در بسیاری از کشورهای پیشرفته، دانشگاهها نظام پاداشِ مشخصی را برای مدرسان و دانشجویان ایجاد کردهاند. اخذ مدرک کارشناسی، دکتری، چاپ مقاله و کتاب بنیادیترین فعالیتهایی هستند که به آینده تحصیلی و شغلی دانشجویان شکل میدهند. چنین روندی در دانشگاههای ایران نیز حاکم است. معمولاً روند امتیازبندی فعالیتهای پژوهشی از طرف دانشگاه به صورت رسمی به مدرسان ابلاغ میشود و آنها را به نگارش و انتشار مقالهها و کتابهای تخصصی تشویق میکند. در ابلاغیههای دانشگاههای مختلف معمولاً از چنین گزارههایی برای شرح اهمیتِ تألیفِ مقاله و کتاب استفاده میشود: «متقاضی ارتقاء به مرتبه دانشیاری باید حداقل 3 مقاله مستقل و مرتبه استادی حداقل 5 مقاله مستقل ارایه دهد» (وبسایت دانشگاه آزاد اسلامی واحد نور). این نوع از امتیازبندی صرفاً به دانشگاهها منحصر نیست و میتوان رد پای آن را در رویکرد نظام وظیفه در رتبهبندی نخبگان کشور نیز مشاهده کرد.
این رویکرد از طرفی میتواند به انگیزهای تبدیل شود که پژوهشگران در مسیر نگارش و پژوهش، انرژی و زمان بیشتری صرف کنند؛ امری که درباره بسیاری از اعضای هیئت علمی دانشگاههای ایران، و بسیاری از استادان مدعو نیز، صادق است. اما از طرفی دیگر میتواند به عاملی برای کمیتگرایی در امر پژوهش بدل شود و نویسنده را به این رویکرد عادت دهد که تعدد مقالهها و کتابهای منتشر شده، بر کیفیت آنها ارجحیت داشته باشد؛ امری که میتوان ردپایش را به شکلی فاحش در مقالهسازیهای خیابان انقلاب و تبلیغات رنگارنگ «مقالۀ ISI» و «پایاننامه» مشاهده کرد. این بدان معنی است که دانشجویان زیادی، با پرداخت هزینۀ مادی، خود را از هزینۀ زمانی و فکری تألیف مقاله معاف میکنند. کافی است، فارغ از رشته و دانشگاه، چند پایاننامه را ورق بزنید تا به عمق قضیه پی ببرید. البته بسیاری از این آثار نه به دست کاسبان مقالۀ خیابان انقلاب، بلکه توسط مدرسان و دانشجویان تهیه شدهاند. و همانطور که قبلاً اشاره کردم همان مقالههای عمدتاً «کُلاژ» شده برای نویسنده، استاد راهنما و مشاور امتیازهایی به همراه دارند. در حقیقت ضعف نظام آموزشی در ارزشیابی محتوای علمی و همچنین ردگیری سرقت علمی، بستری ناسالم برای کسب امتیاز علمی فراهم آورده است.
در این میان تألیف کتاب پیچیدگیهای دیگری را هم به بحث اضافه میکند. فارغ از امتیازی که هر کتاب تألیفی یا ترجمهشده برای نویسندهاش به ارمغان میآورد، فروش اثر و احیاناً تجدید چاپ آن، برای ناشر و نویسنده، آوردۀ مالی به دنبال دارد. ضمناً اگر کتاب به بحثی تخصصی با جامعۀ آماری محدود پرداخته باشد، بازار فروشِ آثار تألیفی و ترجمهشدۀ دیگر را نیز محدودتر خواهد کرد؛ چرا که با استفاده از روابط حاکم بر نظام دانشگاهی، آن کتاب میتواند به منبع آموزشی انحصاریِ نهادی خاص تبدیل شود و به فروش آثار دیگر صدمه بزند. اما این موارد فقط زمانی مشکلساز هستند که اثرِ «موفق»، مصداق کتابسازی و سرقت علمی باشد. از آنجایی که «کتابسازی» تا حد زیادی به جای خالیِ کپیرایت در ایران وابسته است، بیشینۀ متنهای بهروز در اینباره به قلم نویسندههای فارسیزبان نوشته شده است. سپیده بیگدلی در توضیح «کتابسازی» چنین نوشته است (وبسایت طاقچه): «کتابسازی یعنی ناشر به سراغ ترجمهها و نسخههای اصلی یک اثر پرفروش میرود و همه یا بخشی از آن را به صورت دستنخورده یا با کاهش حجم و دست بردن در محتوای کتاب و استفاده از نام مترجم یا نویسندهای جعلی دوباره به انتشار میرساند و با تخفیفهای بزرگ و قیمتهای پایین به فروش میرساند. در واقع این کتابها با سرقتِ زحمت ناشران، نویسندگان و مترجمان واقعی و البته دستبردن افرادی سودجو در محتوای کتاب تهیه میشوند و با شکستن قیمتها به بازار نشر آسیبهای زیادی میرسانند. از طرفی مخاطبان هم با خواندن این کتابهای جعلی در مسیر مطالعاتی اشتباه قرار میگیرند و نمیتوانند به روح اثر دست یابند […]».
