جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
محمدرضا لطفی | زندگی‌نامه | آثار
محمدرضا لطفی

محمدرضا لطفی | زندگی‌نامه | آثار

فهرست مطالب

محمدرضا لطفی یکی از چهره‌های برجسته و تأثیرگذار موسیقی کلاسیک ایران است. او آهنگ‌سازی توانا و نوازنده‌ی چیره‌دست تار و سه‌تار است. اگرچه لطفی سازهای دیگری از جمله سنتور، کمانچه، پیانو و نی نیز می‌نواخت؛ اما تخصص اصلی او تار و سه‌تار بود. او با نواختن تار نوایی اصیل ایجاد می‌کرد و جوهره‌ی احساسی این ساز را با نواختن تار بیرون می‌کشید.

تک‌نوازی‌های محمدرضا لطفی بسیار موردتوجه علاقه‌مندان موسیقی و حتی مردم عام قرار می‌گرفت. او با موسیقی خود راوی داستانی بود که گوش را نوازش  و افراد را ترغیب می‌کرد تا او را همراهی کنند. اوج و فرودهای به‌جای محمدرضا لطفی در بداهه‌نوازی‌هایش که مبتنی بر ردیف دستگاهی بود، سبب خلق آثاری باهویت و زیبا در موسیقی سنتی ایران شده است.

لطفی دارای شخصیتی قدرتمند و هدفمند بود که تسلط بسیاری بر نوازندگی و شناخت موسیقی و ردیف‌های آن داشت. شخصیت او به‌گونه‌ای بود که نفوذ خوبی بر اطرافیانش می‌گذاشت. او گروه شیدا را با کمک هوشنگ ابتهاج ایجاد کرد. هدف از تشکیل این گروه احیای موسیقی دستگاهی بود که در آن زمان کمتر شنیده می‌شد و مهجور افتاده بود.

لطفی اگرچه مدتی از موسیقی سنتی فاصله گرفت و به سراغ یادگیری موسیقی کلاسیک غرب رفت؛ اما به دلیل عشق و علاقه‌اش به موسیقی سنتی دوباره به آن روآورد. محمدرضا لطفی تلاش کرد تا ردیف را به شکلی امروزی وارد موسیقی کند و از جمله‌پردازی ردیف در آثارش بهره گیرد که در زمان فعالیتش مرسوم نبود. لطفی از جمله افرادی بود که با عشق به موسیقی ایرانی در تمام عمر خود تلاش کرد تا هویت و ارزش موسیقی ایرانی را حفظ کند و آن را به دیگران نشان دهد.

زندگی‌نامه و فعالیت هنری محمدرضا لطفی

استاد لطفی با فعالیت‌هایی که در حوزه‌ی موسیقی و آموزش آن انجام داده است، نقش بسیار مهمی در موسیقی سنتی دارد. او نخستین کسی است که از دف که سال‌ها دورافتاده بود، در موسیقی سنتی استفاده کرد. در ادامه به جزئیات بیشتری درباره‌ی استاد محمدرضا لطفی و فعالیت‌های هنری او خواهیم پرداخت.

محمدرضا لطفی

سال‌های کودکی و تحصیلات محمدرضا لطفی

محمدرضا لطفی در هفدهم دی‌ماه سال 1325 در خانواده‌ای فرهنگی متولد شد. مادر او مدیر و معلم مدرسه بود. مادرش در گرگان زاده شده بود و پدرش از اهالی خلخال بود که همه‌ی خانواده‌اش را به‌ دلیل همه‌گیری بیماری وبا، ازدست‌داده بود. او پس از فوت خانواده‌اش نزد یکی از بستگانش در رودسر رفت.

زمانی که پدر و مادر لطفی هر دو معلم بودند، رضاشاه فرمانی صادر کرد مبنی بر این‌که تمامی معلم‌های مجرد باید ظرف سه ماه ازدواج کنند. همین موضوع سبب شد تا این دو با یک‌دیگر ازدواج کنند. پدر لطفی پس از 15 سال فعالیت در کار فرهنگی، معلمی را رها کرد و به زراعت و تجارت روی آورد.

