زنان در دوره رنسانس
بالدسار کاستیلیونه در اثر خود، مرد درباری تصویری بسیار تأثیرگذار از زنان دورۀ رنسانس ارائه داده است. این کتاب راهنمایی دربارۀ کارکردهای اجتماعی و فرهنگی دربارهای دوران رنسانس است و برای مردان و زنان نجیبزاده تهیه شده است. اثر فوق در سال ۱۵۲۸ در شهر ونیز نگاشته شده است و مردم زیادی در سراسر اروپا از خوانندگان آن بودهاند. در این کتاب، کاستیلیونه توصیفی متناقض از خصوصیات بانوی دربار ارائه میدهد. فضایل ذهنی بانوی درباری و مرد درباری مشترک هستند و هر دو بهصورت یکسان در حوزههای ادبیات، موسیقی، نقاشی، رقص و … آموزش دیدهاند. همانطور که جوآن کلی گادول دربارۀ «مرد درباری» میگوید، «فرهنگ دستاوردی است که هم به مردان و هم به زنان نجیبزاده تعلق دارد و هم برای دلربایی از دیگران و هم برای رشد نفس به کار میرود اما دلربایی به حرفه و هدف اصلی زنان نجیبزاده تبدیل شده است». وظیفۀ اصلی مرد درباری رسیدن به سطحی حرفهای در زمینۀ استفاده از اسلحه است. مرد درباری شکار میکند و در رشتههای مختلف ورزشی فعال است. در سوی دیگر، بانوی درباری نقشی تزئینی دارد و با صحبتهای لطیف، دلربایی و نجابت خود اسباب سرگرمی مردان را فراهم میآورد.
مرد درباری آماتور و زن درباری آماتور در زمینۀ مهارت در موسیقی نیز تفاوتی اساسی با یکدیگر دارند. در فهرستی که کاستیلیونه از ویژگیهای مرد درباری ارائه میدهد، موسیقی از جایگاهی والا برخوردار است و مرد درباری باید توانایی وزنخوانی و نواختن چندین ساز را داشته باشد. درمقابل بانوی درباری وظیفۀ خوانندگی را به عهده دارد یا سازی را مینوازد که با توجه به کمال مطلوب ظرافت زنانه انتخاب شده است. در متون برگزیدهای که در ادامه میآیند، جولیانو مدیچی و لویی پارسا ، بهترتیب، از بانو و مرد درباری میگویند.
دربارۀ خصوصیت اصلی زنان درباری در دوره رنسانس
اگر فضایل ذهنی مشترک بین زنان درباری رنسانس و مرد درباری (مانند تدبیر، بلندنظری و خویشتنداری) و ویژگیهایی همچون نیکی و بصیرت، توانایی محافظت از اموال و فرزندان همسر (درصورت تأهل) و فضیلت مادریکردن را، که همۀ زنان از آنها بهرهمند هستند، کنار بگذاریم، به نظر من، بانوی درباری باید، بیش از هر چیز، خوشرویی دلپذیر خاصی داشته باشد و بداند چگونه میتوان با وقار کامل مردان مختلف را با استفاده از صحبتهای دلربا و صادقانه سرگرم کرد که متناسب با زمان و مکان مدّنظر و جایگاه طرف مقابل انتخاب شدهاند. رفتار آرام و فروتنانۀ بانوی درباری و خلوصی که بر همۀ اعمالش تأثیر میگذارد باید با روحی زیرک و سرزنده، که نمادی از رهایی و بیقیدبودن است، همراه باشد. اما این ترکیب باید چنان متناسب باشد که دیگران او را به یک اندازه پرهیزگار، مدبّر، لطیف، دلربا، شوخطبع و بصیر ببینند.
دربارۀ موسیقی و مرد درباری
عالیجنابان، باید خدمتتان عرض کنم که تا زمانی که ملازم دربارمان دانش موسیقی نداشته باشد و نتواند، در کنار درک موسیقی و وزنخوانی، ساز نیز بنوازد، از او راضی نخواهم بود. زیرا اگر خوب به این موضوع فکر کنیم، متوجه خواهیم شد که، در اوقات فراغت ما، هیچ چیز به اندازۀ موسیقی ارزشمند و ستودنی نیست و نمیتواند به آرامش جسم و تجدید قوای روح ما کمک کند. این مسئله در دربار از اهمیت ویژهای برخوردار است زیرا موسیقی، علاوهبراینکه به همه کمک میکند مشکلاتشان را فراموش کنند، برای خشنودکردن بانوان دربار نیز به کار میرود؛ بانوانی که روح حساس و لطیفشان بسیار مستعد هماهنگی و زیبایی است. پس، جای تعجب نیست که، هم در دوران باستان و هم امروز، درباریان همیشه به نوازندهها علاقه داشتند و از موسیقی همچون سرچشمهای برای نشاطبخشیدن به روح استقبال میکردند.