طی دو دهۀ گذشته آثار متعددی در زمینۀ آموزش و یادگیری سُلفژ منتشر شده است. بیشتر نمونههای محبوب در ایران، سالها پیش در کشورهای غربی چاپ شدهاند. مثلاً شیوۀ نوین سَرایِشِ موسیقی به قلم سُل بِرکُویتز براي اولين بار در 1960، سایتسینگینگ نوشتۀ ساموئل اَدلِر در 1979، کتاب تمرینهای ریتمیک به قلم رابرت استایرر در 1969 به بازار عرضه شدند. ولی تقریباً همۀ آنها در ایران از 2000 به بعد به چاپ رسیدهاند. در این میان ویرایش چهارم کتابِ شیوۀ نوین سَرایِشِ موسیقی، معروف به سایت سینگینگ، در میانِ مدرسان دانشگاهی و آموزشگاهی با استقبال زیادی مواجه شده است و هنوز هم به خاطر تنوع مطالب و حجم زیادِ تمرینها، جایگاه محکمی دارد.
کتابهای آموزشی جدید در زمینۀ سُلفِژ، بخت زیادی برای فروشِ بالا و تجدید چاپ ندارند. مهمترین دلیل آن جامعۀ آماری محدودی است که به یادگیری این تکنیک روی میآورد. علاوه بر این حضور پررنگِ برخی آثار قدیمی و معروف، سهم کمتری از بازار کتاب را در اختیار آثار جدید میگذارد. اما دو عامل میتواند به فروش کتاب کمک کند؛ اولی اعتبار، مقبولیت و تبلیغاتِ انتشارات، و دومی توافقِ جمعی از مدرسان بر استفاده از اثر جدید. مورد دوم میتواند نتیجۀ مستقیمِ کیفیت بالای اثر باشد اما همانطور که خواهید دید، لزوماً اینطور نیست.
نقد و بررسی سُلفِژ؛ کتابی به قلم حمیدرضا دیبازر
در 1398 کتاب سُلفِژ به قلم حمیدرضا دیبازر توسط مؤسسهی فرهنگی- هنری ماهور به چاپ رسید. نویسندۀ کتاب فارغالتحصیلِ مقطع کارشناسی ارشد آهنگسازی و عضو هیئتعلمی دانشکدۀ موسیقی دانشگاه هنر تهران است. ناشر اثر نیز در بین اهالی موسیقی، بهواسطۀ آثار مکتوب و شنیداری متنوع، شناختهشده و معتبر است. متنِ پیشِ رو بر اساس چاپ دوم کتاب – که در 1399 منتشر شد – نوشتهشده است. در این نوشتار، کیفیت محتوای آموزشی کتاب، هدف از انتشار اثر و میزان اصالت مطالب بررسی میشود.
بعد از سرآغاز، پیشگفتار و مقدمه، محتوای آموزشی کتاب در چهار فصل با ترتیبِ زیر در فهرست آمده است:
- ریتمخوانی
- نُتخوانی پارلاتی
- ترکیب گام، فواصل متصل و منفصل با ریتم
- ملُدیخوانی (بر اساس سایت سینگینگ)
ریتمخوانی
دیبازر در ابتدای فصل، پس از تعریف ریتم، در پاورقی به منابع رایجِ آموزش آن در ایران اشاره میکند و با ارجاع به کتاب روش نوین مبانی اجرای موسیقی (لطفی 1390) به شرحی مختصر از چگونگی شمارش و ارزشِ زمانی نُتها میپردازد، سپس به سراغ تمرینهای ریتمخوانی میرود. 21 تمرین در مترِ ساده، 13 تمرین در مترِ ترکیبی، 10 تمرین در مترِ لَنگ و 4 تمرین هم در سطحی بالاتر در مترهای ساده و ترکیبی ارائه شده است.