لطفی از کودکی شاهد عشق و علاقه‌ی خانواده‌ی خود به موسیقی بود. مادر او عاشق موسیقی بود و پدرش علاوه بر علاقه به موسیقی، گاهی تار می‌نواخت. در خاطرات محمدرضا لطفی آمده است که پدرش صدای رسا و گرمی داشته است و در کنار نوازندگی تار، در خوانندگی نیز دستی بر آتش داشته است. لطفی صدای پدر خود را به رضا قلی‌میزرا ظلّی با زنگ بیشتر، تشبیه کرده است.

علاوه بر والدین لطفی که دوستدار و شیفته‌ی موسیقی بودند، برادرش نیز تار می‌نواخت. برادر لطفی نیز همچون او از طریق پدر به تار علاقه‌مند شده بود و هر دوی این فرزندان از طریق دوستان پدر، با ساز آشنایی پیدا کرده بودند. لطفی تار نوازی‌های برادرش را عامل مهمی در ایجاد میل و علاقه‌ی خود به موسیقی و نوازندگی می‌داند.

محمدرضا لطفی تحصیلات عمومی را در گرگان به اتمام رساند و در اوایل جوانی به تهران کوچ کرد؛ اگرچه پدر او مخالف نقل‌مکان او به تهران بود؛ اما به دلیل نبود امکانات مناسب برای یادگیری نوازندگی، لطفی چاره‌ای جز این نداشت. او در تهران در هنرستان موسیقی ثبت‌نام کرد. لطفی ابتدا به‌صورت شبانه در این مدارس شروع به یادگیری موسیقی کرد؛ اما پس از مدتی توانست به کلاس‌های روزانه نیز دست پیدا کند.

لطفی پس از شرکت در دوره‌های روزانه هنرستان موسیقی، در سال اول حضورش با حسین علی‌زاده و داریوش طلایی آشنا شد. او پنج سال در کلاس‌های آزاد هنرستان مشغول یادگیری و شناخت موسیقی و نوازندگی شد. لطفی از تعالیم اساتیدی همچون شهنازی و حبیب‌الله صالحی در این دوران بهره گرفت و موسیقی را آموخت. او در همین زمان به دعوت دهلوی (استاد موسیقی) به ارکستر صبا رفت و نوازندگی تار را بر عهده گرفت. لطفی موفق شد در سال 1343 نخستین جایزه‌ی موسیقی‌دانان جوان را به دست آورد.

لطفی پس از یادگیری موسیقی در هنرستان، به دانشگاه رفت. او رساله‌ی خود را با عنوان «رساله‌ی موسیقی آوازی ایران، مکتب اصفهان و تبریز» در سال 1352-1353 زیر نظر استاد محمدتقی مسعودیه به انجام رسانید. پس از ارائه‌ی رساله، لطفی توانست مدرک کارشناسی خود را از این دانشکده دریافت کند و در همان سال در آن دانشکده شروع به تدریس کند. او پس از مدتی مدیرگروه دانشکده موسیقی شد؛ اما پس یک سال و نیم فعالیت در این حوزه، استعفا داد.

محمدرضا لطفی در جوانی

در همان زمان و پس از ورد محمدرضا لطفی به دانشگاه، او توانست به مرکز حفظ و اشاعه‌ی موسیقی به مدیریت داریوش صفت راه یابد. او در این مرکز ردیف‌های آوازی را از اساتیدی مانند عبدالله دوامی، نورعلی برومند و سعید هرمزی فراگرفت. اعتقادات سیاسی لطفی مرکز را از مسیر اصلی خود منحرف کرده بود و به همین دلیل او با مدیر وقت مرکز دچار اختلافاتی شد؛ ازاین‌رو از مرکز خارج شد و آن‌جا را ترک کرد.

