ارف شولورک (Orff-Schulwerk) یا به زبان سادهتر نگرش ارف، یک نگرش توسعهیافته جهت آموزش موسیقی است. برخلاف آنچه به نام متد یا روشهای دیگر موجود در آموزش موسیقی مانند متد سوزوکی، ارف شولورک یک روش یا متد نیست زیرا روش سیستماتیکی برای دنبال کردن فرایند آموزش موسیقی با این نگرش وجود ندارد. در این نگرش اصول اساسی، مدلهای شفاف و فرآیندهای پایهای وجود دارد که تمام معلمان شهودی و خلاق برای ارائهی ایدههای موسیقایی خود از آن بهره ببرند.
در طرح درس های این نگرش، موسیقی، کلام و حرکت در ارتباط با دنیای هنرجویان ترکیب میشوند. این نگرش توسط آهنگساز آلمانی به نام کارل ارف (Carl Orff) که در بین سالهای 1895-1982 میزیسته، و همکار او گونیلد کیتمن در میان سالهای 1920، تهیه و توسعه یافته است. کارل ارف تا آخر عمر خود برای توسعه و شناساندن این نگرش به دیگران کار و تلاش کرد. نگرش ارف اکنون در سراسر جهان برای آموزش دانشآموزان در یک محیط طبیعی و راحت استفاده می شود. «شولورک» در حوزهی موسیقی یک کلمهی آلمانی به معنی «کار مدرسهای» یا «فعالیت در مدرسه» است.
نگرش ارف در آموزش موسیقی از اشکال بسیار ابتدایی فعالیت های روزمره به منظور خلق موسیقی توسط هنرجویان موسیقی استفاده میکند. نگرش ارف شولورک یک روش یادگیری انسانگرا در آموزش موسیقی است که موسیقی را به عنوان یک سیستم اساسی مانند زبان در نظر میگیرد و معتقد است همانطور که هر شخصی میتواند زبان را بدون آموزش رسمی یاد بگیرد، هر فردی نیز میتواند موسیقی را با رویکردی منعطفتر و لذتبخشتر یاد بگیرد.
اغلب به این نگرش آموزشی”موسیقی بنیانی” میگویند زیرا مواد مورد نیاز برای آموزش، پایهای، طبیعی و نزدیک به دنیای فکر و خیال انسان است. واژهی بنیانی یا المنتال از 1914، در مورد حرکات بیانگرانهی ویگمن به کار میرفته و بار معنایی مثبتی داشته است. این اصطلاح به امری ریشهای و مصون از فرسایش زمان اشاره دارد. ویژگیهایی چون حرکت، استفاده از سازهای کوبهای و بداههگری، و کنشهای موسیقایی توأم با حرکت کنشهایی که عموماً به دست آنسامبلها یا همنوازیهای کوبهای و بر پایه فرایندهای خلاقانه بداهه انجام میگرفت و اغلب بر الگوهای ساختاری تکیه داشت از مهمترین ویژگیهایی بودند که ایده موسیقی بنیانی ارف را به دیدگاههای مردمشناسی روزگار پیوند میدادند. به زعم ارف نتنویسی فرآیندیست که نه پیش از موسیقیپردازی که پس از آن باید انجام شود. ارف بیش از همه بر چشمانداز پیش روی نوآموز و سویه آموزشی موسیقی بنیانی، یا چنان که خود ارف برای نخستین بار از آن یادکرده، بر شولورک پافشاری کرده است.
آموزش موسیقی بنیانی و حرکت بنیانی برای کسانی که قصد دارند موسیقی را از نزدیک لمس کنند فرصتی است تا این هنر را با همه تنوعهایش در بنیادیترین تجربههای ممکن بیازمایند. فراگیری موسیقی در بستر آموزش موسیقی بنیانی همه وجود فرد را دربرمیگیرد، فهم معینی از حواس میطلبد و بینشی نسبت به کلیت موسیقی به ارمغان میآورد.
آموزش بنیانی با کار در زمینههای گوناگون (کار روی صدا، حرکت و سازنوازی، بادقت گوشکردن، نتنویسی و همچنین پرورش ادراک شناختی) آغاز میشود. هدف از این کنشها برقراشدن پیوندهایی برای تسهیل فراگیری و فراهمآمدن تجربههایی برای فهم یکپارچگی موسیقی، گفتار و حرکت است.
در هر شکلی از موسیقیپردازی خلاق این یکپارچگی یا همسانی، اساس و آستانه هر نوع ملاحظه مربوط به کنشهای خلاقانه به شمار میرود. میتوان گمان برد که ریتم، ریتم فردی و زیستیای که هر بنی بشری را تشخیص میبخشد، سرچشمه این همسانی است. هرکس که حرکت میکند، سخن میگوید، میجنبد و موسیقی میسازد همه کنشها را به صورت ریتمیک انجام میدهد. ساختههای هنرهای تجسمی، موسیقایی، گفتاری و حرکتی همگی شکلهایی از بیانهای انسانی هستند. افراد به واسطه این خروجیها میتوانند خود را «برون» بریزند و درونیترین گوشههای وجودشان را به حرکت درآورند.
آنگاه که کارل ارف از «ایدهی شولورک» سخن میگفت مقصودش همان «امر بنیانی» بود: امر بنیانی بستری بیزمان است. بنیان همواره به آغازی نو اشاره میکند … همواره بازتولیدگر است.
مقصود از کاربرد اصطلاح بنیانی، اشاره به فضای «آموزش پایه» نیست و این امر به هیچروی به «ساده» یا «آسان» رهنمون نمیشود. هنگامی که از آموزش موسیقی و حرکت بنیانی سخن میگوییم مقصودمان همان «رخداد بنیانی» یا پایهای است یعنی تجربه فهم چیزی برخاسته از درون.
