در این نوشتار سعی داریم سیر تغییرات و تحولات موسیقی کلاسیک اروپا از قرون وسطا تا دوران مدرن یا به عبارتی موسیقی قرن بیستم را بررسی نماییم. البته لازم به ذکر است این نوشتار شامل موسیقی فولک، ملل و یا موسیقی پاپ نمیشود و صرفا اتفاقات مهم در موسیقی کلاسیک اروپا را بررسی خواهیم کرد. همانند تمام هنرها، موسیقی نیز در گذر زمان دچار تغییراتی شده است و اغلب با شکستن قوانین گذشته یا ایجاد قوانینی جدید و ساختار شکنانه سبکها و مکتبهای جدیدی ایجاد شده اند و این روند همچنان در حال ادامه است. در نظر داشته باشیم که روند تغییرات در تمامی شاخههای هنر بسیار پیوسته، جزیی و در هم تنیده است و کشیدن خطوط با دقت بالا برای تفکیک سبکها از هم عملا غیر ممکن است و طبقه بندیهای ارائه شده صرفا برای نشان دادن سمت و سوی کلی آثار و قوانین حاکم بر آنها در هر دوره میباشند و طبیعتا استثناعاتی در هر دوره قابل شناسایی خواهند بود که با قوانین ذکر شده همخوانی نداشته باشند.
در ابتدای هر بخش حدود سالهای دوره و نام تعدادی آهنگسازان مطرح نوشته شده است و در انتهای آن لینک تعدادی از آثار مهم آهنگسازان ذکر شده اند. البته علاقه مندان با جستجوی نام آهنگسازان در موتورهای جستجو میتوانند دیگر آثار مهم آهنگسازان را بشنوند و با حال و هوای کلی هر دوره آشنا شوند.
دوره قرون وسطا
سالها: حدود سالهای 500 تا حدود 1400 بعد از میلاد
آهنگسازان معروف: Hildegard of Bingen، Pérotin، Stephen of Liège، Léonin، Guillaume de Machaut
مورخان مدرن عموما موسیقی قرون وسطا را به عنوان موسیقی غرب اروپا از صده 6 تا 15 میلادی تعریف میکنند. موسیقی در این دوران و عموما تا حدود سال 1100 میلادی به صورت آواز مونوفونیک بوده است. [1] موسیقی مونوفونیک به موسیقیهایی اطلاق میشود که در آنها در هر زمان چند نت متفاوت به گوش نرسند و تمام اجرا کنندگان در هر زمان یک نت را اجرا کنند یا به عبارت دیگر این نوع موسیقی هارمونی ندارد. موسیقی این دوران شامل موسیقیهای مذهبی در اختیار کلیسا و همچنین موسیقی غیر مذهبی بوده است.
در قرن 9 چند تحول و پیشرفت مهم در موسیقی رخ داد. یکی از مهمترین این تحولات ایجاد اولین سیستم نت نویسی و نگارش موسیقی توسط راهبان است. در شکل 1 نمونه ای از نت نگاریهای مقدماتی قرون وسطی [2] و در شکل 2 نت نگاری یک آواز مقدس مربوط به اواخر این دوره قابل مشاهده است.
از دیگر تحولات این دوره شکل گیری آوازهای چند صدایی با ملودیهای مستقل از یگدیگر بود که این تحول در آینده باعث ایجاد موسیقی پلی فونیک و بعد از آن موسیقی هموفونیک شد. پلی فونی یا چند صدایی بعد از سالهای 1100 میلادی به شدت در مکاتب مختلف موسیقی گسترش پیدا کرد و در حدود سال 1200 میلادی قطعاتی برای بیشتر از دو صدا توسط آهنگسازان مکتب نتردام ساخته شد. در شکل 3 نمونه ای از نت نگاری یک قطعه برای چند صدا مربوط به قرن 13 قابل مشاهده است. این نت نگاری مربوط به یک Rota با نام Sumer is icumen in میباشد و به عنوان قدیمی ترین نت نگاری پلیفونی شش صدایی شناخته میشود [3] و نمونه صوتی آن در انتهای این بخش قابل مشاهده میباشد.
