جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
استاد

استاد شمایی! هنر این فرشه!

فهرست مطالب

اصطلاح عجیبی است این «استاد». قدرتی نازل می‌کند بی‌همتا؛ دوگانه‌ای می‌سازد درخورِ تشنگان قدرت. به همان سیاقی که «اوستا بنا» امر و نهی، و شاگردِ تازه‌کارش حرف‌شنوی می‌کند. به همان شکلی که «اوستا نجار» دستور می‌دهد و پادوی نوپایش می‌بُرد. استادِ موسیقی ما هم قدرتی می‌طلبد از جنس مِهتران و شاگردی می‌پذیرد از جنس کِهتران. برای پادویی که عزم کرده حجره یا مغازه‌ای دست و پا کند و در این مسیر مهارتی بیاموزد، شاید همان یگانه اوستا باشد و یک عمر ثمره. استادِ موسیقی هم اما عاشق چنین وضعیتی است. شاید به همین دلیل است که بسیاری از مدرسان زبانزدِ موسیقی از اینکه هنرجوی‌شان با مدرسی دیگر کار کند واهمه دارند و شخصیت هنرجوی‌شان را شدیداً تخریب می‌کنند که مبادا با فلان‌کس دم‌خور شود. استاد در راستای حفظ قدرت، شخصیت مدرس دیگر را هم له می‌کند که هنرجوی بخت‌برگشته بداند کسی بهتر از استاد در این دنیا نیست حتا اگر تمام بد و بی‌راه‌هایی که استاد می‌‌گوید دقیقاً دربارۀ خودش هم صدق کند. از قضا سال‌ها پیش معلمی داشتم که در این زمینه رفتار جالبی از خود نشان می‌داد. او مدرس‌های همکارِ خود را تخریب می‌کرد با این استدلال که «فلان‌کس با این همه شهرت اگر خوب بود کنسرت تکنوازی اجرا می‌کرد» یا از آن جالب‌تر اینکه «اجرای فلان‌کس را با نارسیزو یِپِز مقایسه کن تا ببینی استاد کیست»؟ در هر صورت فرصتی پیش می‌آمد تا یِپِز بر سر ما و دیگر مدرسان کوبیده شود. اما چیزی که او درک نمی‌کرد اهمیت تعریفش از موفقیت و شکست بود، که اگر معیارهایش درست بود، به همان دلایلی که می‌گفت فلان‌کس موفق نیست خودش هم قطعاً یک شکست‌خوردۀ تمام‌عیار به شمار می‌رفت.

شاید در شبکه‌های اجتماعی دیده باشید که یک نفر می‌گوید «استاد این تصنیف را چه بی‌نظیر اجرا کرده»، دیگری می‌گوید «استاد شادمهر در آلبوم آخر واقعاً سنگ تمام گذاشته است»، آن یکی می‌گوید «دیالوگ فقط دیالوگ‌های استاد کیمیایی». جدا از اینکه بعضی از این گزاره‌ها بیشتر به طنز می‌مانند، همگی‌شان شکلی از ذهنیت قبیله‌ای را نشان می‌دهند. جواب این نظرات هم معمولاً در دو دسته جای می‌گیرند: اول آن‌هایی که عضو قبیله‌اند و ستایش استاد را به حد کمال می‌رسانند. دوم آن‌هایی که مخالفت می‌کنند و از اعضای قبیله بدوبیراه می‌شنوند.

در محافل دانشگاهی ما، به جای Professor و Lecturer از «استاد» استفاده می‌کنند. نمی‌دانم همین واژه باعث شده که جایگاه مدرس رفیع و جایگاه دانشجو نازل باشد یا اگر از هر واژۀ دیگری هم استفاده می‌کردیم روابط به همین شکل باقی می‌ماند. البته ادعای من در این نوشته این نیست که مدرسان آمده‌اند و خود را در مقامی قرار داده‌اند که دانشجویان فرومایه به نظر بیایند. بلکه معمولاً این دانشجو، هنرجو یا هر فردی که در مقام یادگیری است که به شکل اغراق‌آمیزی خود را کمتر از مدرس خود می‌داند و این رویکرد به بازتولید «استاد-شاگرد» ختم می‌شود. این رویکرد در آموزشگاه‌های موسیقی، بازیگری، کلاس‌های زبان خارجه، دوره‌های آشپزی و … نیز دیده می‌شود. دانشجوی ایرانی معمولاً درگیر این است که مدرسِ خود را «استاد» خطاب کند یا «آقا یا خانم دکتر»، اما تجربۀ دوستان دانشجوی خارج از کشور نشان می‌دهد که بسیاری از مدرسان را می‌شود با اسم کوچک صدا کرد. در مقابل حتا فکر اینکه برخی استادان دانشگاهی در ایران با اسم کوچک خطاب شوند نیز ایجاد رعب می‌کند. فقط تصور کنید مدرس عبوسی را که تمام عمرش صرف شناساییِ اجرای دقیقِ ردیفِ میرزا عبدالله شده با اسم کوچک صدا شود! وا مصیبتاه!

