محمدرضا لطفی یکی از چهرههای برجسته و تأثیرگذار موسیقی کلاسیک ایران است. او آهنگسازی توانا و نوازندهی چیرهدست تار و سهتار است. اگرچه لطفی سازهای دیگری از جمله سنتور، کمانچه، پیانو و نی نیز مینواخت؛ اما تخصص اصلی او تار و سهتار بود. او با نواختن تار نوایی اصیل ایجاد میکرد و جوهرهی احساسی این ساز را با نواختن تار بیرون میکشید.
تکنوازیهای محمدرضا لطفی بسیار موردتوجه علاقهمندان موسیقی و حتی مردم عام قرار میگرفت. او با موسیقی خود راوی داستانی بود که گوش را نوازش و افراد را ترغیب میکرد تا او را همراهی کنند. اوج و فرودهای بهجای محمدرضا لطفی در بداههنوازیهایش که مبتنی بر ردیف دستگاهی بود، سبب خلق آثاری باهویت و زیبا در موسیقی سنتی ایران شده است.
لطفی دارای شخصیتی قدرتمند و هدفمند بود که تسلط بسیاری بر نوازندگی و شناخت موسیقی و ردیفهای آن داشت. شخصیت او بهگونهای بود که نفوذ خوبی بر اطرافیانش میگذاشت. او گروه شیدا را با کمک هوشنگ ابتهاج ایجاد کرد. هدف از تشکیل این گروه احیای موسیقی دستگاهی بود که در آن زمان کمتر شنیده میشد و مهجور افتاده بود.
لطفی اگرچه مدتی از موسیقی سنتی فاصله گرفت و به سراغ یادگیری موسیقی کلاسیک غرب رفت؛ اما به دلیل عشق و علاقهاش به موسیقی سنتی دوباره به آن روآورد. محمدرضا لطفی تلاش کرد تا ردیف را به شکلی امروزی وارد موسیقی کند و از جملهپردازی ردیف در آثارش بهره گیرد که در زمان فعالیتش مرسوم نبود. لطفی از جمله افرادی بود که با عشق به موسیقی ایرانی در تمام عمر خود تلاش کرد تا هویت و ارزش موسیقی ایرانی را حفظ کند و آن را به دیگران نشان دهد.
زندگینامه و فعالیت هنری محمدرضا لطفی
استاد لطفی با فعالیتهایی که در حوزهی موسیقی و آموزش آن انجام داده است، نقش بسیار مهمی در موسیقی سنتی دارد. او نخستین کسی است که از دف که سالها دورافتاده بود، در موسیقی سنتی استفاده کرد. در ادامه به جزئیات بیشتری دربارهی استاد محمدرضا لطفی و فعالیتهای هنری او خواهیم پرداخت.

سالهای کودکی و تحصیلات محمدرضا لطفی
محمدرضا لطفی در هفدهم دیماه سال 1325 در خانوادهای فرهنگی متولد شد. مادر او مدیر و معلم مدرسه بود. مادرش در گرگان زاده شده بود و پدرش از اهالی خلخال بود که همهی خانوادهاش را به دلیل همهگیری بیماری وبا، ازدستداده بود. او پس از فوت خانوادهاش نزد یکی از بستگانش در رودسر رفت.
زمانی که پدر و مادر لطفی هر دو معلم بودند، رضاشاه فرمانی صادر کرد مبنی بر اینکه تمامی معلمهای مجرد باید ظرف سه ماه ازدواج کنند. همین موضوع سبب شد تا این دو با یکدیگر ازدواج کنند. پدر لطفی پس از 15 سال فعالیت در کار فرهنگی، معلمی را رها کرد و به زراعت و تجارت روی آورد.
لطفی از کودکی شاهد عشق و علاقهی خانوادهی خود به موسیقی بود. مادر او عاشق موسیقی بود و پدرش علاوه بر علاقه به موسیقی، گاهی تار مینواخت. در خاطرات محمدرضا لطفی آمده است که پدرش صدای رسا و گرمی داشته است و در کنار نوازندگی تار، در خوانندگی نیز دستی بر آتش داشته است. لطفی صدای پدر خود را به رضا قلیمیزرا ظلّی با زنگ بیشتر، تشبیه کرده است.
علاوه بر والدین لطفی که دوستدار و شیفتهی موسیقی بودند، برادرش نیز تار مینواخت. برادر لطفی نیز همچون او از طریق پدر به تار علاقهمند شده بود و هر دوی این فرزندان از طریق دوستان پدر، با ساز آشنایی پیدا کرده بودند. لطفی تار نوازیهای برادرش را عامل مهمی در ایجاد میل و علاقهی خود به موسیقی و نوازندگی میداند.
