در دورۀ کلاسیک (موسیقی کلاسیک) و در عرصۀ موسیقی بهمثابۀ مهارت[1]، تعداد زنانی که در جمعهای خانوادگی به آهنگسازی و نوازندگی میپرداختند افزایشی چشمگیر یافت زیرا در این سالها، خوانندگی و نواختن پیانو محبوبیت یافته بودند و طبقۀ متوسط نیز رو به گسترش بود. موسیقی «مهارتی» اجتماعی برای زنان در دورهي کلاسیک به شمار میرفت و بازتابی از اصالت خانوادۀ آنها بود. علاوه بر این، موسیقی اوقات فراغت زنان را پر میکرد و ملالتشان را میزدود. موسیقی در پیداکردن همسر ایدئال نیز به زنان جوان کمکی شایان میکرد. البته در این دوره، زنان مهارتهای دیگری را نیز میآموختند که طراحی، نقاشی، سوزندوزی و گلدوزی ازجملۀ آنها بودند. اما موسیقی پرطرفدارترین مهارت بود زیرا «کسانی که این مهارت را بهصورت واقعی کسب کرده بودند میتوانستند آن را به بهترین شکل ممکن به دیگران نشان دهند».[2] نظریۀ مطرح دربارۀ مهارتهای زنان در قرن نوزدهم نیز صادق بود. براساس این نظریه، مهارتیافتن زنان در حوزهای خاص مستلزم آن نیست که استعداد خاصی در آن حوزه داشته باشند. البته لازم به تأکید است که موسیقیدانهای آماتور بااستعدادی نیز در این سالها بهصورت جدی فعالیت داشتند.
زنان موسیقی کلاسیک در رمان «غرور و تعصب»
جین آستین[3]، در رمانهایش، موسیقی را بهمثابۀ نوعی مهارت زنانه به سخره میگیرد. نخستین متن برگزیدۀ بخش شمارۀ ۱۳ با جملۀ الیزابت، قهرمان زن رمان غرور و تعصب[4] (۱۸۱۳)، خطاب به آقای دارسی[5] آغاز میشود. ساز مدّنظر پیانو است. در آن زمان، نوازندگان زن آماتور چنگ و گیتار نیز مینواختند.
«آقای دارسی، به نظر شما، همین الآن که داشتم سربهسر کلنل فورستر[6] میگذاشتم تا برایمان یک مهمانی رقص در مریتن[7] ترتیب بدهد، خوب از عهدهاش برنیامدم؟».
«بسیار با شور و حال بودید، اما خب این موضوعی است که در همۀ خانمها شور و حال برمیانگیزد.
«کملطفی میکنید.».
دوشیزه لوکاس گفت: «حالا نوبت خودش است که سربهسرش بگذاریم. من میروم در ساز را باز کنم، الیزا. بعدش را هم که خودت بهتر میدانی.».
«تو هم در عالم دوستی چه کارهایی میکنی. همیشه از من میخواهی جلوی هر کس و ناکسی پیانو بزنم و آواز بخوانم. اگر دلودماغ پُزدادن با موسیقی را داشتم، این تقاضایت خیلی هم خوب بود. اما الآن شرایط طوری است که واقعاً نمیخواهم جلوی کسانی پشت پیانو بنشینم که عادت کردهاند هنرنماییهای بهترین خوانندگان و نوازندگان را ببینند و بشنوند.».
الیزابت، بعد از اصرارهای دوشیزه لوکاس گفت: «بسیار خوب، اگر اصرار دارید، انجامش میدهم.» سپس، نگاه تندی به آقای دارسی انداخت و گفت: «یک ضربالمثل خوب قدیمی، که البته همۀ حاضران با آن آشنایی دارند، میگوید ’نفست را بگیر تا بتوانی آشت را فوت کنی[8]‘. من هم نفسم را نگه میدارم تا بتوانم آوازم را با صدای بلند بخوانم.».
اجرای الیزابت (زنان در موسیقی کلاسیک) دلنشین بود اما نقصهایی نیز داشت. بعد از یکی دو آواز و قبل از اینکه در برابر اصرار چند نفر تسلیم شود و به آوازخواندن ادامه دهد، مشتاقانه از پشت پیانو برخاست و جای خود را به خواهرش، مری، داد. مری تنها دختر خانواده بود که زیبایی خاصی نداشت. همین مسئله هم باعث شده بود برای کسب دانش و مهارت زحمت زیادی بکشد و همیشه برای هنرنمایی بیتاب باشد.