درباره دنیای موسیقی حدس من این است که این رویکرد در موسیقی کلاسیک ایرانی، یا همان سنتی، پررنگ‌تر است. شاید در آینده‌ای نزدیک و با پژوهش میدانی بتوان به تأیید یا رد این ادعا رسید. اما آنچه که تا الان دیده‌ام نقش پررنگ استاد-شاگردی در مناسبات بین مدرسان و فعالان موسیقی ایرانی است. شاید دلیل آن را بتوان به محدود بودن حوزه فعالیت این موسیقی به کشور ایران نسبت داد. به شکلی که سرآمدان این نوع موسیقی ایرانی بوده‌اند و بالاترین استاندارد این موسیقی از آنِ همان افراد بوده است. اما در مقابل درباره موسیقی کلاسیک غربی می‌توان با قطعیت گفت که بهترین نوازندگانِ هیچ کدام از سازهای ارکستری یا تکنواز کلاسیک غربی، ایرانی نیستند و مهم‌ترین آهنگسازان این ژانر هم خارج از ایران زاده شده‌اند. همین مسأله می‌تواند هیبت مدرسان ایرانی این نوع موسیقی را در قیاس با برجسته‌ترین‌ فعالان آن کمتر کند. اما با این حال باز هم بقای «استاد» به خطر نمی‌افتد.

این رویکرد حتا در ژانرهای غیرکلاسیک هم خود را به روشنی نشان می‌دهد. چندی پیش با نوازنده‌ای همکاری می‌کردم که در اجرای سازهای کوبه‌ای مهارت دارد و در بسیاری از آثار معروف موسیقی مردم‌پسند نوازندگی کرده است. با او بندی تشکیل دادیم و شروع به تمرین آثار مورد پسندمان کردیم. پس از چند جلسه تمرین در روند تمرینات معلوم بود که چیزی او را می‌آزارد و پس از مدتی تصمیم گرفت که دغدغۀ خود را با ما در میان بگذارد. او از اینکه توسط ما، یعنی همنوازانش، «استاد» خطاب نمی‌شود گله‌مند بود و می‌گفت اگر بقیه که مرا استاد خطاب می‌کنند، چنین چیزی را ببیند چه خواهند گفت؟ خلاصه که نمی‌دانم چه کسی برای اولین بار از این عنوان استفاده کرد اما مدت‌ها است که «استاد» در سنتِ نوچه‌پروری ما جای خشک کرده است. حتا در آموزشگاه‌های موسیقی هم که بسیاری از مدرسانشان، جز چند ریتم و آکورد چیزی در چنته ندارند، مدرس موسیقی را «استاد» خطاب می‌کنند. شاید قدرتی در این واژه نهفته است که فرد را از انسان عادی متمایز می‌کند و در نتیجه در مسیرِ جذبِ هنرجو برای مدرس، چه تازه‌کار و چه کهنه‌کار، موثر است.

