در سال ۱۷۷۲، چارلز برنی دومین سفر دورهای قارهایاش برای آشنایی با موسیقی را آغاز کرد و از انگلستان راهی مناطق مختلف قارۀ اروپا شد. در وین، برنی با ماریان فون مارتینز (Marianne von Martinez) (۱۷۴۴ـ۱۸۱۲) آهنگساز ملاقات کرد و از نزدیک نواختن کیبورد و آوازخواندن او را دید. در این اجرا، مارتینز یکی از آهنگهایی را که خود نوشته بود با کیبورد نواخت. والدین مارتینز از دوستان قدیمی پیترو متاستازیو[3]، شاعر و لیبرتونویس ساکن وین، بودند. درواقع، این متاستازیو بود که بر آموزش مارتینز نظارت داشت و مقدماتی را فراهم آورد تا نزد هایدن[4] نوازندگی کیبورد و نزد نیکولا پورپورا خواندن و کنترپوان یاد بگیرد.
از مجموعه مطالب زنان در موسیقی کلاسیک
مارتینز در حوزۀ آهنگسازی آثار بزرگی دارد (زنان موسیقی کلاسیک). از میان این آثار میتوان به آهنگی برای مراسم عشای ربانی و موومانهای[7] آن، چندین اوراتوریو و کانتات، یک سمفونی و دو کنسرتوی پیانو اشاره کرد. البته برنی فقط بعضی از آهنگهای کوتاه مارتینز را شنید و توصیفی نیز از آنها در سفرنامهاش، که بخشهای منتخب آن در این بخش آمدهاند، ارائه میدهد. پس از مرگ متاستازیو در سال ۱۷۸۲، خانوادۀ مارتینز املاکش را به ارث بردند و اجراهای موسیقی بزرگی را بهصورت منظم در این املاک برگزار کردند. در دهۀ ۱۷۹۰، ماریان فون مارتینز مدرسهای را برای آموزش آواز در خانهاش تأسیس کرد و خود مدیریتش را به عهده گرفت.
صبح یکشنبه، ۶ [سپتامبر] [۱۷۷۲]
صحبتها کلی و متفرقه بودند تا اینکه بانوی جوانی وارد شد که همۀ حضار با احترامی فوقالعاده به استقبالش رفتند. این بانوی خوشپوش ظاهری بسیار آراسته داشت. مهمان تازهوارد کسی نبود جز خانم مارتینز[1] خواهر آقای مارتینز، معاون رئیس کتابخانۀ سلطنتی، که پدرش از دوستان قدیمی متاستازیو بود. بانوی جوان در همان خانهای به دنیا آمده است که متاستازیو اکنون در آن زندگی میکند و تحت نظارت او نیز آموزش موسیقی دیده است. والدینش اهل ناپل هستند و، به دلیل اصالت اسپانیاییشان، نام خانوادگی اسپانیایی دارند.
پس از سخنان ستایشآمیز ابیت تاروفی[2] دربارۀ استعدادهای بانوی جوان، بسیار مشتاق شنیدن صدایش و گفتوگو با او بودم. طولی نکشید که متاستازیو، در کمال مهربانی، به خانم مارتینز پیشنهاد داد پشت هارپیسکورد بنشیند. بانوی جوان بیدرنگ این پیشنهاد را پذیرفت و با ظرافتی خاص پشت هارپیسکورد نشست. هیچ نشانهای از کمرویی در ظاهرش مشاهده نمیشد و تحت فشار این پیشنهاد را قبول نکرده بود. اجرایش واقعاً بسیار بالاتر از انتظاراتم بود. دو ملودی از آهنگهای خودش را خواند. سپس، متاستازیو نیز شروع به خواندن کرد و بانوی جوان نیز او را با نوای بسیار سنجیده و استادانۀ هارپیسکوردش همراهی کرد. هنگام نواختن ریتورنلوها[3] میتوانستم جادوی درخشان انگشتانش را کشف کنم.