مری نه استعداد داشت و نه ذوق و سلیقه. با وجود اینکه برای خودنمایی خیلی زحمت کشیده بود، حالت پرتکلف و رفتار متظاهرانهای داشت که نمیگذاشت به سطوح مهارتی بالاتر برسد. الیزابت بیتکلف و صمیمی بود، و با اینکه اصلاً بهخوبی مری اجرا نمیکرد، همه از هنرنماییاش بیشتر لذت میبردند. مری، بعد از یک اجرای طولانی، به اصرار خواهرهای کوچکترش، چند ملودی اسکاتلندی و ایرلندی را نیز با کمال میل اجرا کرد و تمجید و تشویق آنها را برانگیخت. هنگام نواختن این ملودیها، خواهرهای کوچکتر مری با ذوق و شوق همراه چند تا از لوکاسها[9] و دو سه تا افسر به آنهایی که در انتهای سالن میرقصیدند ملحق شدند.
زنان موسیقی کلاسیک در رمان «اِما»
در رمان اما[10] (۱۸۱۶)، جین فیرفاکس،[11] که باید بیشتر در فکر معلم سرخانهشدن باشد، در مقایسه با اما، قهرمان زن داستان، مهارت بیشتری در حوزۀ موسیقی دارد. هر دو زن جوان در یک مهمانی ساز زده و آواز خواندهاند. اما کسی که، صبح روز بعد، احساس پشیمانی میکند اِما است.
سایر موارد پشیمانیِ اِما نیز بهنوعی به جین فیرفاکس مربوط میشدند. تأسفخوردنهایش خالصانه بود. از اینکه مهارتش در زمینۀ نوازندگی و خوانندگی از جین فیرفاکس پایینتر بود با کمال صداقت و صراحت افسوس میخورد. از ته دل برای پوچبودن دوران کودکیش زار زد و، سپس، نشست و بهمدت یک ساعت و نیم با شور و حرارت تمرین کرد.
هریت[15]، با ورود به اتاق، وقفهای در تمرین او به وجود آورد. اگر تعریف و تمجید هریت راضیاش کرده بود، احتمالاً بلافاصله آرام میشد.
«وای، کاش من هم میتوانستم مثل تو و دوشیزه فیرفاکس پیانو بزنم.»
«ما را با هم در یک گروه نگذار، هریت. اگر نور لامپ شبیه نور خورشید باشد، مهارت نوازندگی من هم شبیه مهارت نوازندگی اوست.»
«نه عزیزم، من که فکر میکنم هر دو بهترین نوازندهها هستید. فکر میکنم تو هم بهخوبی او مینوازی. مطمئنم ترجیح میدهم به نوای پیانوی تو گوش کنم. دیشب، همه گفتند که چقدر خوب پیانو میزدی.».
«کسانی که در این زمینه سررشته دارند متوجه تفاوت اجراهای ما شدهاند. هریت، حقیقت این است که مهارت من در حدی است که بتواند تعریف و تمجید دیگران را برانگیزد. اما مهارت جین فیرفاکس بسیار فراتر از اینهاست.»
«خیلی خوب، اما من همیشه فکر میکنم که تو هم دقیقاً مثل او خوب پیانو میزنی و اگر هم تفاوتی بین اجرایتان باشد، کسی متوجهش نمیشود. آقای کول[16] از ذوق و سلیقهات خیلی تعریف میکرد. آقای فرانک چرچیل[17] هم خیلی از ذوق و سلیقهات خوشش آمده بود و گفت که ذوق و سلیقه برایش مهمتر از اجراست.».
«اما جین فیرفاکسْ هم ذوق و سلیقه دارد و هم اجرایش خوب است، هریت.».
