تولد یک شاهکار | سوییت ارکسترال یکم، ادوارد گریگ
هنریک ایبسن (Henrik Ibsen) در سال ۱۸۶۷ نمایشنامهی درامی به نام «پرگنت» (Peer Gynt) نوشت. او ایدهی به صحنه بردن این نمایشنامه همراه با موسیقی را در سر میپروراند و از آنجا که چند سال قبل فرصت ملاقاتی با آهنگساز جوان و با استعداد ادوارد گریگ (Edvard Grieg) در رم را داشت، به او پیشنهاد آهنگسازی موسیقی این درام عاشقانه را داد. او فورا این پیشنهاد را قبول کرد و هنریک جز چند نشانه و ایده دربارهي تصور خود از این موسیقی متن به او نداد و گریگ را برای تحقق این پروژه کاملا آزاد گذاشت. او همچنین دست نوشتهای از این درام که برای نمایش آن تظیم شده نیز در اختیار او گذاشت. متن در این دست نوشته گاه دکلمه و گاه خوانده (آواز) میشود.
این پروژه به کندی برای گریگ بهپیش میرفت و روند آن سختتر از پیشبینی او بود، «پیر گنت به آرامی پیش میرود». با این حال وی در سال ۱۸۷۵ نوشتن این درام را به پایان رساند و تمرینات برای اجرای این نمایشنامه از سپتامبر ۱۸۷۵ آغاز گردید.
کمی بعد در کمتر از یک ماه ادوارد گریگ پدر و مادر خود را از دست داد از این رو نتوانست برای اولین اجرای پرگنت در ۲۴ فوریه ۱۸۷۶ حاضر شود. پرگنت از ابتدا با موفقیتی چشمگیر رو به رو شد، بهطوری که در بهار همان سال ۳۶ بار به اجرا درآمد. متاسفانه در ۱۵ ژانویهی ۱۸۷۷ به دلیل آتشسوزیی که در سالن تئاتر رخ داد تمامی لباسها و دکور صحنه از بین رفنتد و بازگشت دوبارهی این اثر به اسلو (پایتخت نروژ) ۱۵ سال زمان برد.
خلاصهای از نمایشنامهی پرگنت
هنریک ایبسن (1906-1828) نمایشنامه نویس نروژی، نمایشنامه پرگنت را در پنج پرده و حول محور شخصیتی نگاشت که در سفر ماجراجویانه خود برای کشف معنای زندگی، میان دو نقطه شخصیتی را به تصویر میکشد که میان کنش و بیکنشی در نوسان است، به گونهای که از یک سو دست به خوشگذرانی مفرط میزند و از سوی دیگر، کنشی جدی برای تحقق خواستههایش ندارد. او با چشمانی گشاده رو به دروازه های یاس روزگار می ایستاد و به تکرار زندگی می نگریست، گاه چون چوب پنبه ای بر گرداب آن سرگردان می ماند و گاه نیز از تمامی وجود خویش مایه می گذاشت تا این تکرار را بتاراند و از دل این بیهودگی چیزی نو و تازه بیافریند.
در پرده نخست، پر که جوان بیست ساله ای است با دستان خالی از شکار به مزرعه بازمی گردد و در واکنش به اعتراض مادرش، قصه ای دروغین و خیالی از خود تعریف می کند تا ذهن مادر را از حقیقت داستان منحرف کند. اندکی بعد مادر متوجه حقیقت داستان می شود و او را به دلیل سربه هوایی و دروغگویی اش سرزنش می کند. او از مادرش می شنود که اینگیرید، تنها دختر روستای هگستا که خاطرخواه پر بوده است، قرار است با کس دیگری ازدواج کند. پر به مراسم عروسی اینگیرید می رود و در آنجا با دختری به نام سولوی آشنا می شود اما چون وی نام پر را می شوند، از او روی می گرداند. پر نیز از سر ناامیدی عروس را می رباید و به کوه می زند.
در پرده دوم، پر قصد دارد اینگیرید که هنوز رخت عروسی بر تن دارد را رها کند. اینگیرید از پر خواهش می کند که او را رها نکند اما پر می گوید سودای زن دیگری را در سر دارد. روستاییان به همراه سولوی و والدینش به مادر پر کمک می کنند تا او را بیابد اما پر با سه دختر چوپان و به عیش و نوش نشسته است و در نهایت به زن سبزپوشی دل می بندد که پر را با خودش به سرزمین جن ها می برد. او در آن جا به تمامی آداب جن ها را انجام می دهد اما وقتی می خواهند مردمک چشمش را برای دیدی محدود بشکافند از آن جا می گریزد. وی سپس در صحنه ای تاریک با کسی روبه رو می شود که خود را بویگ می نامد. او و پرندگانی که در خدمتش هستند قصد جان پر را دارند. او در عالم سرگردانی، نام سولوی را بر زبان می آورد و با آوای ناقوس کلیسا از این خطر می رهد.