محمدرضا لطفی زمانی که موسیقی سنتی ایران را فرامی‌گیرد و آموزش‌هایش در زمینه‌ی یادگیری ردیف، ضرب و… کامل می‌شود، در سن 23 سالگی موسیقی سنتی ایران را رها می‌کند. او تصمیم می‌گیرد در آن سال به سراغ یادگیری موسیقی غربی و کلاسیک برود و در صورت امکان برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کند. او مدتی را به یادگیری ویولن می‌پردازد و زمانی را برای یادگیری سازهای غربی صرف می‌کند؛ اما از ادامه‌ی این مسیر نیز سر باز می‌زند و مجدداً سراغ سه‌تار و تارش می‌رود.

زندگی شخصی محمدرضا لطفی

لطفی برای سربازی به سپاه دانش سنندج رفت و در آن زمان با خانواده‌ی کامکار و گروه موسیقی آن‌ها آشنا شد. خانواده کامکار به‌عنوان بزرگ‌ترین گروه خانوادگی در موسیقی ایران شناخته می‌شوند که به موسیقی کردی ایران می‌پردازند. یکی از اعضای گروه کامکار که به خوانندگی و نوازندگی ویولن در این گروه مشغول بود، قشنگ کامکار بود. قشنگ کامکار، نخستین زن ایرانی است که پس از انقلاب به اجرای موسیقی صحنه‌ای پرداخت و روی صحنه رفت.

آشنایی لطفی با گروه کامکار منجر به ازدواج او با قشنگ شد که حاصل این ازدواج پسری به نام امید است. آن‌ها در کنار همکاری با یک‌دیگر در گروه‌های موسیقی، دوست و رفیق نیز بودند؛ اما این رابطه به هم خورد و آن‌ها در سال 1357 از یک‌دیگر جدا شدند.

قشنگ کامکار در مصاحبه‌ای علت این جدایی را ورود مسائل سیاسی به زندگی شخصی‌شان می‌داند. با این‌که کامکار معتقد بود ورود مسائل سیاسی به هنر و زندگی، سبب نابودی زندگی آن‌ها می‌شود؛ اما لطفی گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. او سیاست را اولویت زندگی خود قرار داده بود. با این حال آن‌ها برای هم احترام زیادی قائل بودند و کامکار همیشه از لطفی به‌عنوان فردی که تأثیر بسیاری بر مسیر موسیقایی او داشت، یاد می‌کرد.

لطفی پس از این ازدواج با ربکا جلیلی، فارغ‌التحصیل رشته‎ی معماری دانشگاه شهید بهشتی، ازدواج کرد که حاصل این ازدواج نیز یک فرزند به نام سرود است.

محمدرضا لطفی زندگی شخصی

ورود محمدرضا لطفی به رادیو و شکل‌گیری گروه شیدا

لطفی از سال 1350 فعالیت رسمی و جدی خود را آغاز کرد. اگرچه او قبل از این نیز، اجراهایی را در گرگان و سنندج به روی صحنه برده بود؛ اما از این سال بود که فعالیت او شکل منسجم‌تری به خود گرفت. محمدرضا لطفی به کمک هوشنگ ابتهاج که آن زمان سرپرست وقت رادیو بود، جذب سازمان رادیویی کشور شد. او برای ورود به رادیو باید در آزمون شرکت می‌کرد؛ اما به جای این کار و طی مشورت با دوستانش، تصمیم می‌گیرد قطعه‌ای بسازد و آن را به رادیو ببرد. در ادامه از زبان ابتهاج اولین دیدار او با لطفی را بشنوید:

«یک روز در اتاق باز شد، فردی قد بلند با ریش سیاه وارد شد و بدون سلام و علیکی گفت من لطفی هستم. دو تا کاغذ داد دستم. یکی نت آهنگی که ساخته بود و یکی شعر مولانا. نگاهی به شعر کردم. در دوره‌ای بود که کلمات معنای ضمنی هم داشتن. گفتم راجع‌به شعر بعداً صحبت می‌کنیم. لطفی گفت نه، من برای همین شعر آهنگ ساختم.

