود تولید اصوات را شروع می‌کند، به‌سان نخستین واکنش نوزادی هنگام خروج از شکم مادر، که گریه کردن و درنتیجه تولید صوت است. کودک اما با گذشت زمان، یاد می‌گیرد که صوت خود را درون قالب‌هایی جای دهد تا شکل‌گرفته و درنتیجه دارای معنا باشد. کارل اشتمف، روان‌شناس و موسیقی‌شناس آلمانی، معتقد است که انسان‌های اولیه با استفاده از آوازهایی‌که «احتمالا» به داد کشدن شبیه بوده است با یک‌دیگر ارتباط برقرار می‌کردند؛ و این‌گونه نخستین آوازها شکل گرفته‌اند. بر این اساس انسان‌های نخستین را شاید بتوان، همان نوزاد تازه‌ متولد‌شده‌ای تصور کرد که شرایط طبیعی چون مادری خوش‌ذوق از او می‌خواهد که بگوید “ماما”!

در اینجا، باید در نظر داشت که «موسیقی آوازی»، و به شکل خاص‌تر «آواز خواندن»، در پیوندی مستقیم و ناگسستنی با زبان، ادبیات، گویش و لهجه‌های گوناگون حیات دارد. از این‌رو، اجتناب‌ناپذیر است که در شکل‌گیری‌اش، گفتار و گویش، نقشی اساسی ایفا نکرده باشند. نمونه صوتی زیر، که بخش کوچکی از رسیتاتیف و آریایی مربوط‌به اپرای پکن The Red Lantern است، به‌ خوبی رابطه‌ی بین گفتار و آواز شکل‌گرفته از آن را منعکس می‌کند:

اپرای پکن، از ژانرهای موسیقی کلاسیک چینی است که شکل‌گیری‌اش، حاصل ترکیب سبک‌های اپراهای کوچک‌تر با یکدگیر بوده است. این سبک در زمان سلطنت Xianloung، از پادشاهان سلسله ژینگ، بوجود آمد و در سلسله سونگ به اوج پیشرفت خود رسید. این نوع نمایش سرگرم‌کننده با همراهی با رقص و آواز، به‌خوبی پیوند میان گفتار‌ِ چینی و آوازهای مردمی را نشان می‌دهد. در نمونه صوتی اول، ابتدا و در قسمت رسیتاتیف، «گفتار چینی»، سپس با شروع آریا، «آواز چینی» به‌گوش می‌رسد؛ درواقع می‌توان آواز را همان گفتار – حتی در فرهنگ‌هایی غیر از فرهنگ چینی – نیز به‌حساب آورد. گفتاری که لباسی تغزلی و مطبوع به‌خود پوشانده‌است. اما اگر موسیقی‌ای که می‌شنویم بدون کلام و کاملا «سازی» باشد، آیا همچنان می‌توان چنین پنداشت که مانند آواز، از گفتار چینی تاثیر گرفته‌است؟ نمونه صوتی دوم، بخشی از اجرای ساز اِرهو (سازی از خانواده سازهای زهی آرشه‌ای تک‌سیمه که به ساز کمانچه شباهت زیادی دارد) توسط Guo Gan است:

صداهایی که صحبت می‌کنند

در دانش زبان‌شناسی، کوچک‌ترین جز تشکیل‌دهنده‌ی زبان را، واج می‌نامند که قابلیت تجزیه به جز کوچک‌تر از خودش را ندارد. برای تولید یک واج، به لرزش پرده‌های صوتی یا همان واک نیاز داریم. از ترکیب واج‌ها، تکواژها و از ترکیب تکواژها، واژه‌ها، و بدین‌ترتیب جملات و زبان و گفتار به‌وجود می‌آید. اگر یک ساز یا ابزار موسیقایی را نیز یک منبع صوتی (مانند حنجره انسان) تصور کنیم، می‌توان لرزش تارهای صوتی آن را (برای مثال در ساز اِرهو)، «اصوات اولیه» و تک‌نت‌های تولید‌شده را، «واج» و همچنین ترکیب آن‌ها با یکدیگر توسط عاملی خارجی چون انسان را، همان «واژه‌ها» و «جملات» تصور کنیم.