دربارۀ ظرافت زنانه، موسیقی و بانوی درباری
چون ممکن است مایل باشم بانوی درباری ظاهری مطابق سلیقۀ خودم داشته باشد، بههیچوجه نمیخواهم به فعالیتهای خشن و مردانه [ازجمله استفاده از اسلحه، سوارکاری، شکار و تقریباً همۀ ورزشها] بپردازد. در فعالیتهایی که بیشتر مناسب زنان هستند، ترجیح میدهم زن بسیار محتاط و با ظرافتی خاص رفتار کند که، همانطور که گفتم، برایش مناسب است. برای مثال، در هنگام رقص، نمیخواهم از حرکات بیش از اندازه قدرتمند و پرجنبوجوش استفاده کند یا وقتی آواز میخواند یا ساز مینوازد، ترجیح میدهم از دیمینواندوهای ناگهانی و مکرری استفاده نکند که مبتکرانه و، درعینحال، نازیبا هستند. به نظر من، بهتر است بانوی درباری سازهایی را انتخاب کند که با هدف او از حضور در دربار تناسب داشته باشند. زنی را تصور کنید که در حال نواختن طبل، فلوت، ترومپت یا سایر سازهای مشابه است؛ صحنهای که خالی از هرگونه لطافت است؛ فقط به این دلیل که صدای این سازها چنان تیز و گوشخراش است که لطافت شیرینی را که زینتبخش همۀ رفتارهای زنان است نابود میکند. پس، قبل از اینکه بانوی درباری شروع به رقصیدن یا نواختن ساز کند، باید، ابتدا، اندکی نازش را بخرید. او هم باید حرکاتش را با حجبوحیای خاصی شروع کند و یادآور نجابت موقرانهای باشد که زنان بیشرموحیا از درکش عاجز هستند. بانوی درباری همیشه باید لباسهای مناسب بپوشد و آنچه بر تن دارد نباید باعث شود خودبین و سبکمغز به نظر برسد. اما چون زنان، در مقایسه با مردان، مجازند توجه بیشتری به زیباییشان داشته باشند، و درستش نیز همین است و زیبایی نیز خود انواع مختلفی دارد، بانوی دربار ما باید خود بتواند تشخیص دهد کدام لباسها بر وقارش میافزایند و کدام لباسها مناسب فعالیتی هستند که قصد انجامش را دارد و، سپس، براساس این قوۀ تشخیص، دست به انتخاب بزند.
خوانندگی و نوازندگی در صومعهای ایتالیایی
در اواخر قرن شانزدهم، تعدادی از صومعههای ایتالیایی، به دلیل تشکیلات موسیقایی فاخرشان، از دیگر صومعهها متمایز بودند. صومعۀ سان ویتو در فرارا یکی از این صومعهها بود. افزایش فعالیت این صومعهها در حوزۀ موسیقی را میتوان تا حدودی به ورود یکبارۀ تعداد زیادی از زنان جوان متعلق به خانوادههای ثروتمند به این جوامع زنانه (برخی از این زنان جوان در رنسانس، پیش از ورود به صومعهها، در زمینۀ موسیقی آموزش دیده بودند) نسبت داد. این اقبال گستردۀ ناگهانی خود به رواج گستردۀ اجراهای موسیقی پُلیفونی (سؤالوجوابخوانی) در این جوامع انجامید و جرقهای برای ظهور زنان آهنگساز بود. هرکول بوتریگاری در رسالهای که در سال ۱۵۹۴ دربارۀ اجرای موسیقی بیکلام (سازی) نوشته است، روایتی را از یک گروه موسیقی زنان در صومعۀ سان ویتو ارائه میدهد. بخش شمارۀ ۸ نیز به همین روایت میپردازد. در این گروه موسیقی چند خواننده عضویت داشتند اما این نوازندگان گروه بودند که آن را به گروهی فوقالعاده تبدیل کرده بودند.
