تاریخ گوسانی در ایران | از هخامنشیان تا اشکانیان و ساسانیان
«گوسانی» که بعدها واژهی «خنیاگری» جایگزین آن شد یکی از بخشهای مهم موسیقی ملّی ایران است و قدمت آن دستکم به دوران هخامنشیان میرسد و یکی از اصیلترین و کهنترین گونههای موسیقی در تاریخ کهن ایران است که متاسفانه در تاریخ معاصر ایران به آن کمتر توجه شده است. در گوسانی، داستانهای ملّی ایران همراه با موسیقی و آواز روایت میشوند و به همین دلیل اهمیت آن در تاریخ ایران ورای مختصات موسیقایی آن است و همواره یکی از مهمترین تدبیرهای ایرانیان برای حفظ فرهنگ ملّی ایران بوده است. تاریخ هنر نیز به ما نشان میدهد که در میان انواع گونههای هنر، این قصّه و داستان است که بیشترین نفوذ را در ناخودآگاه جمعی بشر داشته است. تا به آنجا که حتی دلیل حیات تمدنهای بزرگ از گذشتههای دور تا به امروز، وجود قصههای مشترک در حافظهی جمعی مردمان آن تمدنها بوده است.
«گاث» در زبان پهلوی به معنی «سرود» آمده است که با افزودن پسوند جمع «ان» تبدیل به «گاثان» به معنی «سرودها» میشود [1]. در اوستا نیز بخش سرودها با عنوان گاثان (گاهان) یا گاثاها (گاتاها) ثبت شده است و همراه با نوعی آواز اجرا میشود. همچنین با نظر به منابع پهلوی متوجه میشویم که به موسیقیدانان و کسانی که ترانههای ملّی و مردمی میخواندند و حماسهسرایی مینمودند، گوسان میگفتند [2]. این واژه در فارسی میانه معادل هونیاگر، هونیاور و در دورهی ساسانی نواگر، رامشگر و در فارسی نو خنیاگر و چامهگو میباشد.
در عبارتهایی از گزارش گِزنُفون (تاریخنگار یونانی معاصر هخامنشیان) آمده است که برای کوروش تا آخرین روزهای زندگی داستانها را با موسیقی و آواز میخواندند و اصولاً گوسانی، سنتی زنده بوده است [3]. در داستان «ویس و رامین» نیز که مربوط به ادبیات دورهی اشکانی میباشد، سه بار واژهی گوسان به کار رفته است:
نشسته گردِ رامینش برابر / به پیش رام، گوسانِ نواگر
یا:
شهنشه گفت با گوسان نایی / زهی شایستهی گوسان نوایی
یا:
سرودی گفت گوسانِ نوآیین / در او پوشیده حالِ ویس و رامین
بیت آخر در تحلیل نقش گوسانان در داستان ویس و رامین بسیار اهمیت دارد و ما را از قصهگویی گوسانان از وقایع پیرامون خود مطلع میکند. به این ترتیب که موبد، با قصهگویی گوسانان متوجه ارتباط ویس و رامین میشود و آن عشق خارج از قاعده برای او فاش میشود؛ چرا که ویس، در عقد موبد بود ولی در ارتباط عاشقانه با رامین، برادر موبد. طبق این سند، میتوان گفت که گوسانان حتی از وقایع پیرامون خود نیز قصه میساختند و با ساز روایت میکردند.
علاوه بر ویس و رامین، احمد تفضلی نیز در کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» به بخشی از آثار مانوی پارتی اشاره میکند که ما را از حضور گوسانان در زمان اشکانیان مطلع میکند: «همچون گوسانی که هنر شهریاران و کَیهای پیشین را بیان میدارد». همانطور که این جمله از آثار مانوی پارتی تصریح میکند، گوسانان حافظان داستانهای ملّی ایران و حتی تاریخ ملّی ایران بودند و اندوختههای آنان بعدها در زمان ساسانیان سبب مکتوب شدن انواع «خداینامه» شد. این خداینامهها، بعدها منبع سرایش شاهنامه فردوسی شدند.