تجربۀ شخصی من به عنوان مدرس موسیقی، واقعیتی را بازگو می‌کند که در بحث فعلی راهگشاست. هنرجویانی که با نگاهِ از پایین به بالا، و با تکرار کردنِ «استاد»، در کلاس‌ها شرکت می‌کنند، به احتمال زیاد ضعف‌های تدریس من را به حساب ضریبِ هوشی یا استعداد کم‌ِ خودشان می‌نویسند. در مقابل آن‌هایی که جسارت به خرج می‌دهند و از انتقاد باکی ندارند همان‌هایی‌اند که به درس‌های من اکتفا نمی‌کنند و اگر بطلبد روش تدریس من را هم زیر سوال می‌برند. و جالب‌تر اینکه رویکرد همین دستۀ دوم است که منِ مدرس را مجبور به پیشرفت می‌کند. به یاد دارم در آموزشگاهی تدریس می‌کردم که یکی از مدرسان ویلن آن، موسیقی ایرانی و آثار مردم‌پسند ایرانی تدریس می‌کرد؛ گوشه‌ای از هفت دستگاه، و قطعه‌ای از هایده. از او سنی گذشته بود و همه با لقب استاد نوازشش می‌کردند. باید از این واقعیت گذر کنیم که کوکِ سازِ استاد می‌توانست در کسری از ثانیه از معیار 445 هرتز به 435 هرتز برسد و حتا مرزهای این دو معیار را درنوردد. آنچه جلب توجه می‌کرد رویکرد هنرجویی بود که از درس‌های استاد خسته بود و سال‌ها در مسیر یادگیری ردیفِ موسیقی ایرانی بر روی ویلن درجا زده بود و به همین دلیل خود را شماتت می‌کرد. اما در تمام این سال‌ها به ذهن این هنرجوی نگون‌بخت نرسیده بود که شاید «استاد» بلد نیست جور دیگری درس دهد و تمام بضاعتش همین است. اما نه! مشکل نمی‌تواند از «استاد» باشد.

اما پرسش اصلی اینجاست که چه چیزی باعث می‌شود این مناسبات قدرت دائما بازتولید شوند؟ از نظر من جای خالیِ تفکرِ انتقادی؛ نگاهی که به جای بلعیدن تمام و کمال گفته‌های معلم، به ارزیابی و سنجش گفته‌ها مشغول شود و فقط آن‌هایی را بپذیرد که با منطق خودش سازگار هستند. با همین نگاه، مدرس انسانی است عادی که فقط در امری بخصوص، مثل آهنگسازی یا اجرای موسیقی، تجربۀ بیشتری دارد و احتمالاً در بسیاری زمینه‌ها کاملاً بی‌سواد است. پس او استادی نیست که روشِ زندگی‌اش آسمانی‌ باشد و هرآنچه گفت به قدری مهم باشد که شاگرد، آن‌ها را قاب کرده در پسِ ذهنش بیاویزد. مدرس وقتی در هیبت استاد قرار می‌گیرد دقیقاً مانند خواننده یا آهنگسازی می‌شود که لقب استاد را یدک می‌کشد. در اینجا استفاده از «استاد» تماماً عبث و چاپلوسانه است و موسیقی‌دان را در ردیف انسان‌های خارق‌العاده قرار می‌دهد و قدرت انتقادِ مخاطبان را از بین می‌برد. فرقی ندارد که این آهنگساز ایرانی باشد یا غربی؛ علیزاده باشد یا بتهوون. هر آهنگساز، خواننده و یا نوازنده‌ای آثاری دارد که اگر دور ریخته شوند جسم یا بعضاً روحِ صاحب اثر شاد می‌شود. اما آنکه ذهنیتی غیرانتقادی دارد، نمی‌تواند تصور کند که اثری از این استادِ گران‌مایه ضعیف باشد، بلکه فقط برخی آثار او از برخی دیگر قوی‌تراند. او گفته‌های «استاد» خود را درونی می‌کند و بقیه را با چوب او می‌راند. این روند می‌تواند تا مرگِ مُریدِ وفادار ادامه یابد یا اینکه با ظهور استادی جدید، استادِ قدیمی هم مورد لطف قرار گیرد. شاید امروز تنها کاربردِ جذابِ این اصطلاحِ به ابتذال کشیده شده، همان نوعی باشد که دوستان صمیمی، با ته‌مایه‌ای از شوخی، در قبال هم به کار می‌برند؛ به همان شکلی که قبلاً یک‌دیگر را «دکتر» خطاب می‌کردند.

4.5/5 - (69 امتیاز)
مطالب مرتبط
زبان موسیقی من

زبان موسیقی من؛ مسیان و موسیقی پرندگان

پیش‌درآمد زبان موسیقی من ؛ مسیان و موسیقی پرندگان یکی از مجموعه مقالاتی است که من در خصوص آهنگسازان معاصر تألیف کرده‌ام. هدفم این است

تفکر موسیقیائی

تفکر موسیقیائی و نقش موسیقی در رشد شناختی

تفکر موسیقیائی به ما کمک می کند با استفاده از مفاهیم بنیادی موسیقی، روشی برای چگونه اندیشیدن به کودکان بیاموزیم و همینطور به شکل ناخودآگاه کمک کنیم مسیرهای نورونی جدیدی در مغز کودکان شگل گیرد.