باید توجه داشت با اینکه در این دوره تحولات موسیقی بیشتر در کلیساها اتفاق میافتاد و در خدمت سرودهای مذهبی مورد استفاده قرار میگرفت، با این حال موسیقیهای غیر دینی نیز از اهمیت برخوردار بودند. در همین دوره در امپراطوری بیزانس یا روم شرقی نیز فعالیتهای موسیقایی مذهبی و غیر مذهبی انجام میشد ولی موسیقی غیر مذهبی به شدت توسط کلیسا مورد انتقاد قرار میگرفت. یکی از مواردی که در تغییر دوران قرون وسطی به رنسانس نقش داشت نقش فواصل سوم و معکوس آنها یعنی فواصل ششم بود که امروزه به عنوان فاصله مطبوع ناکامل شناخته میشوند ولی در قرون وسطی به عنوان فواصل نامطبوع در نظر گرفته میشدند. این فواصل در دوران رنسانس به عنوان مطبوع ناکامل در نظر گرفته شده و استفاده بیشتری از آنها شد.
- Guillaume de Machaut – Je vivroieliement
- Hildegard von Bingen – Hortus Deliciarum
- Perotin – Beata Viscera
- Sumer is icumen in
- Leonin – Organum Duplum
دوره رنسانس
سالها: حدود سالهای 1400 تا 1600 بعد از میلاد
آهنگسازان معروف: Josquin Des Prez، Giovanni Pierluigi da Palestrina، Guillaume Dufay، Gregorio Allegri
پس از دوران قرون وسطا به دوران رنسانس میرسیم. مهمترین شاخصههای موسیقی دوران رنسانس به شرح زیر میباشند: [5]
- در این دوران موسیقی بر اساس مدها ساخته میشد
- پلی فونی و بافت موسیقایی قویتر شد و در اغلب آثار چهار یا بیشتر ملودی مستقل به صورت همزمان اجرا میشدند
- ملودیها به جای تضاد با هم، در ترکیب و هماهنگی با هم ساخته میشدند
- در این دوران نگاه به آکوردهای ایجاد شده در دل فواصل عمودی بین نتهای ملودیهای پلیفونی و همچنین توجه به توالی آکوردها ایجاد شد
مد در در ساده ترین تعریف یک بستر صوتی و تعدادی از نتهای یک اکتاو است که موسیقی توسط آن نتها ساخته میشود و بعضی نتها دارای اهمیت بیشتری هستند و برای شروع و خاتمه موسیقی از آنها استفاده میشود. موسیقی قبل از سال 1600 میلادی modal بود و هنوز سیستم tonal شکل نگرفته بود. در نظر داشته باشیم که مد در دوران قرون وسطا، رنسانس و باروک با مفهوم مد که امروزه توسط آهنگسازان استفاده میشود متفاوت بوده است. در آن دوران در مدها نت فاینال یا نت اصلی یا پراهمیت، نت اول مد نبوده است و از این لحاظ تشابههایی بین موسیقی آن زمان و موسیقی ایرانی وجود دارد. در شکل 4 هشت مد کلیسایی در دوران ذکر نشان داده شده اند. در این شکل نت مشخص شده با حرف f همان نت فاینال، بر خلاف گامها و بسترهای صوتی امروزه در ابتدای بستر صوتی قرار ندارد.
در قرن 16 و بعد از آن، موسیقی شاهد افزایش پیچیدگی در استایل کنترپوان بود. استفاده بیشتر از پلی فونی باعث گسترش استفاده از سازهای مختلف و ایجاد آنسامبلهای بزرگتر شد که از وجوه تمایز دوران رنسانس با دوران قرون وسطا میباشد. [6]
فرمهای رایج در میانه قرن 15 شامل mass، motet و laude برای قطعات مذهبی و chanson، frottola و madrigal برای قطعات غیر مذهبی بودند. [5]
اختراع چاپ پرسی در سال 1439 در کنار سایر تحولات صورت گرفته در نت نویسی تاثیر عمیقی در انتشار و متحد سازی یک سبک بین المللی در منطقه اروپا و همچنین ایجاد راهنماهای استفاده از سازها داشت. [1] در میانه قرن 16، چندین مکتب موسیقی در اروپا ایجاد شد. یکی به سرپرستی پالسترینا به سمت سادگی در اشعار و قطعات مذهبی و دیگری به سمت پیچیدگی و کروماتیزم در سرودهای چند صدایی پیش رفتند. آهنگسازان گروه دوم تا اواخر قرن 16 باعث ایجاد ارکسترهای بزرگتر، تزیینات ملودی در سازها و… شدند. یکی از مهمترین اتفاقات که در حدود سالهای 1575 در فلورانس اتفاق افتاد ایجاد فرمی صحنه ای بود که امروزه به آن اپرا گفته میشود و اولین اپراها در حدود سال 1600 میلادی نوشته شدند و یکی از شاخصههای پایان دوران رنسانس و ورود به دوران باروک میباشند.