روند منطقیِ سخت شدنِ تمرینهای این فصل، درک نویسنده را از مبحث ریتم به خوبی نشان میدهد اما نکتهای که بعد از مطالعۀ فصلهای دیگر کتاب نمایان میشود، عدم تطابق سختی تمرینهای این بخش با فصلهای دیگر است. فصل دوم با تمرین اولِ کتاب پُتزُلی، فصل سوم با گام دو ماژور و فصل چهارم با اولین تمرین سایت سينگینگ آغاز میشود. در تصویر بالا ملاحظه میکنید که فصل اول کتاب با فیگورهای ریتمیک دولا چنگ شروع میشود. این ناهمخوانی، با توجه به پیشگفتار کتاب مبنی بر «گام اولی» بودن این اثر، بیشتر به چشم میآید:
علاوه بر این در مقایسۀ فصل اول کتاب سُلفِژ با کتاب تمرینهای ریتمیک (Starer 1969) چند نکته به چشم میخورد:
- روش تمرین در فصل اول کتاب، کاملاً تحت تأثیر استایرر است. در فهرست منابع به این اثر اشاره شده است اما توقع میرفت نگارنده، با صراحت، به استفاده از روش استایرر اشاره کند. «در طول ده فصل اول این کتابْ خط بالایی همان ریتمی است که هنرجو باید بخواند، خط پایینی بهمنظور نگهداشتن پالسِ تمرین ارائهشده است» (Starer 1969 , 4). این نقلقول از استایرر دربارۀ تمرینهای فصل اول کتاب سُلفِژ نیز صدق میکند. وبسایت دانشگاه آکسفورد دربارۀ سرقت ادبی این چنین توضیح داده است: «ارائۀ ایدهها یا آثارِ شخصی دیگر، بهعنوان ایده و اثر خودتان، با اجازه یا بدون اجازۀ ایشان، و بهکارگیری آن در اثرتان بدونِ اذعان کامل، سرقت ادبی به شمار میرود».
- ارائۀ روش تمرین جدید – همان کاری که استایرر سالها پیش انجام داده است – میتواند به تمرینهای تکراری نیز معنای جدیدی ببخشد. اما نوشتنِ ترکیبهای جدید از فیگورهای ریتمیکِ موجود، آن چیزی نیست که نگارش کتابی جدید را توجیه کند. کتاب تمرینهای ریتمیک به قلم استایرر شامل 100 تمرین در مترهای مختلف، از آسانترین ریتمها – مناسب «گام اول» – آغاز میشود و تا ریتمهای پیچیده، همراه با تغییر متر، پیش میرود. در نتیجه بخش زیادی از مشکلات هنرجویان را در مبحث ریتم برطرف میکند. تصویر زیر میتواند روند سخت شدنِ کتاب تمرینهای ریتمیک – و صدالبته شباهت روش تمرین این دو کتاب را – به نمایش بگذارد:
کتاب رابرت استایرر در سال 1387 توسط انتشارات هنر و فرهنگ به چاپ رسید و بهتازگی توسط انتشارات پنجخط منتشرشده است. در ضمن با چند دقیقه جستجو در اینترنت میتوان به نسخۀ اصلی آن دست پیدا کرد.
نُتخوانی پارلاتی
دیبازر پس از توضیح دربارۀ اهمیتِ دشیفر میگوید تمرینهای این فصل با هدف تربیت بینایی طراحی شده است (دیبازر 1399: 44). او از صفحۀ 45 تا 74 بدون هیچ تغییر چشمگیری، 34 تمرین از کتاب پُتزُلی را عیناً رونوشت کرده است. سؤالی که نمیتوان از مطرح کردنِ آن خودداری کرد این است که دقیقاً چه چیزی «طراحی» شده است؟ میتوان بهمنظور برشماری نکات مثبت اثر، از فواید تمرینهای این فصل نوشت اما این نکات را به پای اِتُره پُتزُلی بنویسیم یا حمیدرضا دیبازر؟ در تمام این صفحات شاید درمجموع بهاندازۀ نصفِ صفحه نکته و سؤال، توسط نگارنده، نوشتهشده باشد که قطعاً نبودشان به محتوای این فصل صدمهای نمیزند. در صفحۀ 74 با ارائۀ دو میزان از آثار مُتسارت و بتهوون از هنرجو خواستهشده باقی قطعه را بنویسد. هدف در ابتدای فصلْ تقویت مهارت بینایی و دِشیفر بود اما در انتهای فصل، نمونهای برای سنجش درک روابط بین نُتها – که بهعنوان مبانی آهنگسازی از آن یادشده- آمده است. یعنی تنها بخش این فصل که مصداق کتابسازی به نظر نمیرسد، ارتباطی با هدف این فصل ندارد؛ البته در بازنگری متوجه شدم این قسمت هم به کتابِ هیچ وقت دیر نیست (به قلم حمیدرضا دیبازر) ارجاع داده شده است.