«زبان از جمله پدیده‌های فرهنگی هرتمدن و قوم است. … زبان محاوره از ترکیب واژه‌ها درست می‌شود و واژه‌ها از ترکیب واک‌ها.» (حجاریان، ۲۰۹: ۱۳۸۷)

حال باید به عاملی که باعث تغییر شکل “گفتار” در “زبان” و ادبیات هر ملتی نسبت به دیگر ملت‌ها می‌شود پرداخت. تمامی اجزای تشکیل‌دهنده‌ی زبان، توسط مردم و تارهای صوتی آن‌ها شکلی زنده به‌ خود می‌گیرد. زبان رسمی هر ملتی، همان زبان رسم‌الخط رسمی آن ملت است و معمولا در پایتخت‌ها و شهرهای بزرگ، مردم به آن شکل صحبت می‌کنند. اما سرچشمه اصلی آن زبان، شاید گویش‌ها و لهجه‌های متفاوت آن باشد و نه بالعکس! برخی زبان‌شناسان معتقند که گویش و لهجه از غلط ادا کردن، کشیدگی‌ها و یا کوتاهی‌های بیش‌از اندازه واج‌ها و واژه‌ها و کلمات در زبان به‌وجود می‌آیند. همین رویکردها در موسیقی نیز بررسی شده‌است. از دیدگاه موسیقی‌شناسان، پیدایش “موسیقی” بر دو پایه استوار است؛ فرضیه‌ی “زبان شناختی موسیقی/ Logogenic” و دیگری فرضیه‌ی “احساس شناختی موسیقی/ Pathogenic”.

با توجه‌به فرضیه‌ی نخست، باید زبان گفتاری را مسئول و مسبب اصلی پیدایش موسیقی دانست. به نقل از محسن حجاریان در کتاب مقدمه‌ای بر موسیقی‌شناسی قومی : اریستوکسنوس، از فرضیه‌پردازان موسیقی یونان و شاگرد ارسطو، مفهوم “لوگودس گلوس/ Logodes melos” که به معنای “ملودی – سخن” است را برای اولین‌بار مطرح کرد. او معتقد است که “همان‌گونه که صوت به‌وسیله قانون طبیعی خود بالا و پایین می‌رود، ملودی‌ای که به آکسانت کلمات مربوط می‌شود در سخن‌گفتن به‌وجود می‌آید.” هم‌چنین داروین و بعدها لووینگ استون، انسان‌شناس اروپایی، معتقد بودند که موسیقی (اما من می‌گویم صوت) پیش‌از تکلم نیز وجود داشته‌است. ژا‌ن‌ژاک‌روسو نیز نظریه‌ای مرتبط با تکامل موسیقی از طریق زبان مطرح کرد. وی معتقد بود که بیان کلمات و احساساتی چون عشق، نفرت، خشم، اندوه، شادی و… دارای بار احساسی هستند و گفتار انسان‌های اولیه نیز چیزی شبیه‌ به آواز بوده که بعدها و در طول زمان، دست‌خوش تغییراتی شده و درنتیجه تبدیل به موسیقی شده‌ است. تکلم و موسیقی هردو کارکردهای طبیعی مشترکی چون ارائه وحدت و یکپارچی اجتماعی نیز دارند؛

«یکی از کارکردهای موسیقی، ارائه نقش وحدت اجتماعی در فرهنگ است. همان‌گونه‌ که زبان یا گویش یک قوم، کارکرد یکپارچگی آن قوم را دارد.» (حجاریان، ۲۰۹: ۱۳۸۷).

از این روی می‌توان به دیدگاهی دیگر اشاره کرد که به همین کارکردهای طبیعی مشترک می‌پردازد؛ این دیدگاه گفتارهای اولیه انسان‌های نخستین را چیزی شبیه حالت “موسیقی _ گفتاری” تشبیه می‌کند که معتقد است تکلم و موسیقی، هردو از نیروی محرکه شنوایی و گفتاری کمک گرفته و پس از گذشت زمان، قسمت تکلم راهش را از موسیقی جدا کرده، مسیر تکامل خود را پیموده‌ است.

حال برمی‌گردیم به نمونه صوتی دوم؛ اگر در هستی‌شناسی، زیبایی‌شناسی و حتی اسطوره‌شناسی فرهنگ و هنر چین و شرق آسیا کندوکاو کنیم، متوجه می‌شویم که موسیقی – مانند دیگر هنرها – برای آن‌ها در ارتباطی تنگاتنگ با طبیعت، آسمان و ستارگان قراردارد. در فرهنگ چینی و تائوئیسم، بر این باورند که جهان با ارتعاش تارهای صوتی شکل‌گرفته، نظم می‌یابد و بر پایه همین تفکر، ارتعاش ابزار موسیقایی در دین‌های تائوئیسم، بودیسم، شینتو و.. معنایی خاص و مقدس دارد. شاید بتوان همین موضوع‌ را دلیلی برای ساخت ابزارآلات موسیقایی با ارتعاش قوی چون گوژنگ و کوتو، زیترهای چینی و ژاپنی، و حتی سازی چون اِرهو دانست؛ نوازنده گوژنگ، چون ایزدی‌ست که با ارتعاشات ساز خود، نظم جهان را حفظ کرده و اهریمن را دور می‌کند. حال اگر به دیدگاه کارکردهای طبیعی تکلم و موسیقی بازگردیم، می‌توان نتیجه گرفت که موسیقی کلاسیک و حتی موسیقی مردمی چینی، تحت تاثیر کلام و تکلم و گفتار زبان چینی شکل‌گرفته و دارای اصوات و نت‌های کشیده و حالاتی پیچ و قوس‌دار است و مانند ادای کلمات و واژه‌های زبان چینی عمل می‌کند. همان‌گونه که در نمونه صوتی دوم مشاهده شد. چنین می‌نماید که به‌دلیل حالات “موسیقی _ گفتاری” انسان‌های نخستین، گفتار چینی شکل‌گرفته و بعدها قسمت موسیقی، از دل آن استخراج شده‌است. گویا باید تصور کرد که اول مرغ بوده‌ست یا تخم مرغ؟