- Josquin des Prez – Mille Regretz
- Josquin Desprez – Motets & Chansons
- Palestrina – Sicut Cervus
- Guillaume Dufay – Nuper Rosarum Flores
- Allegri – Miserere mei, Deus
دوره باروک
سالها: حدود سالهای 1600 تا 1750 بعد از میلاد
آهنگسازان معروف: Johann Sebastian Bach، Antonio Vivaldi، George Frideric Handel
پس از دوران رنسانس به دوران باروک وارد میشویم. کاراکترهای اصلی این دوره پلی فونی پیچیده تنال و استفاده بسیار زیاد از Basso Continuo میباشد. در این دوران بر پیچیدگیهای موسیقی افزوده شد. [7] نوشتن اپراها توسط آهنگسازان ادامه پیدا کرد و استایل کنترپوان چند صدایی همچنان مثل دورههای قبل از اهمیت زیادی برخوردار بود و با کارهای آهنگسازان مطرحی همچون یوهان سباستین باخ به اوج خود رسید. آهنگسازان کشورهای مختلف برای آنسامبلهای کوچک، کر و کیبورد (شامل هارپسیکورد و ارگ کلیسایی) قطعاتی مینوشتند و خوانندهها برای اولین بار از نتهای زینتی استفاده کردند. [7]
در دوره باروک فرمهایی شکل گرفتند که تا دورههای بعد باقی ماندند و بعدها دچار بسط و گسترش شدند. از جمله این فرمها میتوان به فوگ، انوانسیون، سوناتا و کنچرتو اشاره کرد. بخش مهمی از کنونهای مورد استفاده در دوران کلاسیک در این زمان پایه ریزی شد. موسیقی اواخر باروک در استایل پلی فونی، غنی و پیچیده بود.
در آن سالها در نت نویسی هم تحولاتی اتفاق افتاد. برای مثال Basso Continuo یا figured bass به صورت غالب توسط آهنگسازان استفاده میشد و از وجوه تمایز بین دوره باروک و دوران قبل میباشد. در این روش نت نویسی به جای نوشتن تمامی نتهای قطعه، فقط یک ملودی باس به همراه اعداد و عباراتی زیر این ملودی نوشته میشد و نوازنده با توجه به این علائم، نتهای زیرتر را تشخیص میداد و اجرا میکرد. در این روش، همانند نت نگاری استانداردهای سبک جز، دست اجرا کننده برای بداهه نوازی باز است زیرا نتهای دوبل و ترتیب نتهای زیرتر از باس نشان داده نمیشد و تنها مشخص میشد تا زمانی که هر نت باس در حال اجراست، چه نتهایی باید آن را همراهی کنند. یکی از عوامل درک هارمونی به عنوان زیربنایی در دل کنترپوان و انتقال از دوران باروک به کلاسیک، همین figured bass دانسته میشود. [8] در شکل 5 نمونه ای از این نوع نت نگاری نشان داده شده است. نتهای کمرنگ تر، یکی از ترکیب نتهای مختلفی است که نوازنده با استفاده از لاین باس و نشانههای زیر آن استنباط کرده است.
در دوره رنسانس هم آهنگسازانی مثل Carlo Gesualdo به هارمونی توجه داشتند ولی توجه به توالی آکوردها با نظر به تونالیته بر خلاف مدالیته زمینه ساز عبور از رنسانس به باروک شد. [9] [10] در این دیدگاه جدید معتقد بودند که توالی خاصی از آکوردها و نه نتها (به عنوان درجاتی از مد) میبایست حسن ختام جملات را ایجاد کند.