ترکیب گام، فواصل متصل و منفصل با ریتم
در تاریخ موسیقی آثار بسیاری وجود دارد که آهنگساز با شنیدنِ یک تِم از اثری الهام بگیرد و قطعهای جدید خلق کند؛ در حوزۀ رُمان بسیاری از نویسندگان اذعان دارند که تحت تأثیر نویسندهای دیگر، اثری خلق کردهاند و در آثار علمی – پژوهشی، نویسندگان با الهام گرفتن از ایدههای علمی دیگران میتوانند به نتایجی جدید برسند. اما در کتابِ سُلفِژ به نظر میرسد که منظور از «الهام گرفتن» رونوشت کردنِ مطالب دیگران است. از فهرست کتابِ روش نوین مبانی اجرای موسیقی، فصلهایی را بیابید که «دوماژور» در عنوان فصل آمده است (لطفی 1390: فهرست مطالب). یقیناً اصل یا واریاسیونهایی از تمرینهای فصل سوم سُلفِژ را در آن کتاب خواهید دید. البته این کشفِ پدیدهای پیچیده در عمق کتابی چندلایه نبود؛ نگارنده در ادامۀ فصل، در پاورقی، به «الهام» گرفتنِ خود اذعان کرده است. با این حساب آیا مفید بودنِ تمرینهای این بخش را میتوان به پای نگارنده نوشت؟
این فصلِ کتاب با گام دو ماژور و الگوی ثابتِ ریتم، آغاز میشود و با پیچیده شدنِ تدریجی ریتمها، در همان تُنالیته ادامه مییابد. روند تمرینها میتواند به درکِ هنرجو از فضای ماژور، نگه داشتنِ کوکْ در حینِ خواندنِ فواصل و ریتم کمک کند .از صفحۀ 79 تا 107 بیش از 150 تمرین با چالشهای متفاوت پیشِ روی خواننده قرار میگیرد. تمرینهایی که با الگوی برُدری، دوتایی و سهتایی میتوانند چالشهای خوبی برای هنرجو باشند. جای خالی مُد مینور – با فرض ارتباط مطالب فصل سوم و چهارم – حس میشود. در ضمن ایدۀ آموزشی جدید و خاصی در کلِ فصل دیده نمیشود؛ همان چیزی که میتوانست این کتاب را از جزوه متمایز کند.
ملُدیخوانی (بر اساس سایت سینگینگ)
در این فصل نگارنده از کتابهای رایج آموزش سُلفِژ نام میبرد و سایت سینگینگ – همان کتابِ شیوۀ نوین سَرایِشِ موسیقی – را کتاب مورد توجه عدهای از مدرسان معرفی میکند (دیبازر 1399: 110). او دلیل گزینش و چیدمان مجدد تمرینهای کتاب مذکور را حجم زیاد آن و اِشکال اصلیاش را جای خالی روش تمرین برای دانشجو عنوان میکند. در این فصل از صفحۀ 111 تا 133، تمرینهایی از سه بخش مختلف کتابِ سایت سینگینگ رونوشت شده است: قسمت اول ملودیها، سپس 21 ملودی برگرفتهشده از آثار کلاسیک و در آخرْ بخشی از قسمت «خواندن و نواختن» کتاب. در اینجا هم خبری از محتوای جدید نیست. البته نویسنده در پاورقی 11 این فصل میگوید «مطالب این پاراگراف از نگارنده است» (همان، 130). بهقدری مطالب تألیفی کتاب محدود است که نگارنده با اشاره به تألیفی بودنِ آنها، عدم اصالت باقی مطالبِ کتاب را بیشتر به چشممان میآوَرَد.