دیدم با یک آدم یکدنده و لجباز سروکار دارم. تو دلم گفتم، وای حاصل این لجبازی چه خواهد شد! هر چه باشد به پای لجبازی من نخواهد رسید. بعد آقای لطفی گفت می‌خوام اینو خانم مرضیه بخونه. من با تعجب گفتم: مرضیه؟!»

درنهایت تصنیف لطفی مورد تأیید و تصویب رادیو قرار گرفت و این قطعه با خوانندگی مرضیه و تنظیم جواد معروفی ضبط شد و در شماره‌ی 126 گل‌های تازه پخش شد. لطفی در این تصنیف تک‌نوازی تار را به عهده داشت و ناصر فرهنگ‌فر هم‌نوازی تمبک را انجام می‌داد. این نخستین کار لطفی در رادیو بود.

محمدرضا لطفی در گروه شیدا

پس از پخش قطعه‌ی لطفی واکنش‌ها به او بسیار متفاوت بود و علاقه‌مندان به موسیقی در دو گروه قرار گرفتند؛ افرادی که شیفته‌ی کار لطفی شده بودند و افرادی که زیبایی‌های کار او را انکار می‌کردند. لطفی در آن زمان از جملات ردیفی در قطعاتش استفاده می‌کرد که کار مرسومی نبود و حرکتی نو به شمار می‌آمد. این تازگی در شرایطی که بیشتر هنرمندان حتی یک ردیف موسیقی را به طور کامل حفظ نبودند، کاری غیرمتعارف بود و به همین دلیل نیز توسط برخی افراد پذیرفته نمی‌شد.

پس از آشنایی هوشنگ ابتهاج با لطفی و به پیشنهاد «سایه»، این دو، گروهی به نام «شیدا» تشکیل دادند تا در این گروه در راستای ترویج موسیقی ایران فعالیت کنند. اعضای ابتدایی این گروه که توسط محمدرضا لطفی انتخاب شدند، خانواده کامکار، درویش‌رضا منظمی، هادی منتظری و زیدالله طلوعی بودند.

گروه شیدا به خواست هوشنگ ابتهاج به بازخوانی و بازآفرینی قطعات گذشته پرداخت و نخستین کار آن‌ها قطعه‌ای ساخته‌ی «علی‌اکبر شیدا» بود. به همین دلیل و به پیشنهاد سایه، نام شیدا برای گروه انتخاب شد. اگرچه لطفی پایه‌های تشکیل گروه را قبل‌تر و با همکاری ناصر فرهنگ‌فر، حسین عمومی و  علی‌اکبر شکاری بنا نهاده بود؛ اما فعالیت رسمی آن‌ها در سال 1353 و با کمک و همکاری ابتهاج در رادیو آغاز گردید.

هوشنگ ابتهاج برای معرفی آثار گروه شیدا برنامه‌ای را در رادیو پایه‌گذاری کرد. این برنامه «گلچین هفته» نام داشت که هر جمعه پخش می‌شد و فعالیت این گروه در آن منتشر می‌شد. پخش فعالیت موسیقایی گروه شیدا در رادیو سبب شد طیف وسیعی از افراد و جوانان به موسیقی مبتنی بر ردیف که آن زمان‌ها زیاد مرسوم نبود، علاقه‌مند شوند. اشتیاق مردم به یادگیری و نوزاندگی تار تا حدی پیش رفت که ناگهان قیمت این ساز از دو تومان به پنجاه تومان رسید! ابتهاج در این باره می‌گوید: «لطفی تار را گران کرد».

اشتیاق مردم به یادگیری و نوزاندگی تار تا حدی پیش رفت که ناگهان قیمت این ساز از دو تومان به پنجاه تومان رسید! ابتهاج در این باره می‌گوید: «لطفی تار را گران کرد». گروه شیدا علاوه بر فعالیت در رادیو، کنسرت‌هایی را نیز در شهرهای شیراز، طوس و گرگان به اجرا در آورد.