یکی از بزرگترین اتفاقات در انتهای دوران باروک، معرفی کتابهای The Well-Tempered Clavier توسط یوهان سباستین باخ، شامل پرلودها و فوگهایی برای تمام گامهای ماژور و مینور بود که عملا مسیر را برای عبور از دوران مدال و ورود به دوران تنال و تثبیت تنالیته در آهنگسازی هموار ساخت. در آن سالها شیوههای کوک مختلفی وجود داشت که بعضی از آنها توانایی ماژولاسیون آسان نداشتند و نوازنده گاها برای تغییر مد و گام مجبور به تغییر کوک ساز میشد. این تغییر کوک برای سازهایی مثل هارپسیکورد بسیار سخت بود. اما با سیستم کوک معتدل این مشکل برطرف شد. [1]
دوره کلاسیک
سالها: حدود سالهای 1750 تا 1820 بعد از میلاد
آهنگسازان معروف: Franz Joseph Haydn، Wolfgang Amadeus Mozart، دوره ابتدایی موسیقی Ludwig van Beethoven
پس از دوران باروک وارد دوران کلاسیک میشویم. باید توجه داشته باشیم که واژه موسیقی کلاسیک در دو زمینه مختلف استفاده میشود. زمینه اول مربوط به دوره سالهای 1750 تا 1820 در اروپا و زمینه دوم به صورت کلی شامل موسیقی غرب، بجز موسیقی فولکلور و جز و پاپ میباشد و در این نوشتار زمینه اول مد نظر است. در این دوران موسیقی از پلیفونی فاصله گرفت و موسیقی هموفونیک که شامل یک ملودی (در قالب عبارات معمولا چهار میزانی) و آکوردهای همراهی کننده آن بودند توسط آهنگسازان تثبیت شد. [11] به دلیل جایگزینی صدای انسان با ساز در بیشتر ساختههای این دوران، پترنهایی ساده مثل آرپژها یا باس آلبرتی برای همراهی ملودی در قطعات استفاده شد. البته این به معنی فراموشی کنترپوان در موسیقی نیست و این استایل در آن سالها همچنان مورد استفاده قرار میگرفت. پس از تثبیت مفهوم تنالیته و آکوردها در موسیقی کلاسیک، فانکشن آکوردها و قوانین توالی آکوردها به یکی از مهمترین مبانی موسیقی آن زمان تبدیل شد. قوانین توالی آکوردها بیان کننده این است که هر آکورد را بهتر است به چه آکوردهایی وصل کرد و کشش و تمایل برای وصل بین آکوردها به چه صورت است. تعدادی از این وصلها برای ایجاد تاکید روی درجه تونیک (نت اول گامهای ماژور و مینور) استفاده میشود که از آن جمله میتوان به وصلهای شامل آکوردهای درجه یک و چهار و پنج در گامهای ماژور اشاره کرد. تعدادی از این توالی آکوردها برای ایجاد حس اختتام در جملات موسیقایی به کار میرود که به آنها کادانس گفته میشود. کادانسها از نقاط تفاوت موسیقی کلاسیک با موسیقی پلی فونی مدال هستند. در موسیقی کنترپوانی دوران قبل که هنوز مفهوم آکوردها ایجاد نشده بود، ترتیبی از نتها و ارتباطات خاص بین فواصل آنها این اختتام را ایجاد میکردند.
در این دوره پیانو جایگزین هارپسیکورد شد و با توجه به توانایی این ساز در نواختن با شدتهای مختلف، این ساز به ابزار مهمی در دست آهنگسازان تبدیل شد.
موسیقیهای بدون آواز سریعا رشد کردند ولی این امر باعث از بین رفتن اپرا نشد و تعدادی از آهنگسازان همچنان برای عموم مردم اپراهایی مینوشتند. فرمهای سوناتا، سمفونی و کنچرتو از محبوبیت بالایی برخوردار شدند. فرم سوناتا تا اواخر قرن نوزدهم از فرمهای اصلی موسیقی به حساب میآمد و در طول دوره کلاسیک به شکوفایی رسید. [12] مکتب اول وین که شامل آهنگسازان هایدن، موتزارت و بتهوون میباشد مربوط به دوره کلاسیک میباشد. گاهی شوبرت نیز به این لیست اضافه میشود. در بخش موسیقی قرن بیستم به مکتب دوم وین اشاره خواهد شد.
دوره رمانتیک
سالها: حدود سالهای 1800 تا 1900 بعد از میلاد
آهنگسازان معروف: Frédéric Chopin، Franz Liszt، Richard Wagner، Pyotr Ilyich Tchaikovsky، Johannes Brahms، Sergei Rachmaninoff، Gustav Mahler، Franz Schubert، Robert Schumann، ساختههای آخر Ludwig van Beethoven
پس از دوره کلاسیک به دوره رمانتیک وارد میشویم. بتهوون عملا پرچمدار عبور از دوره کلاسیک به رمانتیک میباشد. در سال 1810، ارنست تئودور آمادئوس هافمن اولین شخصی بود که قواعد موسیقی رمانتیسم را در یک مقاله طولانی بر اساس سمفونی پنج بتهوون پایه گذاری کرد. همچنین در سال 1813 نیز در مقاله ای آثار دیگری از بتهوون را بررسی کرد. با نوشتههای هافمن و دیگر نویسندههای مشابه، آلمان به مرکز موسیقی رمانتیک تبدیل شد. [14] از دوران اولیه رمانتیک در کنار بتهوون آهنگسازان دیگری نیز به این عبور از کلاسیک کمک کردند که از جمله میتوان از فرانتس شوبرت و اپراهایش نام برد. در سالهای بعد آهنگسازانی مثل فردریک شوپن، رابرت شومان و فرانتس لیست سبک نو ظهور رمانتیک را شکوفا ساختند.