جالبتر اینکه دیبازر مدعی است برای تمرینهای رونوشت شده از کتابِ سایت سینگینگ روشی پیشِ روی خواننده گذاشته است. اول «نواختن با پیانو»، بعد «خواندن و نواختنِ همزمان» و سپس «خواندن». چند سطری هم در توضیح این «روش» قلمفرسایی کرده است (دیبازر 1399: 110). آیا کسی در هنرستان، دانشگاه یا آموزشگاه موسیقی پیدا میشود که بعد از چند جلسه کلاس سُلفِژ با این «روش» آشنا نباشد؟ کتابِ سایت سینگینگ، برای خوانندگانی که به روش خودخوان تمرین میکنند میتواند ملالآور شود ولی نگارندۀ کتابِ سُلفِژ نتوانسته کوچکترین تغییری در روند تمرینها ایجاد کند. او در پاورقی پنجمِ فصلِ ملُدی به حجم زیاد کتابِ سایت سینگینگ اشاره میکند: «[…] و این یعنی حجم زیادی از کاغذ که برابر است با قطع درختان فراوان» (همان: 110). آیا چند نوبت چاپ کتاب سُلفِژ، هر بار هزار نسخه، با این همه محتوای تکراری، به معنای هدر رفتن کاغذ و قطع درختان فراوان نیست؟
بررسی اهداف نویسنده
نگارنده در پیشگفتار، پس از طرح سؤالهایی در بابِ ضرورت استفاده از نتنگاری غربی برای ثبت آثار موسیقی ایرانی، شیوۀ مناسب ثبت و انتقال میراثِ موسیقی ایرانی و غیره، پرسشهایی دربارۀ کارایی شیوههای آموزش موسیقی مطرح میکند. منظور دیبازر از طرح این پرسشها معلوم نیست. او در ادامه در شرح یکی از اهداف کتاب و با ارجاع به مثلث «بینایی– ذهنی– شنوایی»، منتسب به شریف لطفی، در پاورقی 21 مینویسد: «کتابی که در دست دارید گام اولی است برای ایجاد و ارتقاء مهارتهای مربوط به حوزهی بینایی (نُتخوانی) از مثلث بالا». دو سؤال از این پاورقی به ذهن میرسد: اول اینکه مگر «ایجاد و ارتقاء مهارتهای مربوط به حوزهی بینایی» بخشی از هر کتاب آموزش سلفژ نیست؟ وقتی تمرین و ایدۀ جدیدی در کتاب نیست و هدف آموزشی آن هم تکراری است دیگر چیزی از اثر باقی نمیماند. دوم اینکه آیا باید منتظر «گام دومی» باشیم؟ اگر جواب منفی است که هیچ، ولی اگر جواب مثبت است چهبهتر که اثر بهجای انتشار کاغذی، در قالب PDF و به شکل جزوه منتشر شود. قطعاً کسانی که کوچکترین فایدهای در اثر ببینند آن را دانلود کرده، بارِ کتابسازی و سرقت علمی بر دوش «مؤلف» سنگینی نخواهد کرد.
هدف دوم و از نظر من اصلیِ انتشار این کتاب همان چیزی است که نگارنده در پیشگفتار به آن اشارهکرده است. او با نام بردن از مدرسانِ سرایش دانشکدۀ موسیقی دانشگاه هنر در سال 98، ادعا میکند کتاب سُلفِژ به عنوان منبع اصلی آموزش درس سُلفِژ (1) در دانشگاه هنر تهران انتخاب شده است. یعنی دانشجو برای گذراندنِ درس سلفژ، مجبور به خرید کتابی میشود که کُلاژی است از باقی کتابهای سُلفژ. پس قطعاً «اعضای محترم شورای سُلفِژ دانشکدهی موسیقی دانشگاه هنر» در معتبر به نظر آمدن، فروش و تجدید چاپ این کتاب نقش دارند.
کوچک اما غیرقابلچشمپوشی
در فهرست کتاب، قسمت «حمیدرضا دیبازر» را بیابید. بعد از رزومهای مفصل به تصویر پایین میرسید.
آیا فیلسوف، جامعهشناس، روانشناس، فیزیکدان، پزشک یا فردی نخبه را سراغ دارید که در کتابی به قلمِ خود، تبارنامهای از خودش رسم کند؟ این کار جز مرعوب کردنِ مخاطبان تأثیر دیگری دارد؟ آیا هنرجوی مبتدی با دیدن این تصویر، به خودش اجازه میدهد توان علمی نسلِ بارتُک، حنانه و پژمان را به چالش بکشد؟ این تبارنامه بهعنوان بخشی از رزومۀ نگارنده و در انتهای کتاب آمده است. به راستی که خودشیفتگی عریانِ این دو صفحه، در برابر تأثیر رُعبآور آن بر هنرجوی موسیقی، اهمیتش را از دست میدهد.
نگاهی کنیم به والتر پیستون؛ نویسندۀ کتابهای آموزش هارمونی، کنترپوان و ارکستراسیون. او برای نشان دادنِ اعتبار علمی اثرش به کلاسهایی که شرکت کرده، قطعاتی که ساخته یا چند ده هنرجوی برجستهای که تربیتکرده اشاره نمیکند، بلکه در ابتدای کتاب هارمونی به چند نقلقول از افراد برجسته، در ستایش از آثار دیگرش، اشاره میکند و دیگر هیچ (Piston 1959). جالبتر اینکه پیستون مدرس دانشگاه هاروارد بود، آثار آموزشیاش تا مدتها بهعنوان مرجع استفاده میشد و صدالبته آهنگسازی بود که آثارش اجرا و شنیده میشد. این رویکرد منحصر به یک نویسنده یا مدرس نیست. با مراجعه به آثار برجستۀ آموزشی، به نظر میرسد بخش رزومه و تبارنامۀ کتاب سُلفِژ، یکی از نازلترین اقدامها در راهِ کسب اعتبار علمی است.