براساس گزارش بوتریگاری، ۲۳ نوازنده، ازجمله نوازندگان کُرنت و ترومبون، در گروه موسیقی سان ویتو عضویت داشتند. در سال ۱۶۰۰، جووانی ماریا آرتوسی فهرستی کامل از آهنگهای این گروه متشکل از نوازندگان کُرنت، ترومبون، ویولن، ویولا باستاردا (لیرا ویول)، چنگ دوردیفه، لوت، نیانبان، ریکوردر و هارپیسکورد و خوانندگان تهیه کرد. البته چیزی نگذشت که، در پی اصلاحات متقابل (اصلاحات کاتولیک)، محدودیتهایی برای فعالیت صومعههای ایتالیایی در نظر گرفته شد و گروه موسیقی سان ویتو و سایر گروههای مشابه افول کردند.
رسالۀ بوتریگاری در قالب گفتوگویی بین شخصیتی به نام آلهمانو بنلی و گراتیوسو دزیدریو ارائه شده است. آلمانو بنلی شکل مقلوب نام یکی از دوستان بوتریگاری به نام آنیبال ملون است و این اثر از او الهام گرفته شده است. چوب رهبر گروه که بنلی توصیفی از آن ارائه میدهد نمونۀ اولیۀ چوب میزانه است که در قرن نوزدهم برای اولین بار بین رهبران ارکسترها رواج یافت.
آلهمانو: خب، حالا بهتر است کمی دربارۀ مناجاتخوانی خاضعانه و غیرمذهبیای که همین حالا به آن اشاره شد اظهارنظر کنم. باید اضافه کنم که این گروه یکی از اصیلترین و باکیفیتترین نمونههای کنسرتهای موسیقی است که اعضای آن میتوانند همۀ انواع مختلف سازها را در بالاترین سطحی از کمال بنوازند که از پس بشر و موجودات ناکامل دنیوی برمیآید … .
گراتیوسو: این چگونه کنسرتی است؟ مسلماً، باید کنسرت فوقالعادهای باشد. حدس میزنم فیلارمونیک باشد. اگر فیلارمونیک هم نباشد، دیگر هیچ پاسخ دیگری به ذهنم نمیرسد.
آلهمانو: دقیقاً همینطور است. عملکردشان، اگر فوقالعاده هم نباشد، بسیار حیرتآور است. من میتوانم این موضوع را تأیید کنم و تأیید هم میکنم. تصدیق میکنم که عملکرد آنها واقعاً عالی است، چراکه این فرصت عالی را داشتهام که نهتنها به اجرایشان گوش فرا دهم بلکه، شاهد گردهمایی و همنوایی مؤثرشان هم بودهام. تا کنون، بارها به اجرای آنها گوش فرا دادهام و در اولین بار و حداقل یک نوبت دیگر، این افتخار ویژه را داشتهام که شاهد مستقیم شکلگیری گروه و همنواییشان باشم. به نظر من، کسانی که معمولاً در این کنسرت حضور دارند انسان یا موجودی جسمانی نیستند. اعضای این کنسرت موجوداتی بشری و زمینی نیستند بلکه ارواحی آسمانی هستند. البته تصور نکن منظورم سیمای زیبا و لباسها و زیورآلات گرانبهای آنها است زیرا اگر منظورم را چنین برداشت کرده باشی، اشتباه بزرگی مرتکب شدهای چراکه وقارشان فروتنانهترین وقارها، لباسشان دلپذیرترین لباسها و رفتارشان خاضعانهترین رفتارها است.
گراتیوسو: سخنان مبهمت گیجم کرده است. ذهنم در پی آن است که نیتی را که در پس این جملات داری پیدا کند. البته در تلاش هستم کنسرتی را که توصیف کردی در ذهنم تجسم کنم. اما، تا اینجا، نتوانستهام به نتیجهگیری خاصی برسم. وقتی به ارکستر فیلارمونیک فکر میکنم، احساس میکنم با توصیفهایت همخوانی چندانی ندارد زیرا در جملاتت به جنسیت مؤنث اشاره داشتی. توصیفهایت هیچ سنخیتی با سه بانوی نجیبزادۀ محفلهای موسیقی خصوصی دوشس سرنیسیما از فراراهم ندارند چون طیف سازهایی که این گروه مینوازند چندان متنوع نیست و در کنسرتهای خود از تعداد زیادی ساز استفاده نمیکنند. از همۀ اینها گذشته، این بانوهای نجیبزاده تقریباً همیشه از صدای شیرین و پرطنینشان در آوازخوانی بهره میبرند. واقعاً، نمیتوانم حدس بزنم منظورت کدامشان است.