در دوران رمانتیک موسیقی کمی با بیان بیشتر احساسات همراه شد و آهنگسازان به یک سری از قوانین بنیادی ایجاد شده در دوران قبل پشت کردند. به طور مثال آهنگسازان در فرمهای آزادی مثل ناکترنها، فانتازیاها و پرلودها قوانین پذیرفته شده قبلی مربوط به بخشهای Exposition و Developement یا به طور کامل یا با شدت زیاد تغییر میدادند. [13] فانکشنهای هارمونیک مثل دوره کلاسیک رعایت نمیشدند و آهنگسازان در توالی آکوردها تغییراتی میدادند که ممکن بود نقض کننده قوانین قبلی باشد. [13] جملات موسیقایی کوتاه و تماتیک دوره کلاسیک، جای خود را به جملات طولانی تر و احساسی تر دادند و همچنین توجه بیشتری به ملودی از بعد بیان احساسی شد.
اواخر قرن نوزدهم شاهد بزرگ شدن ارکسترها و نقش کنسرتها در جامعه هستیم و در همین دوران اثار ملی گرایانه در بین آهنگسازان محبوبیت پیدا کرد و نمودهایی از موسیقی سنتی سرزمینشان را در آثارشان وارد ساختند. [1]
تکنیک لایت موتیف توسط آهنگسازانی مثل کارل ماریا فون وبر و ریچارد واگنر به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفت. [15] کروماتیزم در ساختههای آهنگسازان در این دوران به اوج خود رسید و یکی از قطعات بسیار معروف در این زمینه اپرای Tristan und Isolde اثر ریچارد واگنر در اواخر دوره رمانتیک در سال 1859 میلادی میباشد. [16] گسترش رمانتیسم در سایر کشورهای اروپا مثل ایتالیا و روسیه نیز اتفاق افتاد. در ایتالیا همچنان اپرا جزو مهمترین فرمهای موسیقی بود. در سالهای آخر دوران رمانتیک، فرمها و قواعد دوران قدیم بیش از پیش از بین رفتند و حتی ثبات تونال قطعات نیز کمرنگ تر شد و موسیقی به مرزهای مدرنیسم رسید.
- Beethoven – Symphony No. 9
- Chopin – Nocturnes
- Liszt – The best of Liszt
- Richard Wagner – Tristan und Isolde
- Tchaikovsky – Swan Lake
- Brahms – The best of Brahms
- Rachmaninoff – Piano Concerto No. 1, 2,3,4 and Rhapsody on a Theme of Paganini
- Gustav Mahler – Adagietto
- Schubert – The best of Schubert
- Schumann – The best of Schumann
دوره امپرسیونیسم
سالها: حدود سالهای 1870 تا اوایل 1900 بعد از میلاد
آهنگسازان معروف: Claude Debussy، Maurice Ravel، Erik Satie، Lili Boulanger، Jean Sibelius
امپرسیونیسم را میتوان جزو دوره رمانتیک به حساب آورد ولی بهتر از این مکتب را به عنوان پل عبوری از رمانتیسم به مدرنیسم و به خصوص از دوران Common Practice به دوران مدرن، به صورت مجزا بررسی کرد. سبک امپرسیونیسم همانند نقاشیهای این سبک در فرانسه ایجاد شد و از آنجا به سایر کشورها گسترش پیدا کرد و بیشتر تمرکز در آثار این سبک بر حال و هوا و اتمسفر میباشد. از اولین و مطرح ترین آهنگسازان این سبک میتوان به کلود دبوسی و موریس راول اشاره کرد که البته خودشان مخالف نام گذاری امپرسیونیسم روی آثارشان بودند. [17, 18] در این دوران فانکشنهای آکوردها و قوانین حاکم بر توالی آنها بیش از پیش از ساختارهای تثبیت شده قبلی فاصله گرفتند و پیدا کردن مرکزیت تنال در ساختههای آهنگسازان این مکتب گاهی اوقات غیر ممکن است. [1] همچنین استفاده از بسترهای صوتی جدید بسیار رایج شد و آهنگسازان هیچ الزامی برای استفاده از گامهای ماژور یا مینور در آثار خود نمیدیدند. بسیاری از آهنگسازان بسترهای صوتی ویژه خود را ساختند و قطعاتی را بر روی این