افزارهایی که ارف و همکارانش کشف کردند و همچون وسایلی برای حرکت به سوی پیونددادن آدمی با موسیقی و حرکت به کار گرفتهشدهاند به شرح زیر است:
- رابطه خاص میان موسیقی و حرکت
- رابطه خاص میان موسیقی و گفتار (زبان)
- استفاده از سازهای بنیانی
- بهرهگیری از چالش بداههپردازی و خلق فرم
کارل ارف در فهم چیستی شولورک و هدفهایش این گونه میگوید: شولورک محصول هیچ برنامهریزیای نبود بلکه در نتیجهی نیازی پدید آمد که من صرفا توانسته بودم تشخیصش دهم.
تجربه نشان داده است که گلهای وحشی همیشه به بار مینشینند، در حالی که گیاهان کاشته شده و مراقبت شده گاه باغبان را مایوس میکنند. از این توصیف میتوان به ماهیت ویژگیها، معایب و مزایای ارف-شولورک پی برد. بیشتر افراد روشپسند ، قطعیتجو لذت چندانی از ارف-شولورک نمیبرند، اما کسانی که ذوق هنری عیانتر و سرشتی بداهه پرداز دارند، از آن لذتی بیمانند استخراج میکنند.
در هر مرحله از ارف-شولورک انگیختارهای تازهای برای تشدید و تشویق سیر استقلالیابی به هنرجو داده میشود؛ از همین رو است که در این بافتار هیچگاه پایانی قطعی مفروض نیست و همیشه روند رشد و توسعه ادامه مییابد. البته نباید از خطر فروغلتیدن به مسیر نادرست غافل شد، خطری که همواره در این گود در کمین است. رشد استقلال به آموزش تخصصی و آشنایی کامل با سبک، امکانها و اهداف شولورک نیاز دارد.
هنرجویان نگرش ارف به صورت تکی و یا در قالب گروه به همخوانی و همنوازی و رقص های گروهی میپردازند. موسیقی های مورد استفاده در این نگرش اغلب کوتاه هستند و در آنها استیناتو، بردون،رنگ و همچنین فرم هایی مانند روندو و … جای دارد و همچنین موسیقی فولکلور (محلی) جایگاه مهمی در طرح درس های این نگرش دارد؛ زیرا تاکید بر استفاده کردن از عناصر فرهنگی هر ملت در طرح درس هایی که با نگرش شولورک ارائه میشود به چشم میخورد.این باعث می شود که فرم های موسیقی بسیار ساده و زیبا که نوآموزان به راحتی آن را یاد می گیرند و در نتیجه جذابیت جهانی دارد.
موسیقیهای انتخابی اغلب مدال هستند و دارای الگوی پنتاتونیک ماژور و مینور هستند. بردون ها به عنوان باس پسزمینه استفاده میشود و ملودی اصلی را پشتیبانی میکند و استیناتوهای ملودیک یا ریتمیک رنگ و انرژی را به فضای قطعهی موسیقی اضافه میکنند.ارف همچنین ریتم را شکل اولیه و طبیعی بیان انسان میدانست و در این نگرش به اهمیتش تاکید بسیاری شدهاست.
کلام پایانی از گفته های کارل ارف در مقاله ای با عنوان «انگاشتههایی دربارهی موسیقیپردازی با کودکان و غیرحرفهایها»:
موسیقی درون هر آدم جان میگیرد و از همینرو هر آموزشی نیز باید ناظر و رو به درون باشد، نه ناظر بر ساز یا انگشتگذاری یا حالتگیری و آکوردگذاری. باید از سکون، از توانایی گوشفرادادن به خود، از شنیدن ضربان قلب آهنگ تنفس خویش، و از «آمادگی برای پذیرش موسیقی» آغاز کرد.
از همین روست که هر پیشگفتاری بر موسیقی برای کودکان و صدالبته موسیقی برای بزرگسالان، بزرگسالانی که به چنین پیش گفتاری نیاز دارند، باید مبنایی عمومی، فهمیدنی، و «از درون به بیرون» باشد. برای پرهیز از هرگونه کژفهمی باید تاکید کنیم که اینجا از آموزش و کارآموزی حرفهای نمیگوییم،بل از شرایط و مبانی مقدم بر آموزش و تمرین موسیقی و از فراهم کردن شرطهای لازم آن صحبت میکنیم؛ و همینطور از چگونگی هموار کردن مسیر سخن میرانیم که این امر برای هر آدمیزادی که معنایی در موسیقی میجوید، بس مهم است.
آموزش موسیقی کودکان نه با درسهای موسیقی که با بازی آغاز میشود. نباید کارمان را با موسیقی شروع کنیم،بلکه باید به موسیقی مجال دهیم تا از دل بازی برون بتراود. بسیار مهم است که کودک فرصت کافی برای بازی کردن بیابد و بدون مزاحمت دیگران بتواند درونماندهها را بیرون بریزد و بیانشان کند. واژگان و اصوات باید همزمان از بطن بازیهای بداهه و موزون برون کشیده شوند.
«موسیقی و بالاخص، ملودی، برای کودک نورسیده از بنیادیترین افزار بیانگری شمرده میشود و به او امکان میدهد تا احساسش را از زندهبودن ابراز کند. کودک با استفاده از صداهای آمیخته به واژگان و اداها ،حرکت های ریتمیک و بازی به انسجام حسی_حرکتی دست مییابد.»
منابع
کتاب نظریه و رهیافت ارف-شولورک ترجمهی کامران غبرایی
مقالهی انگاشتههایی دربارهی موسیقیپردازی با کودکان و غیرحرفهایها
دانشنامهي ویکیپدیا انگلیسی: Orff-Schulwerk