کنسرت‌های گروه شیدا و فروپاشی آن

محمدرضا لطفی در سال 1354 به همراهی ناصر فرهنگ‌فر و محمدرضا شجریان در جشن هنر شیراز، کنسرت راست پنج‌گاه را برگزار کردند. این کنسرت با استقبال بی‌نظیر مردم همراه شد. دستگاه راست پنج‌گاه پله‌ی آخر در نردبان یادگیری موسیقی ایرانی محسوب می‌شد و آخرین دستگاهی بود که خوانندگان و نوازندگان آموزش می‌دیدند. دشواری فراگیری این دستگاه سبب شده بود که مدت‌ زمان زیادی کسی به سراغ آن نرود و قطعه‌ای در این دستگاه اجرا نشود. به همین دلیل شناخت علاقه‌مندان موسیقی، نسبت به این دستگاه زیاد نبود.

محمدرضا لطفی در جشن هنر شیراز

ارشد تهماسبی در مورد دستگاه راست پنج‌گاه می‌گوید: «این دستگاه بهترین محک برای سنجش میزان تسلط افراد در ساز و آواز است». لطفی جوهر و ذات هنر موسیقی را در این کنسرت نشان داد و به همین دلیل نه‌تنها توسط موسیقی‌دانان مورد توجه قرار گرفت؛ بلکه مردم عام نیز به آن توجه نشان دادند و بی‌خستگی آن را تا پایان همراهی کردند.

در اجرای یکی از کنسرت‌های گروه شیدا در جشن هنر شیراز، لطفی برای نخستین بار از دف در موسیقی سنتی ایران استفاده کرد. این کنسرت با خوانندگی شجریان و نوازندگی بیژن کامکار در دستگاه نوا اجرا شده بود. دف در آن زمان آن‌طور که باید مرسوم نبود و تنها در برخی از مناطق کردستان و خانقاه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد. دلیل این موضوع، اعتقاد به این مسئله بود که دف نباید برای نامحرم نواخته شود.

لطفی در زمان اقامت خود در کردستان، با دف آشنا شده بود. از آن‌جا که او قادر نبود نوازنده‌ی دف را با خود به تهران بیاورد پس خود این ساز را فراگرفت. دف که پیش از این در موسیقی سنتی ایرانی جایی نداشت و شناخته نشده بود، به لطفِ استاد موسیقی ایران، محمدرضا لطفی وارد این حوزه شد. او صدا و ریتم دف را در انواع فرم‌های موسیقی سنتی مانند پیش‌درآمد و حتی تصنیف و ردیف وارد کرد.

در سال 1357 و به اعتراض در واقعه‌ی 17 شهریور، لطفی و گروه شیدا از فعالیت در رادیو استعفا دادند و این گروه از هم پاشید. لطفی در آن زمان در حال آماده‌سازی برای کنسرت «به یاد عارف» بود. او یک روز پس از این واقعه به رادیو می‌رود که با نیروهای امنیتی مواجه می‌شود. این افراد برای فرار از مردم به آن‌جا پناه آورده‌ بودند. این صحنه سخت او را خشمگین ساخت.

محمدرضا لطفی ناراحتی خود را از این موضوع با سایه در میان می‌گذارد و اعلام می‌کند به اعتراض به این واقعه قصد دارد استعفا دهد. لطفی اعضای گروه را از تصمیمش مطلع می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد تا به فعالیت خود ادامه دهند. ابتهاج که معتقد بود استعفای لطفی به تنهایی ممکن است برایش خطرساز باشد، پیشنهاد می‌دهد تمام اعضای شیدا استعفا دهند. در نهایت تصمیم بر استعفای گروهی می‌شود و نامه‌ی استعفای گروه شیدا به خط محمدرضا شجریان نوشته می‌شود و برای مدیرعامل رادیو ارسال می‌شود. ابتهاج نیز پس از استعفای برخی از هنرمندان، روز بعد از سمت خود در رادیو کناره‌گیری می‌کند.