حمیدرضا دیبازر در پیشگفتار از ضرورت ایجاد تغییر در شیوۀ نگارشِ زبان فارسی در مواجهه با واژگان تخصصی موسیقی مینویسد. اگر قضیه به همینجا ختم میشد از دغدغهمندی نویسنده خشنود میشدیم اما او با ارجاع به پایاننامۀ خودش – بله! نگارنده فارغالتحصیل آهنگسازی است – به فارسیزبانان توصیه میکند بهجای «باروک» بنویسند «بارُک». او در ادامه میگوید بهجای «استاندارد» بنویسیم «ستاندارد» که به زبان مبدأ نزدیکتر شویم و در جایی دیگر «تکنولوژی» را به «تکنُلُژی» بدل میکند. نتیجه آنکه دائماً به خواننده یادآوری میکند که تا به امروز Baroque، Motzart، Standard و غیره را درست تلفظ نمیکرده و این نویسندۀ فاضل ما است که به خوانش صحیح آنها دست پیدا کرده است. در ضمن واژۀ «استاندارد» در فرهنگ املاییِ خط فارسی، مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به همان شکلی ثبتشده که هر فارسیزبانی بلد است (صادقی و زندیمقدم 1394: 62).
سُلفِژ در یک نگاه
- چهار صفحۀ سفید
- دو صفحه گواهی آغاز و پایان دوره
- در مجموع، چهار صفحه توضیح در ابتدای فصلها
- بیستوچهار صفحه- شامل شناسه، فهرست، سرآغاز، پیشگفتار، مقدمه، منابع، رزومه و اصطلاحات
- صد و چهار صفحه عیناً یا با اندکی تغییر، رونوشت یا تقلید از باقی کتابهای سُلفِژ
- قیمت روی جلد برای چاپ اول، 75000 تومان و برای چاپ دوم 90000 تومان (چاپ جدید 280000 تومان)
در بازار کتاب ایران، سُلفِژ نهتنها جای خالی عنوانی ارزشمند را پر نکرده بلکه بهواسطۀ نفوذ انتشارات و جایگاه نگارندۀ آن، امکان دیده شدنِ عناوین دیگر را نیز کاهش داده است. این اثر از نظر محتوایی توان رقابت با هیچکدام از آثاری را که از آنها «الهام» گرفته است ندارد و دلیل این ناتوانی، نه محتوای برجستۀ آثار اصلی، بلکه بیمایگی کتاب سُلفِژ است. علاوه بر نقدی که بر محتوای کتاب وارد است باید به نقطۀ تاریکی که انتشار این کتاب بر کارنامۀ مؤسسهی فرهنگی-هنری ماهور بهجای میگذارد نیز اشاره کرد. ناشرانی مانند نُرتُن، راتلِج، آکسفورد و غیره، دست به چاپ چنین آثاری نمیزنند. دور زدنِ قانون حق مؤلف (کُپیرایت) و چاپ اثری که هم مصداق کتابسازی است و هم سرقت ادبی، برای آنها عواقب قانونی سنگینی در پی دارد. اما دلیل مهمتر آنها برای خودداری از چاپ اینگونه آثار، استانداردی است که برای انتخاب محتوا در نظر میگیرند؛ همان چیزی که مؤسسهی فرهنگی-هنری ماهور در انتشار کتاب سُلفِژ از آن غافل شده است.
کتابنامه | بررسی کتاب سلفژ از حمیدرضا دیبازر
دیبازر، حمیدرضا. 1399. سُلفِژ: مهارتهای بینایی و آوازی. تهران: مؤسسهی فرهنگی – هنری ماهور.
صادقی، علیاشرف. زندیمقدم، زهرا. 1394. فرهنگ املایی خط فارسی. تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
کرامتی، یونس. خبرگزاری کتاب ایران .1393. «کتابسازی چیست؟/ یادداشت یونس کرامتی». زیر نظر خانه کتاب و ادب ایران. دسترسی در 15/12/1400. https://www.ibna.ir/vdcgn39xxak9zt4.rpra.html
لطفی، شریف. 1390. روش نوین مبانی اجرای موسیقی. تهران: انتشارات دانشگاه هنر.