محمدرضا لطفی تحصیلات عمومی را در گرگان به اتمام رساند و در اوایل جوانی به تهران کوچ کرد؛ اگرچه پدر او مخالف نقلمکان او به تهران بود؛ اما به دلیل نبود امکانات مناسب برای یادگیری نوازندگی، لطفی چارهای جز این نداشت. او در تهران در هنرستان موسیقی ثبتنام کرد. لطفی ابتدا بهصورت شبانه در این مدارس شروع به یادگیری موسیقی کرد؛ اما پس از مدتی توانست به کلاسهای روزانه نیز دست پیدا کند.
لطفی پس از شرکت در دورههای روزانه هنرستان موسیقی، در سال اول حضورش با حسین علیزاده و داریوش طلایی آشنا شد. او پنج سال در کلاسهای آزاد هنرستان مشغول یادگیری و شناخت موسیقی و نوازندگی شد. لطفی از تعالیم اساتیدی همچون شهنازی و حبیبالله صالحی در این دوران بهره گرفت و موسیقی را آموخت. او در همین زمان به دعوت دهلوی (استاد موسیقی) به ارکستر صبا رفت و نوازندگی تار را بر عهده گرفت. لطفی موفق شد در سال 1343 نخستین جایزهی موسیقیدانان جوان را به دست آورد.
لطفی پس از یادگیری موسیقی در هنرستان، به دانشگاه رفت. او رسالهی خود را با عنوان «رسالهی موسیقی آوازی ایران، مکتب اصفهان و تبریز» در سال 1352-1353 زیر نظر استاد محمدتقی مسعودیه به انجام رسانید. پس از ارائهی رساله، لطفی توانست مدرک کارشناسی خود را از این دانشکده دریافت کند و در همان سال در آن دانشکده شروع به تدریس کند. او پس از مدتی مدیرگروه دانشکده موسیقی شد؛ اما پس یک سال و نیم فعالیت در این حوزه، استعفا داد.

در همان زمان و پس از ورد محمدرضا لطفی به دانشگاه، او توانست به مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی به مدیریت داریوش صفت راه یابد. او در این مرکز ردیفهای آوازی را از اساتیدی مانند عبدالله دوامی، نورعلی برومند و سعید هرمزی فراگرفت. اعتقادات سیاسی لطفی مرکز را از مسیر اصلی خود منحرف کرده بود و به همین دلیل او با مدیر وقت مرکز دچار اختلافاتی شد؛ ازاینرو از مرکز خارج شد و آنجا را ترک کرد.
محمدرضا لطفی زمانی که موسیقی سنتی ایران را فرامیگیرد و آموزشهایش در زمینهی یادگیری ردیف، ضرب و… کامل میشود، در سن 23 سالگی موسیقی سنتی ایران را رها میکند. او تصمیم میگیرد در آن سال به سراغ یادگیری موسیقی غربی و کلاسیک برود و در صورت امکان برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کند. او مدتی را به یادگیری ویولن میپردازد و زمانی را برای یادگیری سازهای غربی صرف میکند؛ اما از ادامهی این مسیر نیز سر باز میزند و مجدداً سراغ سهتار و تارش میرود.
زندگی شخصی محمدرضا لطفی
لطفی برای سربازی به سپاه دانش سنندج رفت و در آن زمان با خانوادهی کامکار و گروه موسیقی آنها آشنا شد. خانواده کامکار بهعنوان بزرگترین گروه خانوادگی در موسیقی ایران شناخته میشوند که به موسیقی کردی ایران میپردازند. یکی از اعضای گروه کامکار که به خوانندگی و نوازندگی ویولن در این گروه مشغول بود، قشنگ کامکار بود. قشنگ کامکار، نخستین زن ایرانی است که پس از انقلاب به اجرای موسیقی صحنهای پرداخت و روی صحنه رفت.
آشنایی لطفی با گروه کامکار منجر به ازدواج او با قشنگ شد که حاصل این ازدواج پسری به نام امید است. آنها در کنار همکاری با یکدیگر در گروههای موسیقی، دوست و رفیق نیز بودند؛ اما این رابطه به هم خورد و آنها در سال 1357 از یکدیگر جدا شدند.
قشنگ کامکار در مصاحبهای علت این جدایی را ورود مسائل سیاسی به زندگی شخصیشان میداند. با اینکه کامکار معتقد بود ورود مسائل سیاسی به هنر و زندگی، سبب نابودی زندگی آنها میشود؛ اما لطفی گوشش به این حرفها بدهکار نبود. او سیاست را اولویت زندگی خود قرار داده بود. با این حال آنها برای هم احترام زیادی قائل بودند و کامکار همیشه از لطفی بهعنوان فردی که تأثیر بسیاری بر مسیر موسیقایی او داشت، یاد میکرد.