فعالیت در گروه چاوش

پس از گروه شیدا، گروه دیگری نیز به پشتوانه‌ی حمایت‌های ابتهاج در رادیو شکل گرفته بود. این گروه عارف نام داشت که آهنگ‌سازی آن را مشکاتیان و حسین علی‌زاده بر عهده داشتند. این گروه نیز به بازخوانی قطعات گذشته می‌پرداختند. پس از استعفای گروه شیدا، گروه عارف نیز از فعالیت در رادیو استعفا می‌دهد.

گروه چاوش

چندی پس از فروپاشی گروه عارف و شیدا، اعضای این دو گروه به هم پیوستند. آن‌ها ابتدا فعالیت خود را در زیرزمین منزل لطفی آغاز کردند و با گسترش اعضای گروه، فعالیت خود را در مکانی که ابتهاج آن را در اختیارشان قرار داده بود، ادامه دادند. به پیشنهاد ابتهاج این مرکز، کانون چاوش (چاووش) نامیده شد.

هوشنگ ابتهاج مدیریت کانون را به عهده داشت، لطفی رئیس هیئت امنا بود و حسین علی‌زاده مدیریت آن را بر عهده گرفته بود. این آموزشگاه علاوه بر نوازندگی، به تعلیم آواز نیز می‌پرداخت. اساتید کلاس‌های آواز کانون چاوش، شهرام ناظری، محمدرضا شجریان و نصرالله ناصح‌پور بودند.

محمدرضا لطفی سرپرستا گروه چاوش

گروه چاوش، 12 آلبوم منتشر کرد که چاوش 2 تا 8 به‌شدت تحت‌تأثیر فضای سیاسی جامعه در آن زمان بود؛ اما سایر آلبوم‌های این گروه صرفاً هنری بودند. این گروه با جدا شدن بسیاری از هنرمندان آن از هم پاشید و در سال 1363 تعطیل شد. آخرین کنسرت این گروه با صدای شهرام ناظری و با آهنگ‌سازی حسین علی‌زاده در سال 1367 در تالار وحدت اجرا شد.

چاوش اتفاق بسیار بزرگی در موسیقی سنتی ایران بود که سبب تحول و پیشرفت این حوزه شد. امروزه برخی از آثار منتشرشده توسط گروه چاوش زیر نظر محمدرضا لطفی تصحیح و با تغییر نام، بازنشر شده‌ است.

خروج محمدرضا لطفی از ایران

با اعمال قوانین سخت‌گیرانه پس از انقلاب و جلوگیری از انتشار کاست‌های گروه چاوش، و پلمپ و بسته شدن مراکز آموزشی موسیقی در سال 1363، انجام فعالیت هنری برای محمدرضا لطفی دشوار شد. او نه می‌توانست کنسرت اجرا کند و نه می‌توانست آلبومی را منتشر کند. به همین دلیل او دیگر نتوانست این شرایط را تحمل کند و از ایران خارج شد.

محمدرضا لطفی در خارج کشور

لطفی پس از خروج از ایران به ایتالیا رفت و کنسرتی را در آن‌جا برگزار کرد. او به برگزاری تورهای کنسرت در اروپا و آمریکا پرداخت و مدتی در اروپا اقامت کرد.

ارتباط محمدرضا لطفی و حسین علی‌زاده در خارج از ایران نیز ادامه پیدا کرد. آن‌ها به دلیل احساس مشترکی که در بیان متفاوت اجراهای خود داشتند، دونوازی‌های بسیار تأثیرگذار و زیبایی را با هم به وجود آوردند. در سال 1986 این دو هنرمند به همراه محمد قوی‌حلم و حسین عمومی گروهی تشکیل دادند و در پاریس کنسرت بزرگ و متفاوتی را اجرا کردند.