Oxford University. Accessed March 8, 2022
Piston, Walter. 1959. Harmony. London: Victor Gollancz Lt.
Starer, Robert. 1969. Rhythmic Training. California: MCA Music Publishing.
توجه: یادداشتی در ادامه با عنوان جوابیه، به درخواست و نگارشِ امیرعلی توحیدی و نیما خیالی، منتشر شده است. گروه ایرانموزیکولوژی مسئولیتی در قبال محتوا و یا مسائل نگارشی متن بر عهده ندارد.
جوابیه امیرعلی توحیدی و نیما خیالی بر «کتابسازی؛ تولید علم یا ابتذال آن | بررسی کتابی از حمیدرضا دیبازر»
مقولة نقد خردورزانه و غیر مغرضانه تلاش میکند با ارائه مستندات مستدل همراه باشد و این امر میتواند موجب ارزشمندی نقد بشود. منتقد بهدوراز هرگونه نظر شخصی موظف است به نقد اثر بپردازد تا ابعاد مختلف اثر برای مخاطب نمایش داده شود.
در این نگاشته بهنقد مطلبی که فاقد ویژگیهای فوق است میپردازیم که قصد آن بررسی کتاب سلفژ اثر حمیدرضا دیبازر بوده است که توسط انتشارات ماهور چاپ شده است. در مقدمه نگاشته آریا طاری، بلاتکلیفی نگارنده در انتخاب عنوان شبه نقد خود، کتابسازی تولید علم یا ابتذال آن قابلتوجه است که آیا سیستم دانشگاهی موضوع نقد است یا کتاب سلفژ؟ در عنوان نگاشتهی ذکر شده سه مورد قابلبررسی آمده است اما به این مطالب که هرکدام در طول تاریخ تحقیقات و کتب فراوانی در راستای آنها نوشته شده هیچ کلامی به میان نیامده است و به کتاب سلفژ به تألیف حمیدرضا دیبازر بدون هیچ ارتباط با عنوان پرداخته شده است. نگاشتههای ایشان را که در صفحه شخصی وی در سایت ایران موزیکولوژی میتوان یافت کرد دارای پراکندگی عناوین گوناگون که هرکدام نیاز به تخصص و حتی تحصیلات مرتبط میباشد. به عنوان مثال مقاله موسیقی قرن بیستم و اصلاح کوک، پلی بک و اتوتیون اجرای دقیق یا تقلب؟ نشانهای است از عدم تمرکز و تخصص وی که پرداختن عمیق به این دو عنوان، مطالبی است که میتواند یک عمر برای یک پژوهشگر زمان نیاز داشته باشد. بهمنظور اینکه این مقاله در دام پریشانی مشی فکر آریا طاری گرفتار نشود تمرکز بر محتوایی است که وی درباره کتاب سلفژ نگاشته است.
قبل از شروع جوابیه به شبه نقد کتاب سلفژ دیبازر، در نگاشته طاری ذکر شده بسیاری از مقالات و یا پایاننامههای دانشجویان با استفاده از خدماتی که در میدان انقلاب در زمینه پایاننامه و مقاله ارائه میشود نوشته شده. این ادعا با زیر سؤال بردن اساتید، دانشجویان و دانشگاههای کشور اتهام بزرگ و بدون آمار و سند مستند است و همچنین وی برطرفشدن نیاز علمی در پی چاپ مقالات و کتابها را در مقابل کسب امتیازات علمی میداند که این دو گرچه در مقابل هم نیستند بلکه در ارتباط طولی با هم قرار دارند و کسب امتیازات علمی یکی از نتایج چاپ کتب و مقالات علمی است که نظام دانشگاهی در تمام دنیا این را ایجاب میکند. درصورتیکه طاری در مدت زمان نزدیک به 2 سال 15 نگاشته (ایران موزیکولوژی، صفحهی شخصی آریا طاری) در عناوین غیرمتمرکز احتمالاً به جهت کسب امتیازات علمی نگاشته است.
بلاتکلیفی تماتیک ذکر شده در شبه نقد نگاشته شده در جایجای نقد مشاهده میشود. نگارنده از محدود شدن بازار فروش کتاب در پی چاپ کتاب جدید سخن به میان میآورد. این موضوع خود جای بحث مفصل دارد که خارج از موضوع مورد نقد است. اما بهعنوان پاسخ کوتاهی به این مطلب گفتنی است که در بازار فروشگاههایی از صنف مشترک در کنار یکدیگر به فعالیت میپردازند. این رویکرد محصولی جز ذهن تنگ نمیتواند باشد.