بسترهای صوتی ایجاد کردند. برای مثال کلود دبوسی در این دوران از گام تمام پرده (گامی که تمام نتها از هم یک پرده فاصله دارند) بسیار استفاده کرده است. این بستر صوتی بر خلاف بسترهای صوتی دیاتونیک (مثل ماژور و مینور که دارای هفت نت هستند) دارای شش نت است که هر کدام از هم یک پرده فاصله دارند. همچنین از گامهای پنتاتونیک یا پنج نتی نیز استفاده زیادی شد. علاوه بر استفاده از بسترهای صوتی جدید، آهنگسازان از آکوردهای بسط یافته یا Extended Chords نیز بیش از پیش استفاده میکردند. آکورد بسط یافته از اضافه کردن درجات دیگری بجز درجات یک، سه، پنج و هفت به آکورد ایجاد میشود و استفاده از این آکوردها فضای قطعات ساخته شده را از هارمونی بر پایه فواصل سوم یا Tertian Harmony که در دورههای قبل استفاده میشد دور کرد. [1]
- Debussy – The best of Debussy
- Debussy – Clair de Lune
- Maurice Ravel – Bolero
- Erik Satie – Gymnopedie 1, 2, 3
- Lili Boulanger – D’un Matin de Printemps
- Sibelius – Finlandia
دوران مدرن و پست مدرن
سالها: از اوایل 1900 میلادی به بعد
در این دوران که خود از دو دوره موسیقی مدرن (حدود سالهای 1890 تا 1930) و پست مدرن (حدود سال 1930 به بعد) تشکیل میشود، شاهد یک سبک واحد در موسیقی نیستیم. [21]
ایرو تاراستی، مدرنیسم در موسیقی را اینگونه تعریف میکند: از بین رفتن تنالیته سنتی و تغییر در اکثر بنیانهای گفتمان تنال و جستجو برای یافتن مدلهای جدید در آتانالیته، پلی تنالیته یا سایر فرمهای تنال تغییر یافته. [19]
این شکستن تمام ساختارهای گذشته را باید در جامعه و در سالهای ابتدایی این موج جستجو کرد. یکی از عوامل مهم در این زمینه جنگ جهانی دوم و اثرات آن بر اروپا و جهان و به تبع آن هنرمندان است. در اواخر قرن نوزدهم و در اواخر دوره رمانتیک و در دوره امپرسیونیسم آهنگسازان نهایت حدود متصور برای تغییر در قوانین دوران گذشته را انجام دادند ولی بعضی از مفاهیم مثل تنالیته و حل کردن دیسونانسها طبق قواعدی خاص همچنان در قطعات آهنگسازان مورد استفاده قرار میگرفت ولی این سد نهایتا با عبور از تنالیته فرو ریخت و به دوران موسیقی مدرن وارد شدیم.
همانطور که گفته شد در ابتدای قرن بیستم شاهد یک مکتب واحد نیستیم اما با وجود تاثیرات بسیاری از آهنگسازان بر موسیقی این دوران، میتوان گفت شاهد دو مکتب عمده و جریان ساز میباشیم. این دو مکتب شامل مکتب دوم وین (شامل آرنولد شوئنبرگ، آلبان برگ و آنتون وبرن) یا اکسپرسیونیسم که توسط آرنولد شوئنبرگ پایه گذاری شد و مکتب نئوکلاسیزم که توسط ایگور استراوینسکی پایه گذاری شد میباشند. آرنولد شوئنبرگ در آثارش تنالیته و استراوینسکی نیز عمدتا ریتمهای منظم را از بین بردند. [20, 21] در این سبکها شاهد از بین رفتن تنالیته، استفاده از دو یا چند تنالیته به صورت همزمان، استفاده از آکوردهای بسیار پیچیده، رهایش و حل نکردن دیسونانسها هستیم و استفاده از هارمونیهای پیچیده که از دوران امپرسیونیسم شروع شده بود به اوج خود رسید و مفهومهایی مثل هارمونیهای Secundal، Quartal و حتی Quintal توسط آهنگسازان در قطعات موسیقی مورد استفاده قرار گرفت. در کنار دو مکتب ذکر شده در این دوران شاهد سبکهای آهنگسازی و مکاتب دیگری مثل تکنیک 12 tone، تکنیک سریالیسم، مکتب مینیمالیسم، استفاده از موسیقی و ابزارآلات الکترونیک، آثار آوانگارد و… میباشیم.