جستار موسیقی

گفتار، صوت؛ موسیقی!

منشوری را تصور کنید که در مقابل نور خورشید قرارگرفته است؛ ذرات نور به‌علت تفاوت زاویه شکستی که توسط آن ایجاد می‌شود، در طیفی، به

10 پاسخ

  1. ممنون برای این نوشته. به قول آقای داریوش آشوری «ما ناپرسا» هستیم.
    بنظرتون این ممکنه بخاطر فرهنگِ ایرانی ما باشه؟ چون فکر می‌کنم این موضوع فقط دز موسیقی نباشه. آیا در موسیقی بنظرتون بیشتره؟

    1. ممنون که وقت گذاشتی آرش جان. با گفتۀ آشوری موافقم. برداشتم من هم اینه که این قضیه مختص به موسیقی نیست و حتا پررنگ‌ترین بخش این قضیه هم به موسیقی اختصاص نداره. اما اینکه چه قدر عمق داره و از کجا نشأت میگیره رو فقط میتونم حدس بزنم. امیدوارم دوستانی که سواد بیشتری دارن بررسی کنن و قضیه رو روشن کنن و به ماهم بگن.

    2. به نظر من هم این خودشیفتگی در موسیقی بیشتر از زمینه‌های دیگه نیست. و شاید ریشه داشته باشه در ناکامی‌های ما. من نوعی، اگر در درون خودم احساس کافی بودن داشته باشم (با وجود تمام کاستی های اجتناب ناپذیر بشری)، نیازمند تخریب و تحقیر همکارم و بالا بردن خودم با القاب و عنوان‌های پر زرق و برق نیستم.
      تقریباً همه‌مون سراغ داریم انسان‌های بزرگ و وارسته‌ای رو که در جایگاه استادی هستند اما هرگز اهمیت نمیدن که چطور خطاب بشن.

    3. مواردی را شاهد بودم که استاد! سرکلاس درس! اشتباه درس می‌داد و وقتی مریدانش :)) درست آن مطلب را با ترس‌و‌لرز به او می‌گفتند، از کلاس به‌بیرون انداخته‌می‌شدند و البته درمواردی هم به‌دلایل مختلف، ساز هنرجو شکسته می‌شد.. توسط کی؟ بله. متن جالبی بود و امیدوارم روزی این تعصب استادگونه ازبین برود 🙂

    1. اول اینکه پرداختن به چنین موضوعی به شدت نیاز بود
      و تشکر بابت وقت و توجهی که کردید.
      دوم اینکه آیا پیشنهادی هم برای امثالِ منِ “دانشجوی موسیقی” یا دیگر دوستان دارید؟
      خوشحال میشم اگر در این مورد (خطاب کردن شخص پداگوگ یا معلم/مدرس…) نظر شما رو بدونم
      سپاس.

      1. ممنون از شما که وقت گذاشتید و مطالعه کردید. من هم مثل شما دانشجوی موسیقی هستم و درگیرِ درک این شرایطم. من خودم ترجیح میدم که از «آقا/خانم» استفاده کنم.

  2. سلام.
    تو این نوشته، به چند موضوع همزمان اشاره شده که برای روشن شدن موضوع، خیلی خوب نیست.
    ۱. وقت نذاشتن و جواب ندادن بعضی از اساتید؛
    ۲. ناوارد بودن بعضی اساتید؛
    ۳. استاد خطاب کردن معلمین؛
    ۴. قیافه گرفتن بعضی اساتید (که با وقت نذاشتن فرق داره).
    اگه این مباحث، جدا بررسی نشن در نهایت کمکی نمیکنه و تبدیل میشه به یه دلنوشته و دوستان مهربان هم کامنت مهربانانه میذارن.
    موفق باشید.

کتاب موسیقی

جدیدترین کتاب های موسیقی
را از ما بخواهید!

وارد لینک صفحه فروشگاه کتاب ایران‌موزیکولوژی (دکمه پایین) شوید تا از جدیدترین و بهترین عنوان های کتاب دیدن فرمایید.