در «مُجمَلَ التواریخ و القَصَص» تألیف سال ۵۲۰ هجری قمری نیز در گزارش پادشاهی بهرام گور به گوسانها اشاره شده است: «واندر پادشاهی داد و عدل از همه نیاکان بیفزود و از آن شادخوارتر پادشاه نبود و دلیرتر، و مردم رعیت از آن به نشاط و رامشگری که در ایام وی بودی به هیچ روزگار نبودند و همواره از احوال جهان خبر، و کس را هیچ رنج و ستوه نبود، جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی، پس بفرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی «گوسان» خواستند و گوسان به زبان پهلوی خنیاگر بود». نظامی نیز در روایت داستان «خسرو و شیرین» اشاره میکند که در بزمهای عاشقانهای که بین خسروپرویز و شیرین برپا میشد، باربد از زبان خسروپرویز و نکیسا از زبان شیرین «مناسبخوانی» میکردند. این نیز نمونهای بسیار تحسینبرانگیز در سنّت قصهگویی همراه با ساز است که توسط نظامی ثبت شده است.
گوسانی، حافظهی ملّی ایرانیان و حافظ داستانهای ملّی ایران
در واقع گوسانها قصّهپردازانی موسیقیدان و بدیههسرا بودند که از قدیمترین زمان در میان اقوام ایرانی، داستانهای پهلوانی را حتی به صورت نمایشی همراه با بازیها و بیشتر به نظم نقل میکردند و جایگاه بسیار مهمی در تربیت طبقهی پهلوان در ایران داشتند؛ همانطور که رستم نیز وقتی میخواهد برای نخستین بار در جنگ شرکت کند، زال به او هشدار میدهد که اول باید داستانهای پهلوانان را به خوبی فراگیرد و سپس به عرصهی پهلوانی وارد شود. این نقش ویژهی تربیتی را گوسانان بر عهده داشتند. استرابون نیز به استفاده از نقالی در تربیت دوران پارتی اشاره کرده است و آورده است که «معلمان با آواز یا بدون آن، اعمال خدایان و نجبا را یکایک شرح میدادند» [4].
در این خصوص مری بویس در مقالهای با عنوان «گوسانهای پارتی و سنتهای خنیاگری در ایران» آورده است: «گوسانها در زندگی پارتها (اشکانیان) و همسایگانشان تا اواخر عهد ساسانی نقشی قابل ملاحظه داشتهاند و سنت گوسانها در پرداختن به داستانهای حماسی، سنتی غنی بوده است. به ویژه گوسانان و راویان خراسان که هم از امکانات متنوّع فرهنگی و هم از آزادیهای دینی دوران کوشانی و اشکانی در شرق برخوردار بودند و بهترین حافظ و شاید مهمترین عامل تلفیق داستانهای حماسی ایران به شمار میروند. همین سنّت بعدها به فردوسی رسید و او پس از سالها رنج با نبوغ سخنوری خود چهرهی جاودان شکستناپذیر ایران را به گنجینهی سخن فارسی بخشید». به این ترتیب میتوان گفت که گوسانها همان خوشنوازان رامشگری هستند که داستانهای ملّی ایران در گرو کوشش و تلاش آنان ماندگار شد. خنیاگران یا همان گوسانهای ایران باستان در کوچهها و میدانهای شهرهای مختلف ایران داستانسرایی و قصّهگویی میکردند و با موسیقی بر جاذبههای آن میافزودند تا فرهنگ ملّی ایران را نسل به نسل و سینه به سینه انتقال دهند و «فرهنگ پهلوانی» را در میان مردم ایران زنده نگاه دارند.