«مطمئنی؟ تصدیق میکنم که اجرایش خوب بود، اما متوجه ذوق و سلیقهاش نشدم. هیچ کس هم دربارۀ این موضوع حرفی نزد. تازه، من از آوازهای ایتالیایی متنفرم. حتی یک کلمهاش را هم نمیفهمم. میدانی، اصلاً نوازندگی او باید خوب باشد، چون خودش هم باید نوازندگی تدریس کند. دیشب، کوکسها[18] دائماً در فکر این بودند که آیا جین فیرفاکس میتواند وارد خانوادهای بزرگ شود یا نه. به نظرت کوکسها چطور بودند؟».
در یک موقعیت دیگر، اِما به ملاقات خانم التون[19]، همسر جدید معاون شهردار، میرود. خانم التون، پس از ازدواج، از میپل گروو[20] به هایبری[21]، روستای اِما، نقل مکان کرده است و با مشکلی تقریباً فراگیر روبهرو است: چگونه میتواند، بعد از ازدواج، رابطهاش با موسیقی را همچنان حفظ کند؟ در این لحظه، اما موضوع صحبت را عوض کرده و سراغ موسیقی رفته است.
«میدانم که لازم نیست از شما بپرسم که آیا اهل موسیقی هستید یا نه. در این موارد، شخصیت یک خانم خود گویای همه چیز است و مردم هایبری مدتهاست که میدانند شما چه نوازندۀ فوقالعادهای هستید.».
«اوه، اما واقعاً اینطور نیست. با این حرف کاملاً مخالفم. نوازندۀ فوقالعاده!؟ به شما اطمینان میدهم فرسنگها با تبدیلشدن به یک نوازندۀ فوقالعاده فاصله دارم. به نظرم منبع اطلاعاتتان خیلی ناقص است. من دیوانهوار عاشق موسیقی هستم؛ با تمام وجود عاشقش هستم. آنطور که دوستانم هم میگویند، ذوق و سلیقهاش را هم دارم. اما مثل همیشه به شرفم قسم میخورم که مهارت نوازندگیام، در بهترین حالت، متوسط است. امّا، دوشیزه وودهاوس[22]، با اطمینان کامل میگویم که خود شما بسیار دلنشین پیانو مینوازید. مطمئناً، از اینکه میفهمم وارد جامعهای چنین علاقهمند به موسیقی شدهام، بینهایت راضی، خشنود و مسرور هستم. خودم هرگز نمیتوانم بدون موسیقی زنده بمانم. موسیقی لازمۀ زندگی من است. به زندگی در جامعهای علاقهمند به موسیقی عادت داشتم و هم میپل گروو و هم بث[23] از این نظر فوقالعاده بودند. اگر در هایبری خبری از موسیقی نبود، واقعاً، با نقل مکان به اینجا، بزرگترین فداکاری زندگیام را کرده بودم. وقتی آقای التون از خانۀ آیندهمان صحبت میکرد و بیم آن را داشت که بیش از اندازه دنج و سوتوکور باشد و کیفیت ساخت خوبی هم نداشته باشد، صادقانه همۀ این موارد را به او هم گفتم. مسلماً، او هم که میدانست پیش از این چه نوع زندگیای داشتهام و عادتهایم چه بودهاند، قدردان این فداکاری من بود. وقتی دیدم این حرفها را بر زبان میآورد، با کمال صداقت گفتم که حاضرم همهچیز را، مهمانیها را، رقصها را و نمایشها را رها کنم و هیچ ترسی از زندگی در خانهای سوتوکور ندارم. به دلیل موهبتی که بهواسطۀ تواناییهای درونیام نصیبم شده بود، نیازی به هیچ چیز احساس نمیکردم. بدون آنها هم میتوانستم زندگی خوبی داشته باشم. کسانی که از موهبت تواناییهای درونی برخوردار نیستند بهسختی میتوانند در این شرایط زندگی کنند. امّا من تواناییهایی داشتم که باعث میشدند احساس استقلال کنم. واقعاً برایم مهم نبود اتاقهای خانۀ جدید از آنچه که به آن عادت داشتم کوچکتر باشند. فقط امیدوار بودم بتوانم از پس چنین فداکاریای بربیایم. مسلماً، به زندگی مجلل در میپل گرو عادت کرده بودم. اما به همسرم اطمینان دادم که داشتن دو کالسکه یا زندگی در آپارتمانهای بزرگ لزوماً برایم خوشبختی نمیآورند. با وجود همۀ اینها، صادقانه به همسرم گفتم: «فکر نمیکنم بتوانم در جامعهای زندگی کنم که علاقهای به موسیقی نداشته باشد. هیچ شرط دیگری ندارم؛ بهجز اینکه بدون موسیقی زندگی برایم پوچ است.».