نمونه صوتی دیگری که می‌توان حالات گفتار و تکلم یک ملت را در موسیقی آن‌ها نیز دریافت کرد، نمونه صوتی سوم، قسمتی از یک راگای Kedar به نوازندگی Shivumar Sharma و Zakir Hussain است. این راگا به راگای درمان‌گر و آب‌کننده‌ی سنگ‌ها معروف است که به همین‌خاطر مورد توجه زندانیان بوده‌ است چنان‌ که در دین هندو معتقند که اگر یک زندانی، راگای کدار را بخواند، دیوارهای زندان فرو می‌ریزد و اگر چنین نشود، آن راگا را درست نخوانده است.

حالات متقاطع و ضربه‌های پیاپی و حتی نوع زهی مضرابی ساز استفاده‌شده در موسیقی هندی، یادآور هجاهای کوتاه، سرعت بالای ادای حروف و کلمات در تکلم و گفتار زبان هندی است. هرچند به‌نظرم با توجه‌به وجود “راسا/ rasa” (مفهومی در ادبیات و هنر هندو و در زبان سانسکریت به‌معنای احساس کردن، طعم و مزه است. راسا در کنار واژه بهاوا/ bhava، به معنای احساس‌های نهفته ناخودآگاه است. مانند زمانی‌ که یک ملودی را می‌شنویم و احساسی به ما دست می‌دهد؛ می‌تواند احسلس غم، شادی، خشم و یا احساسی نوستالژیک باشد که ما را به سفری در خاطره‌ای از کودکی می‌برد) در موسیقی ‌کلاسیک هندی، می‌توان بیشتر بر دیدگاه “احساس شناختی موسیقی” تاکید کرد اما اشاره به شباهت گفتار و موسیقی آن نیز خالی از لطف نیست.

کلام آخر؛ توهم موسیقی بدون مرز

باتوجه‌به نشات گرفتن موسیقی از زبان یا بالعکس، به‌تعداد زبان‌های موجود در دنیا، موسیقی نیز وجود دارد و فهم و درک این همه، برای تمامی انسان‌ها میسر نیست؛ فردی که به گویش زبان چینی ماندارین تکلم می‌کند، گفتار فردی‌ که به گویش زبان چینی کانتونی صحبت می‌کند را نمی‌فهمد. چه بسا که دو ملت متفاوت بخواهند با موسیقی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند! چه ارتباط بی‌نتیجه‌ای خواهد بود. بدون مرز بودن موسیقی و جهانی بودن آن، از باورهای غلط و در عین حال زیبایی است که در این جهان گسترش پیدا کرده است.

“تقریبا به‌ اندازه‌ی همه‌ی فرهنگ‌های دنیا موسیقی وجود دارد و همه‌ی این موسیقی‌ها، درواقع، زبان‌هایی‌اند بسیار متفاوت با یکدگیر که، به‌ اندازه‌ی زبان‌های گفتاریِ متعددی که در دنیا وجود دارد، هرکدام برای کاربرانِ زبانِ موسیقاییِ دیگری غیر از خودشان کاملا بیگانه‌اند.” (فاطمی، ۲۶: ۱۴۰۰).

از دوستی اصطلاح “هنرِ عادت” را دررابطه با هنر و موسیقی شرق و جنوب شرق آسیا شنیدم و با تجربه‌ای که سرکلاس‌های “نوع شناسی در موسیقی” در دانشگاه گذرانده‌ام نیز، این اصطلاح برایم جلوه‌ای پرررنگ‌تر دارد؛ در یکی از جلسات، اپرای پکن و موسیقی کلاسیک حوزه‌فرهنگی شرق و جنوب شرقی آسیا را با فایل‌های صوتی مربوط به اجرای یک اپرا، بررسی کردیم و در طول آن جلسه تحمل موسیقی مربوط‌ به اپرای پکن، برای اکثر هم‌کلاسی‌های من که برای اولین‌بار این موسیقی را می‌شنیدند، غیرقابل تحمل و ناخوش‌آیند به حساب می‌آمد.