ملودیها بسیار خوب نوشته شده بودند، سبکی مدرن داشتند و نه رایج و نه به شکلی مصنوعی جدید بودند. همنشینی کلمات و آهنگ مناسب بود، ملودی ساده بود و فضای کافی برای بیان و آرایهافزایی وجود داشت. اما صدا و نحوۀ خواندن بانوی جوان بهگونهای بود که هم مشعوفم کرده بود و هم شگفتزده! متاستازیو سبک آوازخوانی این بانوی جوان را بیمانند میداند و من نیز، بدون ذرهای تردید، میتوانم بر این گفته صحه بگذارم چراکه حتی استادان مدرن برای یادگیری این سبک به تحمل سختیها و شکیبایی بسیار نیاز دارند:
تصور میکنم، در دوران رواج کانتاتها، تکنیکهای پیستوکو برناکی[4] و مکتب سنتی آوازخوانی تقویت شدند، صدا با استفاده از فواصل دقیقهای تقسیم شد و واژهها بهصورتی بیان شدند که توصیفش ممکن نیست زیرا زبان رایج قادر به بیان تأثیرات غیرمعمول نیست. صدای بانوی جوان نیز خوشطنین و دلنشین بود و تحریری فوقالعاده و کوکی بینقص داشت. میتوانست سریعترین و دشوارترین پاساژها را بهراحتی اجرا کند و بیانش بسیار تأثیرگذار بود. اما همۀ اینها دقیقاً همان سخنانی است که دربارۀ دیگران نیز گفتهام و، البته حقیقت دارند. در این مورد خاص، به کلماتی نیاز دارم که اهمیت و نیروی نهفته در بیانهایش را بیشتر نمایان کنند. اگر بخواهم توصیفم را به زبان ایتالیایی بنویسم، میتوانم از اصطلاح «فاصلۀ پنجمافزوده»[5] استفاده کنم. اما ازآنجاکه قرار نیست به چنین کاری دست بزنم، فقط به این نکته بسنده میکنم که، سُرش[6] و تقسیم نُتها و نیمپردهها به بخشهای دقیقهای نامتناهی و وقفۀ دقیق در هر بسامد پایه باعث شده بودند اجرای خانم مارتینز از اجرای همۀ خوانندگانی که تابهحال اجرایشان را شنیده بودم بینقصتر باشد.
بعد از این دو آواز، آهنگ بسیار دشواری را با هارپیسکورد نواخت که از ساختههای خودش بود. سرعت و دقت اجرایش فوقالعاده بالا بود. بانوی جوان آهنگ «میزرره»[7] را در چهار بخش و سایر مزامیر را در هشت بخش ساخته است و بهترین کنترپواننویس دنیا است.
جمع زودتر از آنچه که میخواستم متفرق شد چراکه متاستازیو باید خودش را به مراسم عشای ربانی میرساند. در این سفر، به کشف دیگری نیز نائل آمدم و دریافتم خانم مارتینز مهارتهای فراوانی دارد که خواندن و صحبتکردن به زبان انگلیسی ازجملۀ آنهاست. بانوی جوان و شاعر روحانی یک بار دیگر نیز دعوتم کردند و حالا دیگر میتوانم خودم را دوست خانوادگیشان بدانم.
جمعه، ۱۱ [سپتامبر] [۱۷۷۲]
به خانۀ متاستازیو رفتم. با اینکه نیمهبرهنه بود و تازه میخواست لباسهایش را بپوشد، بلافاصله من را به حضور پذیرفت.
دوشیزه مارتینز مشغول تمرین موسیقی و نوشتن بود. اما فوراً درخواستم برای نواختن هارپیسکورد را اجابت کرد. متاستازیو از او خواست بهترین آموختههایش را نشانم بدهد و او هم آهنگی را نواخت که برای خواندن مناجاتهای مزامیر با چهار صدا و همراه با نوای سازها تنظیم شده بود. همانطور که متاستازیو خود میگوید، بهترین «ترکیب موسیقی سنتی و مدرن» بود: ترکیبی از هارمونیها و ترفندهای قدیمی و ملودیها و ذوق و سلیقۀ جدید. آهنگ تحسینبرانگیزی نوشته بود و به شکلی کاملاً استا
دانه آن را خواند و با ساز اجرا کرد. از ترفندهای فوقالعادهای برای پرکردن همۀ بخشها استفاده میکرد و، با آنکه قطعۀ مدّنظر کامل بود، ظاهراً هیچ نقصی در آن مشاهده نمیشد. اشعار مذهبی مزامیر به زبان ایتالیایی خوانده میشدند و متاستازیو خود آنها را ترجمه کرده بود.
پس از این آهنگ، به من لطف داشت و سرود کُری با مضمونی مذهبی را به زبان لاتین برایم خواند که برای تکخوانی نوشته شده بود. سرود، در عین جدی و پرابهت بودن، ملالآور و سنگین نبود. در ادامه، سوناتی بسیار زیبا را که خودش نوشته بود با هارپیسکورد برایم نواخت که آهنگی دلنشین و سرشار از پاساژهای درخشان بود.
نمیتوانستم این ملاقات را بدون نسخههایی از آهنگهای دوشیزه مارتینز ترک کنم، از او خواستم این لطف را در حقم بکند و نسخهای از آهنگهایش را در اختیارم بگذارد و او هم درخواستم را اجابت کرد. از بین آهنگهایش آنهایی را که دوست داشتم انتخاب کردم. اکثر انتخابهایم از بین قطعاتی بود که شنیده بودم.