اعضای گروه تصمیم گرغتند که این کنسرت را در آمریکا نیز اجرا کنند. محمدرضا لطفی تمایل زیادی به این کار نداشت. او با اکراه به این سفر رفت؛ اما پس از رسیدن به آمریکا بلافاصله به آن علاقه‌مند شد و تصمیم گرفت راهی پیدا کند تا بتواند در آن‌جا بماند.

لطفی توانست در سال 1365 اقامت آمریکا را به دست آورد. او برای سال‌ها، در آمریکا زندگی کرد و کنسرت‌های فراوانی را در سراسر آمریکا اجرا کرد. او هم‌چنین در واشنگتن، ژنو و زوریخ شعبه‌ی مؤسسه‌ی آوای شیدا را بنیان نهاد. 

لطفی نهایتاً در سال 1385 تصمیم گرفت به ایران بازگردد. پس از بازگشت، او فعالیت هنری خود را در مؤسسه فرهنگی هنری آوای شیدا ادامه داد. این مؤسسه با بازگشت لطفی وارد دوره‌ی جدید فعالیت خود شد. لطفی مدیر هنری و اجرایی آوای شیدا شد و سیاست فرهنگی آن را به دست گرفت. هدف این مجموعه تولید انواع موسیقی هنری بود. آوای شیدا نه‌تنها به تولید آثار محمدرضا لطفی می‌پرداخت؛ بلکه تولید هنرمندان دیگر را نیز در دستور کار خود قرار داده بود.

فعالیت محمدرضا لطفی در امر آموزش

لطفی مکتب میزرا عبدالله را که یک هنرستان آزاد برای آموزش موسیقی بود در سال 1372 تشکیل داد. این مرکز به آموزش ساز و آواز ایرانی با روش‌های تارخی می‌پردازد. در این مکتب علاوه بر آموزش موسیقی بر اساس ردیف میرزا عبدالله که به نام «متن و حاشیه ردیف» شناخته می‌شود، تکنیک‌های نوازندگی نیز به هنرجویان آموخته می‌شود.

او در سال‌های فعالیتش در حوزه‌ی موسیقی سنتی، شاگردان زیادی را تربیت کرده است. اردشیر کامکار، مجید درخشانی، حمید متبسم، بیژن کامکار، صدیق تعریف، هادی منتظری، ارشد طهماسبی، مازیاد شاهی و زیدالله طلوعی از جمله‌ی شاگردان محمدرضا لطفی به شمار می‌روند.

او همچنین «کتاب سال شیدا» را به چاپ رساند. این کتاب که در اوایل دهه‌ی 70 به کوشش لطفی چاپ شده بود، دهه‌ی 90 وارد بازار شد. سال شیدا شامل مقالاتی است که موسیقی‌دانان ایرانی گردآوردی کردند. در این کتاب، مقالات ترجمه‌شده در حوزه‌ی موسیقی نیز منتشر شده است. این کتاب توسط ناشرهای مختلف به چاپ رسید که در هر شماره‌ی آن مقاله‌ای پژوهشی در زمینه‌ی موسیقی توسط محمدرضا لطفی ارائه می‌شد.

3/5 - (2 امتیاز)
مطالب مرتبط

گوسانی در موسیقی ملّی ایران

تاریخ گوسانی در ایران | از هخامنشیان تا اشکانیان و ساسانیان «گوسانی» که بعدها واژه‌ی «خنیاگری» جایگزین آن شد یکی از بخش‌های مهم موسیقی ملّی

آزاده، پهلوان‌بانوی موسیقی ایران

آزاده، پهلوان‌بانوی موسیقی ایران

آزاده یا آزادوار، مطرح‌ترین موسیقی‌دان زن در دوره‌ی ساسانی است که داستان عشق «بهرام گور» به او آنچنان پُرآوازه شد که تا قرن‌های متمادی از

کتاب موسیقی

جدیدترین کتاب های موسیقی
را از ما بخواهید!

وارد لینک صفحه فروشگاه کتاب ایران‌موزیکولوژی (دکمه پایین) شوید تا از جدیدترین و بهترین عنوان های کتاب دیدن فرمایید.