البته باید در پرانتز به این موضوع اشاره‌ای داشته‌باشم که معیارها و عواملی که باعث می‌شود یک ملت از موسیقی یک ملت دیگر خوششان بی‌آید یا بالعکس آن‌را غیرقابل تحمل بدانند، می‌تواند عواملی فراتر از عادات موسیقایی و زیبایی‌شناسی باشد که پرداختن به آن در این نوشتار جایز نیست.

موسیقی می‌تواند یک زبان باشد. اما نه زبانی برای ارتباط تمامی انسان‌ها با یکدیگر. موسیقی در جوامع، خصوصا بدوی، معنا و کارکردی بیش‌از یک هنر و لذت‌دادن به مخاطب را دارد. موسیقی می‌تواند بسان یک درمانگر بیماری را مداوا و بسان راهبی یک روح را برای سفر ابدی خود تقدیس کند. به‌نقل از جان بلکینگ در کتاب انسان چگونه موسیقایی است؟”: موسیقی محصول یکی از رفتارهای جمعی انسان‌ها است. چه رسمی و چه غیررسمی، موسیقی مجموعه صداهایی است که توسط انسان سازماندهی شده است. اما رفتارهای جمعی همه ملت‌ها با هم یکسان بوده و همه‌ی آن‌ها توانسته‌اند یک موسیقی بسازند؟ در یک‌جای دنیا، موسیقی حول پنج نت می‌چرخد، در جایی حول هفت نت و در بین اقوامی ممکن است این موسیقی، صداهایی به تقلید از صداهای طبیعت چون صدای آبشار، آواز گنجشکان و.. باشد و هیچ توجهی به نت و هارمونی نداشته‌باشد. در بلغارستان، چیزی که مردم تحت عنوان “موسیقی” می‌شناسند، صرفا موسیقی سازی است که با سازهای ملودیک نواخته می‌شود و دیگر اعمالی چون آوازخواندن، نواختن سازهای کوبه‌ای و.. دارای اسامی دیگری هستند. در جایی، فقط صدای انسان را موسیقی دانسته و در جایی دیگر صرفا صدای برخورد یک چوب بر چوبی دیگر. تمامی این تعاریف به چیستی موسیقی و درک متفاوت آن توسط یک ملت نسبت به ملتی دیگر اشاره دارد. آیا شنیدن متوالی یدل‌های سوئیسی برای شما به‌ مدت نیم ساعت خوش‌آیند و زیبا است؟ من که همچین فکری نمی‌کنم.

در پایان، با نمونه صوتی چهار، اللیل یا لیال با اجرای ودیع الصافی، خواننده و آهنگساز لبنانی، این نوشتار را به پایان می‌رسانم.

منابع

حجاریان، محسن (۱۳۸۷) مقدمه‌ای بر قوم شناسی موسیقی، نشر کتاب‌سرای نیک.

حجاریان، محسن (۱۳۸۹) موسیقی جهان، نشر کتاب‌سرای نیک.

فاطمی، ساسان (۱۴۰۰) ما و موسیقی و چیزهای دیگر، نشر ماهور.

Blacking, John. 1973. How musical is man?. Seattle: University of Washington Press.

Philip. V Bohlman 2002. “World Music: A Very Short Introduction” Oxford University Press.

Rice, Timothy. 2014. Ethnomusicology: A very short introduction: Oxford University Press.

5/5 - (4 امتیاز)
مطالب مرتبط
تفکر موسیقیائی

تفکر موسیقیائی و نقش موسیقی در رشد شناختی

تفکر موسیقیائی به ما کمک می کند با استفاده از مفاهیم بنیادی موسیقی، روشی برای چگونه اندیشیدن به کودکان بیاموزیم و همینطور به شکل ناخودآگاه کمک کنیم مسیرهای نورونی جدیدی در مغز کودکان شگل گیرد.

نمد و نمک، یک آتش‌بس موسیقایی

بحث و جدل در حیطه موسیقی امری طبیعی­‌ست. سخن به گزاف نگفته­‌ایم اگر بگوییم مباحثه و مجادله درباره­‌ی موضوعات مختلف موسیقایی قدمتی بس طولانی دارد

2 پاسخ

کتاب موسیقی

جدیدترین کتاب های موسیقی
را از ما بخواهید!

وارد لینک صفحه فروشگاه کتاب ایران‌موزیکولوژی (دکمه پایین) شوید تا از جدیدترین و بهترین عنوان های کتاب دیدن فرمایید.