اِما لبخندزنان گفت: «فکر میکنم آقای التون بیدرنگ به شما اطمینان داده باشد که جامعۀ هایبری تا چه اندازه شیفتۀ موسیقی است. البته امیدوارم انگیزهاش موجب نشده باشد در گفتن حقیقت زیادهروی کند و دست به اغراق بزند.».
«هیچ شکی در این مورد ندارم. کاملاً حقیقت را برایم گفته است. از اینکه وارد چنین محفلی شدهام خیلی خوشحال هستم. امیدوارم کنسرتهای کوچک دلنشینی با همکاری یکدیگر برگزار کنیم. خانم وودهاوس، فکر میکنم من و شما باید یک باشگاه موسیقی راه بیندازیم و جلسات هفتگی منظمی را در منزل من یا شما برگزار کنیم. فکر خوبی نیست؟ اگر بخواهیم با تلاش به موفقیتی در این زمینه دست پیدا کنیم، طولی نمیکشد که به متحد نیاز پیدا خواهیم کرد. داشتن همراه یا همکار برای من که بسیار مناسب است زیرا به من انگیزه میدهد همچنان در این حوزه به تلاشهایم ادامه بدهم. همانطور که میدانید، زنان متأهل همیشه و بهصورت کلی با مشکلات تلخی از این دست روبهرو هستند. متأسفانه، خیلی زود موسیقی را کنار میگذارند.».
«امّا شما شیفتۀ موسیقی هستید. مطمئناً، چنین خطری شما را تهدید نمیکند؟».
«امیدوارم اینگونه باشد. اما راستش را بخواهید، وقتی نگاهی به آشنایانم میاندازم، از ترس میلرزم. سلینا[24] کاملاً موسیقی را رها کرده است و، با وجود اینکه نوای موسیقی او بسیار دلنشین بود، دیگر حتی به ساز دست هم نمیزند. همین اتفاق برای خانم جفریز[25]، یا همان کلارا پارتدریج،[26] افتاده است. دو دختر خانواده میلمان[27]، که حالا خانم برد[28] و خانم جیمز کوپر[29] هستند، هم دقیقاً همین شرایط را دارند. تعدادشان آنقدر زیاد است که از عهدۀ شمردنشان برنمیآیم. همین حرفهای من میتواند هر کسی را به وحشت بیندازد. واقعاً از دست سلینا عصبانی بودم. اما، حالا میفهمم که یک زن متأهل چه مشغلههایی دارد و دیگر واقعاً آنقدرها هم از دستش عصبانی نیستم. فکر میکنم امروز صبح، فقط نیم ساعت با پیشخدمتمان در خانه حبس شده بودم.».
اما گفت: «فکر میکنم. بهزودی همۀ این روزها تمام میشود.».
خانم التون خندهکنان گفت: «باید منتظر باشیم و ببینیم.».
اما که میدید خانم التون چقدر نگران بیتوجهی خود به موسیقی است، حرف دیگری برای گفتن نداشت. بعد از مکثی کوتاه، خانم التون موضوع صحبت را عوض کرد.
پاورقی
[1]. Austen, 1961: 22-23.
[2]. Loesser, 1954: 268.
[3]. Jane Austen
[4]. Pride and Prejudice
[5]. D’Arcy
[6]. Colonel Forster
[7]. Meryton
[8]. کنایه از «سرت به کار خودت باشد».
[9]. Lucas
[10]. زنان در موسسیقی کلاسیک Emma
[11]. Jane Fairfox
[12]. The Song
[13]. Francesco Bartolozzi
[14]. H. Bunbury
[15]. Harriet
[16]. Cole
[17]. Franck Churchill
[18]. Cox
[19]. Elton
[20]. Maple Grove
[21]. Highbury
[22]. Woodhouse
[23]. Bath
[24]. Selina
[25]. Jeffereys
[26]. Clara Partridge
[27]. Milman
[28]. Bird
[29]. زنان در موسیقی کلاسیک James Cooper