بدوی گرایی نیز جریانی با هدف حفظ سنتهای قومی و ملی گذشتگان بود که با المانهایی مثل استفاده از مترهای غیر منظم، استفاده زیاد از پرکاشن و سازهای کوبه ای، بسترهای صوتی مدال، هارمونی پلی تنال در آثاری مثل اپراهای The Firebird، Petrushka و The Rite of Spring از آثار استراوینسکی قابل بررسی است. بعضی از آثار بلا بارتوک نیز در این شاخه قرار میگیرد. [22]
استفاده از میکروتن نیز در دوران مدرن و پسامدرن رایج میباشد. [23] میکروتن به معنای فواصل کوچکتر از نیم پرده در موسیقی غربی است و با تقسیم کردن هر اکتاو به فواصلی بیش از دوازده نیم پرده میباشد. توجه داشته باشیم که موسیقی سنتی ایران نیز از میکروتن (ربع پرده) استفاده میکند.
در این دوران مفهوم ست (Set) وارد موسیقی شد و آهنگسازان از ستها به عنوان بسترهای صوتی در ساخت قطعات خود استفاده کردند. از ستهای مهم که توسط آهنگسازان زیادی مورد استفاده قرار گرفته است میتوان به ست Sacher اشاره کرد که این ست شش تنی بر اساس نام پول ساهر، آهنگساز سوییسی است و آهنگسازان از این ست و ستهای مشابه به جای گامهای متداول در گذشته برای ساخت قطعات خود استفاده میکنند. برای مثال قطعه Messagesquisse اثر پیر بولز با استفاده از این ست ساخته شده است.
موسیقی پست مدرن نیز به عنوان پاسخی در برابر موسیقی مدرن از حدود سالهای 1930 به بعد در کنار سایر سبکهای جریانساز در قرن بیستم و همراه با جریان فکری پست مدرن، شکل گرفت و تا امروز به رشد خود ادامه داده است. بعضی از شاخههای موسیقی پست مدرن شامل نئورمانتیک، مینیمالیست و پستمینیمالیست میشود. موسیقی کلاسیک معاصر در ابتدای قرن 21 به موسیقی ساخته شده بر اساس فرمهای بعد از سال 1945 اطلاق میشد ولی در حال حاضر به موسیقی ساخته شده توسط موسیقیدانان زنده اطلاق میشود. [24]
- Schoenberg – 6 Piano Pieces Op. 19
- Schoenberg – Suite for Piano Op. 25
- Stravinsky – The Rite of Spring
- Stravinsky – Sacrificial Dance from The Rite of Spring
- Stravinsky – Danse des Adolescentes from The Rite of Spring
- Philip Glass – Glassworks
- John Cage – 4’33’’
- Karlheinz Stockhausen – Helicopter String Quartet
- Pierre Boulez – Messagesquisse
- Messiaen – Quartet for the End of Time
- Arvo Part – Fur Alina
سخن پایانی
امیدوارم در این نوشتار توانسته باشم مسیر شکلگیری و تحول در موسیقی کلاسیک اروپا را به شکلی ملموس بیان نمایم. لازم به توجه است با اینکه موسیقی کلاسیک در پیدایش، ریشه در اروپا دارد ولی این موسیقی صرفا در آن منطقه جغرافیایی محدود نشد و به دلیل زیبایی در تمام قارههای جهان علاقه مندانی در میان شنوندگان و آهنگسازان پیدا کرده است. در دوران کنونی اغلب تمرکز مردم بر موسیقیهای پاپیولار است اما موسیقی کلاسیک و آثار آهنگسازان این سبک همچنان در سالنهایی در سراسر جهان در حال اجرا میباشد و این امر، نامیرا بودن این موسیقی را برای ما بیش از پیش اثبات میکند و تحول در موسیقی همچنان ادامه دارد…
منابع
- Grout, Donald Jay (1973). A History of Western Music. New York: W. W. Norton & Company. ISBN 978-0-393-09416-9.