در پرده سوم، پر به جنگل ها پناه می برد و با قطع درختان قصد ساختن کلبه ای برای خود در دل جنگل را دارد. ساخت کلبه اش که به اتمام می رسد ناگهان سولوی از راه می رسد تا با پر زندگی کند. سولوی خانواده اش را رها کرده است تا با پر زندگی کند.آن ها تا بدان لحظه طعمی از خوشبختی نچشیده اند و قصد دارند زندگی خود را به دور از مردم روستا و در انزوا آغاز کنند. در همین حین، دختر شاه جن ها که از پر صاحب پسرکی افلیج شده است سر می رسد و به او می گوید که در زندگی اش شریک است. از این رو، پر دوباره از نزد سولوی می گریزد و به نزد مادر در حال مرگش بازمی گردد. او مادرش را در عالم خیال فرو می برد و در همین سفر خیالی مادرش می میرد. پرگنت نیز راه دریاها را پیش می گیرد.
پرده چهارم با حضور پرگنت در مراکش آغاز می شود. او اکنون مرد میانسال جاافتادهای است که سرمایه ای برای خود اندوخته است و در کشتی تفریحی اش در سواحل مراکش با همسفرانش درباره رمز موفقیتاش در تجارت سخن می گوید. او قصد دارد که امپراتوری خود را در شرق بنا کند. در همین اثنا، همراهانش کشتی او را می ربایند و او را در ساحل رها می کنند. پر در ساحل به مشتی لباس و یک اسب دزدی می رسد و با هیاتی مبدل به میان قبایل عرب می رود. در آنجا با آنیترا نرد عشق بازی می کند اما او اسب و جواهرات پرگنت را می رباید و فرار می کند. پرگنت تصمیم می گیرد به شرق شناسی روی آورد و عاقبت با تاجی ساخته شده از خار، امپراتور دیوانه خانه ای در قاهره می شود. این در حالی است که سولوی که اکنون زن میانسالی است، بی خبر از تمام ماجراجویی ها و سرگردانی های ناتمام پرگنت، همچنان منتظر دیدار او است.
در پرده پنجم، پرگنت که دیگر پیرمردی شده است، سوار بر کشتی در حال بازگشت به خانه خود در نروژ است. ناگهان کشتی غرق می شود و پر برای نجات خود آشپز کشتی را کنار می زند که سعی می کند با دست اندازی به قایقی که روی آب شناور است خود را از غرق شدگی نجات دهد. آشپز غرق می شود و پر با این توجیه که تا زندگی هست، امید هست خود را نجات می دهد. او وقتی به ساحل می رسد تصمیم می گیرد که به خانه بازگردد و در آنجا بماند و به آرامش برسد. او در خانه متوجه می شود که تمامی اموالش به حراج رفته است و او چاره ای ندارد جز این که به جنگل برود و به گیاه خواری روی بیاورد. در جنگل به کلبه ای می رسد که سولوی چشم انتظار اوست اما پر از او روی برمی گرداند. پس از آن دکمه ساز و مرگ به دنبال او می آیند و تلاش می کنند تا اعمالش را مانند آینه ای در برابر چشمانش بگذارند و او را در برابر تمام آن چه که انجام داده مسئول بدانند. پر می فهمد که زندگی و اعمالش تا چه اندازه خودخواهانه و سرگردان بوده است. اما باز هم تلاش می کند تا دلایلی برای بی گناهی خود بیاورد تا دکمه ساز جانش را نگیرد. در همین حین، صدای سولوی را می شنود که مشغول آواز خواندن است. پر به او پناه می برد، به دست و پایش می افتد تا او را ببخشد. اما سولوی می گوید:«تو هیچ گناهی نکردی»، «تو از زندگی من یک ترانه ساختی.» آن گاه سر پر را بر روی زانوان خویش می گذارد و شروع به خواندن لالایی برای او می کند. در پایان، «دکمهساز» صحنه را ترک می کند اما همچنین امید دارد که پرگنت را در چهارراه آخر زندگی اش ملاقات کند.