لطفی پس از این ازدواج با ربکا جلیلی، فارغالتحصیل رشتهی معماری دانشگاه شهید بهشتی، ازدواج کرد که حاصل این ازدواج نیز یک فرزند به نام سرود است.

ورود به رادیو و شکلگیری گروه شیدا
لطفی از سال 1350 فعالیت رسمی و جدی خود را آغاز کرد. اگرچه او قبل از این نیز، اجراهایی را در گرگان و سنندج به روی صحنه برده بود؛ اما از این سال بود که فعالیت او شکل منسجمتری به خود گرفت. محمدرضا لطفی به کمک هوشنگ ابتهاج که آن زمان سرپرست وقت رادیو بود، جذب سازمان رادیویی کشور شد. او برای ورود به رادیو باید در آزمون شرکت میکرد؛ اما به جای این کار و طی مشورت با دوستانش، تصمیم میگیرد قطعهای بسازد و آن را به رادیو ببرد. در ادامه از زبان ابتهاج اولین دیدار او با لطفی را بشنوید:
«یک روز در اتاق باز شد، فردی قد بلند با ریش سیاه وارد شد و بدون سلام و علیکی گفت من لطفی هستم. دو تا کاغذ داد دستم. یکی نت آهنگی که ساخته بود و یکی شعر مولانا. نگاهی به شعر کردم. در دورهای بود که کلمات معنای ضمنی هم داشتن. گفتم راجعبه شعر بعداً صحبت میکنیم. لطفی گفت نه، من برای همین شعر آهنگ ساختم.
دیدم با یک آدم یکدنده و لجباز سروکار دارم. تو دلم گفتم، وای حاصل این لجبازی چه خواهد شد! هر چه باشد به پای لجبازی من نخواهد رسید. بعد آقای لطفی گفت میخوام اینو خانم مرضیه بخونه. من با تعجب گفتم: مرضیه؟!»

درنهایت تصنیف لطفی مورد تأیید و تصویب رادیو قرار گرفت و این قطعه با خوانندگی مرضیه و تنظیم جواد معروفی ضبط شد و در شمارهی 126 گلهای تازه پخش شد. لطفی در این تصنیف تکنوازی تار را به عهده داشت و ناصر فرهنگفر همنوازی تمبک را انجام میداد. این نخستین کار لطفی در رادیو بود.
پس از پخش قطعهی لطفی واکنشها به او بسیار متفاوت بود و علاقهمندان به موسیقی در دو گروه قرار گرفتند؛ افرادی که شیفتهی کار لطفی شده بودند و افرادی که زیباییهای کار او را انکار میکردند. لطفی در آن زمان از جملات ردیفی در قطعاتش استفاده میکرد که کار مرسومی نبود و حرکتی نو به شمار میآمد. این تازگی در شرایطی که بیشتر هنرمندان حتی یک ردیف موسیقی را به طور کامل حفظ نبودند، کاری غیرمتعارف بود و به همین دلیل نیز توسط برخی افراد پذیرفته نمیشد.
پس از آشنایی هوشنگ ابتهاج با لطفی و به پیشنهاد «سایه»، این دو، گروهی به نام «شیدا» تشکیل دادند تا در این گروه در راستای ترویج موسیقی ایران فعالیت کنند. اعضای ابتدایی این گروه که توسط محمدرضا لطفی انتخاب شدند، خانواده کامکار، درویشرضا منظمی، هادی منتظری و زیدالله طلوعی بودند.
گروه شیدا به خواست هوشنگ ابتهاج به بازخوانی و بازآفرینی قطعات گذشته پرداخت و نخستین کار آنها قطعهای ساختهی «علیاکبر شیدا» بود. به همین دلیل و به پیشنهاد سایه، نام شیدا برای گروه انتخاب شد. اگرچه لطفی پایههای تشکیل گروه را قبلتر و با همکاری ناصر فرهنگفر، حسین عمومی و علیاکبر شکاری بنا نهاده بود؛ اما فعالیت رسمی آنها در سال 1353 و با کمک و همکاری ابتهاج در رادیو آغاز گردید.
هوشنگ ابتهاج برای معرفی آثار گروه شیدا برنامهای را در رادیو پایهگذاری کرد. این برنامه «گلچین هفته» نام داشت که هر جمعه پخش میشد و فعالیت این گروه در آن منتشر میشد. پخش فعالیت موسیقایی گروه شیدا در رادیو سبب شد طیف وسیعی از افراد و جوانان به موسیقی مبتنی بر ردیف که آن زمانها زیاد مرسوم نبود، علاقهمند شوند. اشتیاق مردم به یادگیری و نوزاندگی تار تا حدی پیش رفت که ناگهان قیمت این ساز از دو تومان به پنجاه تومان رسید! ابتهاج در این باره میگوید: «لطفی تار را گران کرد».