برای پرهیز از پراکندگی و زیادهگویی در ادامه به جوابیه شبه نقد کتاب سلفژ پرداخته شده است.
جالب اینجاست که نگارنده اثر موفق را مصداق کتابسازی و سرقت ادبی میداند. یکی از رویکردهایی که میتوان در مطالعه این مورد اذعان داشت این است که اگر به کنایه صفت موفق بهکار رفته احتمالاً اثر در واقع هم موفق بوده که نگارنده از دردناک بودن موضوع صحبت میکند. بهتر است بدانیم که ادعای اتهاماتی مانند کتابسازی و سرقت ادبی اگر همراه با ارائه مدارک مستند نباشد، در مراجع قضایی قابلپیگیری است. سندی که نگارنده به آن برای تعریف واژه کتابسازی استناد کرده به علت آنکه مطلبی در یک روزنامه بوده، فاقد اعتبار علمی است. او در ادامهی نگاشته خود حمیدرضا دیبازر را به سرقت ادبی و کتابسازی متهم کرده است. درصورتیکه دیبازر در کتاب سلفژ از تمامی منابع مورد استفاده یاد کرده و پیوسته نقش خود را کمرنگ کرده. همانطور که در روی جلد خود را مؤلف، بازنویس و گردآورنده معرفی کرده است. واژه تألیف را از دوروی میتوان مورد بررسی قرارداد. یک آنکه اصالت مطالبی از کتاب به حمیدرضا دیبازر برمیگردد و دوم آنکه انتخاب تمرینهای کاربردی آثار دیگر، بازچینی (redesign) و ایجاد پیوستگی بین آنها جهت طراحی مسیر آموزشی کارآمد حاصل اندیشه و تجربه او است. در همین ارتباط، بررسی تطبیق سختی تمرینهای یک فصل با فصلی دیگر از عهده فرد متخصص همراه با ارائه نقد فنی و مستدل برمیآید که در شبه نقد منتشر شده هیچ اثری از نقد فنی کتاب دیده نمیشود.
نکته دیگری که طاری به آن اشاره میکند تبارنامه است. تبارنامه نسبت افراد را به یکدیگر نشان میدهد و در کتاب سلفژ نیز بیانگر مدخل به این تبار است. در زمینهی تبارنامه در نگاشته ذکر شده که آیا مکتوب شدن این تبارنامه باعث رعب و وحشت برای به چالش کشیدن این کتاب میشود. ر پاسخ به این مسئله اگر باعث ترس میشد آن نگاشته که در راستای نقد بوده نباید نوشته میشد. در ادامه ذکر شده که نقلقولی در کتاب سلفژ نگاشته نشده اما دیبازر نقلقولهای فراوانی از لطفی و… در کتاب خود نگاشته و همچنان قابلتأمل است که بر اساس نکات فوق و جایگاه علمی دیبازر بهتر است با مستندات و مطالعهی بیشتری به نقد پرداخت نه با تشویش اذعان عمومی و غرضورزی شخصی.
بهطورکلی چنین استنباط میشود که طاری در نگاشته خود صرفاً به شرح کتاب سلفژ پرداخته و نظرات مغرضانه شخصی خود را درباره آن ارائه کرده است و هیچ بررسی فنی و تکنیکی انجام نشده که البته نقد فنی یک اثر به متخصص خود نیاز دارد نه شخصی که از عناوین نگاشتههایش بلاتکلیفی و عدم تخصص بر رشته خاص روشن است. عدم ارائه ویژگیهای مثبت اثر مورد بررسی، نشان از آن دارد که او حتی از تعاریف بنیادی و علمی نقد نیز آگاه نیست و صرفاً عمل نقد را ارائه نکات منفی اثر میداند.
احتمالاً طاری، خود در پی کسب امتیازهای علمی بوده که دست به نگاشتن برده و شاید بتوان استنباط کرد که حتی او، خود را مورد نقد قرارداده است. استفاده از عنوانهای ژورنالیستی تکنیکی است که او برای جذب بازدید بیشتر برای نگاشته خود استفاده میکند. ازاینرو شاید بتوان گفت که طاری بر اساس گفته خود، در مقدمه متن نوشته شده برای کسب امتیاز در دام خویش پهن افتاده است.
در انتها لازم به ذکر است که بررسی یک اثر تخصصی نیاز به فرد متخصص در آن حوزه دارد و اگر یک اثر توسط چند متخصص پذیرفته شده باشد که برای کتاب سلفژ میتوان پذیرفتگی در دانشگاه هنر را ملاک قرار داد، در نتیجه آن کتاب موثر و مفید خواهد بود.
امیرعلی توحیدی
نیما خیالی