سید جواد طباطبایی نیز در یکی از سخنرانیهای خود به این نکتهی مهم اشاره میکند که اگرچه به مدت قریب به هزار سال (از حمله اعراب تا صفویه) کشور ایران به عنوان یک واحد سیاسی وجود نداشت، اما ایرانیان همچنان «ملت ایران» بودند و این امر کم سابقه در تاریخ جهان ممکن نبود مگر به پشتوانهی مجاهدتهای بیوقفه و مستمر ایرانیان در حفظ و تقویت زبان فارسی و انتقال نسل به نسل داستانهای ملّی ایران که نبض تپندهی حافظهی جمعی ما از مفهومی به نام ایران بود. در واقع اگرچه در این هزار سال، کشور ایران به عنوان یک جغرافیای سیاسی وجود نداشت، اما ایرانیان، ساکن جغرافیای فرهنگی زبان فارسی بودند و در پناهگاه زبان فارسی، ایران را پاسداری میکردند. در قرونی که چنان نفس ایرانیان را گرفته بودند که حافظ روایت میکند «مردمِ چشمم به خون آغشته شد / در کجا این ظلم بر انسان کنند؟» کار بر روی زبان فارسی و تقویت میراثهای ارزشی و فرهنگی آن در سطحی جهانی، مهمترین و تنها راه ممکن برای مبارزهی ایرانیان علیه فراموشی ایران بود و در این نبرد هزار ساله، به یقین بزرگانی چون رودکی، فردوسی، حافظ، سعدی و مولانا جهانپهلوانانی بودند که نستوه و استوار در سنگر زبان فارسی شمشیر زدند تا همچنان درفش ایران را برافراشته نگاه دارند. و نتیجه آنکه با پاسداری از اندیشهی ایرانی در قلمرو زبان فارسی، این مقاومت فرهنگی تا پایهگذاری دوبارهی کشور ایران استمرار پیدا کرد و این پیروزی حماسی برای همیشه در تاریخ جهان ثبت شد. آری! ایران فراموششدنی نبود چون زبان فارسی در این مدت به چنان قلّهای از ارزش فرهنگی رسیده بود که دیگر تا جاودان تاریخ، نه نادیدهگرفتنی بود و نه فراموششدنی. حال با توجه به این نکتهی مهم، اهمیت تاریخی گوسانان و هنر گوسانی را بهتر میتوان درک کرد؛ چرا که ادبیات مکتوب ما ریشه در سنّت شفاهی گوسانان دارد و این گوسانان بودند که هم حافظهی جمعی ما را برای شاعران، کاتبان و متفکران نسل به نسل منتقل میکردند و هم پل ارتباطی ادبیات مکتوب ایران با مردمی بودند که دسترسی به آثار مکتوب نداشتند. یکی از مهمترین این گوسانها در تاریخ موسیقی ایران رودکی است که در سدهی چهارم هجری قمری با ساز چنگ، گوسانی میکرده است و در این راه حتی از جان خود نیز گذشت. به روایت تاریخ، بدن رودکی را بالای زغال گداخته آویزان کردند و آنقدر او را نگه داشتند تا چشمان خود را از دست داد. مبارزه علیه گوسانان و پاسداران داستانهای ملّی ایران، یکی از تلاشهای بیوقفهی حاکمان و خلفای وقت بود که در زندگی فردوسی نیز نمود پیدا کرد. رودکی، پیر و مراد فردوسی بود و در همان سالی که درگذشت، فردوسی نیز متولد شد تا راه او را ادامه دهد و درفشِ زمین افتاده را دوباره برافشاند.
در خصوص میزان اهمیت، عمق نفوذ و میزان تأثیرگذاری گوسانها حتی میتوان از حوزهی فرهنگی ایران هم فراتر رفت. سجاد آیدنلو در کتاب «در حضرت سیمرغ» آورده است: «نضر بن حارث یکی از اشراف قریش و بازرگانان مکّه و کفار دشمن پیامبر اسلام بود که داستان رستم و اسفندیار را در حیره (از شهرهای نزدیک نجف) آموخته بود و در مکّه پس از وعظ پیامبر آن را بر شنوندگان سخنان ایشان باز میگفت تا با این کار مردم را از توجه به پیامبر اسلام باز دارد. از همین روی برخی مفسران شأن نزول آیه «وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشتری لَهوَ الحَدیثِ لِیُضِلَّ عن سَبیلِ اللهِ بِغَیرِ عِلمٍ و یَتَّخِذَها هُزُواً اولئکَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ» (لقمان / آیه ششم) را داستانگویی معارضهجویانهی نضر بن حارث و «لهو حدیث» را ناظر بر روایاتی که او نقل میکرد (از جمله رستم و اسفندیار) دانستهاند». در اینجا باید بر این نکته تأکید کرد که بسیاری از داستانهای شاهنامه، در ابتدا در سنت شفاهی گوسانان روایت میشده است و سپس مکتوب شدند. همانطور که فردوسی نیز به کمک شخصی به نام ابودُلَف داستانهای شاهنامه را در میان مردم روایت میکرد. به گزاش «چهار مقاله» از نظامی عروضی سمرقندی، این شخص راوی فردوسی بوده است و داستانهای نگارششده را در میان مردم روایت میکرد. پس حتی خود فردوسی نیز از گوسانان بهره میبرده است:
از این نامور نامدارانِ شهر / علی دیلم و بودُلَف راست بهر
علی دیلم کاتب فردوسی بوده است. همچنین آمده است که بهرام چوبینه در شب پیش از جنگ از گوسانان میخواهد که برای ایجاد شور پهلوانی، داستان رفتن اسفندیار به رویین دژ را برای او و سربازان بخوانند تا آمادهی نبرد فردا شوند:
بفرمود تا خوان بیاراستند / مِی و رود و رامشگران خواستند
به رامشگری گفت کامروز رود / بیارای بر پهلوانیسرود
نخوانیم جز نامهی هفتخوان / بریم مِی گساریم لختی به خوان
که چون شد به روییندژ اسفندیار / چه بازی نمود اندر آن روزگار
بخوردند بر یادِ او چند مِی / که آباد بادا بر و بومِ رِی
کز آن بوم خیزد سپهبَد چو تو / فزون آفریناد ایزد چو تو
ابیات کاملاً نشان میدهند که روایت گوسانان در شرح پهلوانیهای اسفندیار، چه نقش ویژهای برای روحیهی بهرام چوبینه و حتی اطرافیان او داشته است؛ آنچنان که در انتهای داستان منقلب شدهاند و به ستایش بهرام چوبینه پرداختند.
از گوسانیهای ملّی و پهلوانپرور به گوسانیهای عاشقانه و عارفانه
در مجموع میتوان گفت که گوسانی در ایران باستان بخشی از حیات مبارزاتی ایرانیان برای حفظ فرهنگ ایرانشهری بوده است و مختصات گوناگونی داشته است که امروزه بخش ادبی و نمایشی آن در قالب هنرهای «نقالی» و «پردهخوانی» اجرا میشود. اما بخش موسیقایی این میراث ملّی متاسفانه به دلیل مقابله با هنر موسیقی در سیر تاریخ ایران، آنچنان که سزاوار است حفظ نشده و به ندرت از «موسیقیدانان قصهگو» یاد شده است. در این خصوص میتوان به تعداد معدودی از «بخشیها» در خراسان اشاره کرد که با ساز خود قصّهگویی میکردند. هنرمندانی چون محمدحسین یگانه و حمرا گلافروز که میراثدار گوسانهای ایران باستان بودند و با ساز خود داستان میگفتند و آواز میخواندند. البته لازم به ذکر است که روایتهای این هنرمندان حول داستانهای ملّی و حماسی ایران نبود و بیشتر به روایتهای غنایی میپرداختند. به عنوان مثال از محمدحسین یگانه، خنیاگری داستانهایی چون «زهره و طاهر» و «ابراهیم ادهم» به یادگار مانده است و آثار به جای مانده از حمرا گلافروز نیز نشان میدهد که او هم به شرح داستانهای عاشقانه و یا داستانهایی با مضمون دینی میپرداخت؛ مانند اجرای کمنظیر او در جشن هنر شیراز سال 1356 که یکی از بهترین آثار ضبط شده در این حوزه است. گوسانیهای به جا مانده از دیگر بخشیها نیز نشان میدهد که بیشتر به داستانهای غنایی میپرداختند؛ مانند داستان «پسر شتردار و دختر چوپان» که از سهراب محمدی به یادگار مانده است. همانطور که مشاهده میشود، تمام نمونههای ذکر شده از ناحیهی خراسان هستند و این مسئله چند دلیل عمده دارد؛ از جمله اینکه خراسان بزرگ نخستین کانون احیای فرهنگ ملّی ایران، پس از حمله اعراب و در زمان سامانیان بوده است که با کوششهای امیر نصر در بخارا به شکوفایی رسید و در نتیجهی آن حکومت، بزرگانی چون رودکی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، ابوسعید ابوالخیر و فردوسی بالیدند و در قرن چهارم خراسان را به مرکز فرهنگی ایران تبدیل کردند. در این خصوص باید توجه کرد که خراسان، نزدیکترین بخش ایران به بخارا، مرکز حکومت سامانیان بود و از این منظر سرنوشتی کاملاً متفاوت را از سایر نقاط ایران دارا شد. همچنین این ناحیه به دلیل آنکه حتی در زمان