سوییت ارکسترال پرگنت
بعد از حدود یک دهه ادوارد گریگ به مناسبت اجرای این قطعه در «کوپنهاگ» در سال ۱۸۸۶ چهار قطعهی جدید (Procession de Noces op.19 و سه Dances norvegiennes op.35) به این نمایشنامه اضافه کرد و همچنین تغییراتی در برخی بخشهای ارکسترال ایجاد کرد. در سال ۱۸۹۲ درآم عاشقانهی پرگنت نایتا در «اسلو» اجرا شد و او یک قطعهي دیگر به مجموعهي پرگنت اضافه کرد. او در همین سالها با انتخاب هشت قطعه از این مجموعه دو سوییت به وجود آورد که اولی در سال ۱۸۸۸ و سوییت دوم در سال ۱۸۹۱ منتشر شد. این سوییتها چه در نسخهی ارکسترال و نسخهی پیانو (که توسط خود او تنظیم شده بود) وچه برای دیگر گروههای سازی موفقیت چشمگیری داشتند.
آنالیز «مرگ آز» از سوییت اول اثر ادوارد گریگ
«مرگ آز» یکی از شگفت انگیزترین قطعات سوییت اول وی است چرا که با وجود صرفهجویی در تمامی عناصر (ریتم، ارکستر، ملودی (تم) و فرم) مورد استفادی ادوارد گریگ، شاهد تنوع شگرفی در این قطعه هستیم.
ساختار فرمال: این قطعه از یک فرم دوبخشی ساخته شده. از لحاظ ساختاری، این فرم بسیار معمول و ساختار متعادلی دارد. تم اول در قسمت اول سه بار و تم دوم نیز در قسمت دوم چهار بار بار تکرار میشود.
ساختار تم: سرتاسر قطعه دو تم شنیده میشود که تم اول (A) سه بار و تم دوم (B) چهار بار با تغییرات جزئی نواخته میشوند.
تم A که شامل هشت میزان میباشد خود از دو قسمت مقدمه (Antecedent) و حل یا نتیجه (consequent) تشکیل شده، به طوری قسمت دوم تم A را میتوان حل قسمت اول همان تم دانست. بهعلاوه قسمت اول و دومِ تم اول هرکدام از چهار میزان تشکیل شدهاند که نشان از ساختار کلاسیک و تعادل در تم دارد.
تم B نیز از کلیات تم اول پیروی میکند و در چهار میزان خلاصه میشود. از تفاوتهای اصلی این دوتم میتوان به ساختار فواصل آنها اشاره کرد، به طوری که تم A تمی دیاتونیک ولی تم B غالبا کروماتیک است. شایان ذکر است که این هر دوی تم ها از لحاظ فواضل ملودیک نیز بسیار خلاصه هستند و اغلب دوم کوچک و بزرگ مورد استفادهی ادوارد گریگ قرار گرفته است.
همانطور که ملاحظه کردید فرم و ساختار تم ها پیچده نیستند و از طرف دیگر مدلاسیون های انجام شده نیز شباهت فراوانی به ساختار قطعات کلاسیک دارند (مدلاسیونها از گامهای همسایه فراتر نمیروند). ارکستر زهی با این تکرار تمها میتواند این قطعه را یکنواخت سازد، لذا ادوارد گریگ با بکارگیری خلاقانهی شدتصدا (nuance) و رنگصدا (timbre) تنوع ویژهای ایجاد میکند. تم اول با شدتصدای پیانو شروع میشود (p)، دومین بار متزو فورته (mf) و در سومین تکرار فورتیسیمو (ff) نواخته میشود (به این روند دینامیکی، فرم کمان (La forme en Arche) نیز گفته میشود).
ادوارد گریگ، رنگصدا و شدتصدا را با یکدیگر هماهنگ میسازد. در معرفی تم اول، تمامی ارکستر زهی از سوردین (Sourdine) استفاده کرده است که آرامی و ملایمت دوچندانی به ارکستر اضافه میکند و در قسمت قلهی فرمِ کمان یا همان فورتیسیمو، تک تک نتها را اکسانت (Accent) گذاری کرده است بهعلاوه اینکه تمامی ارکستر نتها را در اکتاو دوبل میکنند.
برای شنیدن کامل قطعهی مرگ آز اینجا کلیک کنید.
برای دانلود پارتیتور کامل قطعه اینجا کلیک کنید.
با تشکر ویژه از سرکار خانم پریسا صادقیه.