- Montpellier, Bibliothèque interuniversitaire de Médecine, Ms. H159, f. 25v
- Albright, Daniel (2004). Modernism and Music: An Anthology of Sources. Chicago: University of Chicago Press. ISBN 978-0-226-01267-4.
- J. Peter Burkholder. “Borrowing.” Grove Music Online. Oxford Music Online, n.d. Retrieved September 30, 2011.
- Fuller, Richard. 2010. Renaissance Music (1450–1600). GCSE Music Notes, at rpfuller.com (14 January, accessed 14 October 2014).
- Montagu, Jeremy. “Renaissance instruments”. The Oxford Companion to Music, edited by Alison Latham. Oxford Music Online. Retrieved September 30, 2011.
- Kirgiss, Crystal (2004). Classical Music. Black Rabbit Books. p. 6. ISBN 978-1-58340-674-8.
- Clarke, Hugh Archibald (1898). A System of Harmony. Philadelphia: T. Presser. ISBN 978-1-248-37946-2.
- York, Francis L. (1909). Harmony Simplified: A Practical Introduction to Composition. Boston: Oliver Ditson and Company. ISBN 978-1-176-33956-9.
- Norton, Richard (1984). Tonality in Western Culture: A Critical and Historical Perspective. University Park: Pennsylvania State University Press. ISBN 978-0-271-00359-7.
- Blume, Friedrich. Classic and Romantic Music: A Comprehensive Survey. New York: W. W. Norton, 1970
- White, John David (1976). The analysis of music. Englewood Cliffs, N.J: Prentice-Hall. ISBN 978-0-13-033233-2.
- Swafford, Jan (1992). The Vintage Guide to Classical Music. New York: Vintage Books. ISBN 978-0-679-72805-4.
- Rothstein, William; Sadie, Stanley; Tyrrell, John (2001). “Articles on Schenker and Schenkerian Theory in The New Grove Dictionary of Music and Musicians, 2nd Edition”. Journal of Music Theory. 45 (1): 204. doi:10.2307/3090656. ISSN 0022-2909. JSTOR 3090656.
- Kennedy, Michael (1987). The Concise Oxford Dictionary of Music. Oxford: Oxford University Press. ISBN 978-0-19-311320-6.
- Wildridge, Dr Justin (15 July 2018). “Characteristics of Romantic Era Music – CMUSE”. Cmuse.org. Retrieved 9 November 2021.
- Maurice Ravel, A Ravel Reader: Correspondence, Articles, Interviews, compiled and edited by Arbie Orenstein (New York: Columbia University Press, 1990): p. 421. ISBN 978-0-231-04962-7. Unaltered paperback reprint (Mineola, New York: Dover Publications, 2003), ISBN 978-0-486-43078-2.
- François Lesure and Roger Nichols, Debussy Letters (Harvard University Press, 1987): p. 188. ISBN 978-0-674-19429-8
- Tarasti, Eero. 1979. Myth and Music: A Semiotic Approach to the Aesthetics of Myth in Music, Especially that of Wagner, Sibelius and Stravinsky. Acta Musicologica Fennica 11; Religion and Society 51. Helsinki: Suomen Musiikkitieteellinen Seura; The Hague: Mouton. ISBN 978-90-279-7918-6.Campbell, Edward. 2010. Boulez, Music and Philosophy. Cambridge: Cambridge University Press. ISBN 978-0-521-86242-4.
- Károlyi, Ottó. 1994. Modern British Music: The Second British Musical Renaissance—From Elgar to P. Maxwell Davies. Rutherford, Madison, Teaneck: Farleigh Dickinson University Press; London and Toronto: Associated University Presses. ISBN 0-8386-3532-6.
- Simms, Bryan R. (2000). The Atonal Music of Arnold Schoenberg, 1908–1923. New York: Oxford University Press. p. 29. ISBN 978-0-19-535185-9. OCLC 252600219.
- Cook, Malcolm (2017-08-24). “A Primitivism of the Senses”. In Rogers, Holly; Barham, Jeremy (eds.). The Music and Sound of Experimental Film. Oxford University Press. doi:10.1093/acprof:oso/9780190469894.003.0003.
- McNaught, W. (February 1939). “Gramophone Notes”. The Musical Times. 80 (1152): 102–104. doi:10.2307/923814. JSTOR 923814.
- Botstein, Leon (2001). “Modernism”. Grove Music Online. Oxford: Oxford University Press. doi:10.1093/gmo/9781561592630.article.40625. ISBN 978-1-56159-263-0.