ساسانیان نیز توسط دودمانهای پارتی اداره میشد، در تاریخ خود همواره آزادی فرهنگی بیشتری داشته است و عنصر ملّی در موسیقی آن نیز بیشتر از سایر نواحی ایران ریشه دوانده است. در خصوص اهمیت تاریخی موسیقی خراسان همین بس که هنری جُرج فارمر در کتاب «تاریخ موسیقی خاورزمین» تأکید میکند که آنچه باعث دگرگونی ژرف در موسیقی اعراب شد، موسیقی خراسان ایران بود و موسیقی ملّی ایران در این ناحیه آنچنان قدرتمند و باشکوه بوده است که «این تغییر و دگرگونیها در مقامها در حقیقت ناشی از وارد شدن گام خراسانی به موسیقی عرب بود و گام خراسانی مزبور در تنبور خراسانی نواخته میشد» [5]. تنبور خراسانی درواقع نیای دوتارِ امروزی در خراسان است. همچنین نباید فراموش کرد که حتی در زمان اُمویان و عباسیان نیز دختران خواننده را از خراسان به دربار خلفا میفرستادند و این نمیتواند باشد مگر اینکه حتی پس از اسلام هم آموزشگاههای ویژهای در خراسان پیوسته در کارِ آموزشِ موسیقی بوده باشند [6]. حتی زبان فارسی رایج در ایران امروز نیز همان فارسی متداول در خراسان قدیم (طوس) میباشد که در شاهنامه نیز ثبت شده است [7]. در این خصوص باید تأکید کرد که مسیر مهاجرت «مردمان ایرانیتبار یا آریاییها» که به دستهزبانهای فارسی تکلّم میکردند، از شرق فلات ایران (خصوصاً شمال خراسان) به سوی غرب (زاگرس) بوده است و درواقع خراسان به مدت هزار سال، دروازهی اصلی ورود آریاییها به ایران بوده است [8]. به این موارد باید افزود که خراسان بزرگ، کانون مرکزی اندیشهی ایرانشهری است؛ چرا که امروز دیگر ثابت شده که زرتشت در خراسان بزرگ (افغانستان امروزی) میزیست و نه در آذربایجان و به این ترتیب، نقش خراسان در بالیدن آنچه «اندیشهی ایرانی» مینامیم، بسیار قابل توجه بوده است [9]. البته باید اقرار کرد که گوسانی در بخش موسیقی به سوی فراموشی رفته است و این بخش از هنر ملّی، جایگاهی در نسل امروزی دوتارنوازان ندارد. حتی تعداد گوسانیهای ضبط شده از نسلهای پیشین نیز، آنچنان بیشتر از مواردی که ذکر شد نیست و این نشان میدهد که گوسانی نزد نسلهای گذشته هم آنچنان رواج نداشته است. این واقعیت را باید به چشم یک بحران ملّی نگریست.
گوسانی میتواند محتوایی عاشقانه، طنزپردازانه و حکمتآموز داشته باشد اما اصیلترین و اصلیترین بخش آن به روایتهای ملّی و پهلوانی اختصاص دارد که این بخش نیز متأسفانه در حوزهی موسیقی فراموش شده است و حتی در گوسانیهای دوتارنوازانی که نام آنها آمد، نمونهای برای آن یافت نمیشود. تا به حال حتی یک اثر از یک گوسانی با محتوای ملّی ضبط نشده است. البته این امر فقط به هنر گوسانی محدود نمیشود و تمام بخشهای فرهنگی ایران را شامل میشود. واقعیت این است که بحرانهای روانی و اجتماعی ناشی از شکست بزرگ تمدّنی ایرانیان آنقدر در ناخودآگاه ملّی ما عمیق شد که در نتیجهی آن، فرهنگ ملّی ایران نیز از حماسهسرایی به غزلسرایی، از پهلوانپروری به زهد و خلوتگزینی و گوشهنشینی، و از نبرد برای زندگی در بیرون به جهاد اکبر در درون تغییر جهت داد. اما بنا بر شاهنامه «پهلوانیخوانی» و شرح وقایع پهلوانان، از بخشهای اصلی موسیقی ایران بوده است که توسط گوسانان روایت میشده است:
سَخُنهای رستم به نای و به رود / بگفتند بر پهلوانیسرود
مطابق کتاب «واژهنامه شاهنامه» اثر جلال خالقی مطلق، منظور از «سَخُن» در این بیت «کار، ماجرا و واقعه» است و این بیت به ما نشان میدهد که موسیقیدانان ایران حتی در زمان حیات پهلوانانی مانند رستم تنبورنواز نیز شرح پهلوانیهای آنان را در قالب قصّه همراه با موسیقی روایت میکردند تا به این ترتیب «ایران» به عنوان یک ارزش مشترک در ذهن ایرانیان ثبت شود و حیات فرهنگی ایران نیز در متن فرهنگ عامه تداوم یابد.
در پایان باید اشاره شود که با توجه به نقش تنبور در داستانهای ملّی ایران و همچنین نقش ویژهی آن در فرهنگ پهلوانی ایران به عنوان ساز پهلواننواز ایران، شایسته است که این بخش از تاریخ موسیقی ملّی در میان تنبورنوازان نیز احیا شود. به یقین با توجه به ریشههای ساز تنبور، این ساز مناسبترین ساز ایرانی برای روایت داستانهای ملّی و حماسی ایران است.
پینوشت: تصویر مقاله به یک بشقاب نفیس از دورهی ساسانی اختصاص دارد که با عنوان «مجلس نوازندگان» نامگذاری شده است. این تصویر در کتاب «گوسانهای پارتی و سنت خنیاگری در ایران» به قلم مری بویس آمده است.
ارجاعات
1- فرهنگ فارسی به پهلوی – بهرام فرهوشی – ص 422
2- فرهنگ معین – محمد معین.
3- گوسان پارتی و سنّت نوازندگی در ایران – مری بویس – ص 40.
4- گوسان پارتی و سنت خنیاگری ایرانی – مری بویس – ص 47.
5- تاریخ موسیقی خاورزمین – هنری جُرج فارمر – ص 140.
6- ز آواز ابریشم و بانگ نای – نیما تجبّر – ص 45.
7- فردوسی – محمد امین ریاحی – ص 98.
8- تاریخ مصوّر ایران – جلد اول (ایران در سپیدهدم تاریخ) – فصل پنجم (آریاییها و مادها) به سرپرستی مهرداد ملکزاده – ص 240.
9- تاریخ مصوّر ایران – جلد اول (ایران در سپیدهدم تاریخ) – فصل پنجم (آریاییها و مادها) به سرپرستی مهرداد ملکزاده – ص 246.
کتابشناسی
1- تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام – احمد تفضلی.
2- تاریخ مصوّر ایران – جلد اول (ایران در سپیدهدم تاریخ) – به سرپرستی احسان رضایی و فاطمه شفیعی سروستانی.
3- تاریخ موسیقی خاورزمین – هنری جُرج فارمر.
4- چهار مقاله – نظامی عروضی سمرقندی.
5- خسرو و شیرین – نظامی گنجوی.
6- در حضرت سیمرغ – سجاد آیدنلو.
7- ز آواز ابریشم و بانگ نای – نیما تجبّر.
8- شاهنامه فردوسی – ویرایش جلال خالقی مطلق.
9 فردوسی – محمد امین ریاحی.
10- فرهنگ فارسی به پهلوی – بهرام فرهوشی.
11- فرهنگ معین – محمد معین.
12- گوسان پارتی و سنت خنیاگری ایرانی – مری بویس.
13- مجمل التواریخ و القصص – مُهلّب بن محمد بن شادی اسدآبادی.
14- واژهنامه شاهنامه – جلال خالقی مطلق.
15- ویس و رامین – فخرالدین اسعد گرگانی.
6 پاسخ
درود بیکران بر شما
همچون مقالههای پیشین بسیار جذاب بود.
مطالب بسیار نو و با رویکرد ملی– فرهنگی میباشند.
بسیار مهم هست این مسئله
سپاس از شما
سپاسگزارم از شما
سپاس از این همه اطلاعات مفید
سپاس از توجه و مهر شما.
پرداخت به این موضوعات و ورود به این مناطق بکر، قطعا خیلی آگاهی بخش و مفیده برای هممون و استفاده میکنیم از مقالاتت
شما بزرگواری مهدی جان. سپاسگزارم.