آلهمانو: همانطور که خودت هم با اطمینان گفتی، چون هرگز کنسرتهای آکادمی فیلارمونیک را از نزدیک ندیدهام، نمیتوانم اینگونه درباره آنها صحبت کنم. البته باور دارم که شهرت و ارزش بالای این گروه آنقدر زیاد است که برازندۀ نام آکادمی آنها باشد. عشق آنها به هارمونی از نام آکادمیشان پیداست. اما مطمئن باش که کنسرتی که از آن میگویم از کنسرتهای این آکادمی نیست. اگر منظورم کنسرتهای آکادمی فیلارمونیک بود، از جنسیت مذکر در جملاتم استفاده میکردم. البته کنسرتی که در نظرم است، با وجود اینکه توسط زنان اداره میشود، چند نیروی مرد را نیز در خود جای داده است. بههمینترتیب، میتوانی مطمئن باشی که منظورم کنسرت سه بانوی مدرسۀ موسیقی خصوصی دوشس سرنیسیما نیز نیست. سه بانویی که تجسمی حقیقی و زنده از لطف الهی هستند و میتوانم اجرای فوقالعادهشان را تصدیق کنم چون بارها اعلام کردهام که این فیض نصیبم شده است (به لطف مهربانی و سخاوت فوقالعادۀ بانوی بزرگوارشان) که از نزدیک اجرایشان را ببینم و بشنوم. کنسرتهای آنها از جنس کنسرتی نیستند که مدّنظرم است. همانطور که خودت هم گفتی، در کنسرتی که خواستی از آن برایت بگویم، تنوع سازهایی که نواخته میشوند بسیار زیاد است.
گراتیوسو: پس، کنسرتی که از آن سخن میگویی چه کنسرتی میتواند باشد.
آلهمانو: بیش از این خودت را خسته نکن، آقای گراتیوسو. اگر حدسزدن نام آنها تا این حد پریشانت کرده است، وقتی آنها را ببینی که با چه زیبایی، وقار و متانتی گرد هم میآیند و سازهایشان را مینوازند به آرامش خواهی رسید. مسلماً، با خودت فکر خواهی کرد خواب میبینی یا در سحر یکی از افسونهای آلسینای جادوگر گرفتار شدهای یا شاید یکی از آن عروسکهای آلمانی را دیدهای که با کمک فنرهایی از جنس فولاد بازپختشده دور میزی میچرخند و سازهایی را مینوازند که سازندگان مبتکر آنها خلقشان کردهاند.
گراتیوسو: خداوندا، اینها دیگر چه زنانی هستند؟
آلهمانو: اما، وقتی، بالأخره، لطیفترین هارمونی را، که در آن صداهایی آسمانی منعکس میشود، میشنوی و نوای سازهایی به گوشت میرسد که چنین حسابشده و بصیرانه نواخته میشوند، … .
گراتیوسو: واقعاً، اینها زن هستند؟
آلهمانو: بدون هیچ تردیدی، زن هستند. میبینیشان که وارد فضایی میشوند که در آن میزی آماده شده است که در انتهای آن هارپیسکوردی بزرگ قرار دارد. (از واژۀ «واردشدن» استفاده میکنم چراکه الآن هم احساس میکنم در آن فضا حضور دارم.) یکییکی میآیند و با متانت سازهای زهی یا بادیشان را نیز با خودشان حمل میکنند. همه بهآرامی وارد فضا میشوند و، بدون آنکه کوچکترین صدایی تولید کنند، به میز نزدیک میشوند و در جای خود قرار میگیرند. بعضی از آنها مینشینند چون برای نواختن سازهایشان باید به حالت نشسته درآیند و بعضی دیگر هم ایستاده میمانند. بالأخره، رهبر ارکستر در طرف دیگر میز مینشیند و چوبی بلند، باریک و جلادادهشده را در دست میگیرد. (همانطور که خودم شاهد بودم، این چوب، پیش از ورود رهبر گروه، آماده روی میز قرار داشت.) پس از آنکه همۀ خواهران آماده شدند، رهبر، بدون آنکه صدایی از خود دربیاورد، با چند علامت فرمان آغاز کنسرت را میدهد. در ادامه، رهبر، با چوبش، ضرب میزانها را مشخص میکند و خوانندگان و نوازندگان گروه باید از آنها پیروی کنند. مطمئن هستم، در این لحظه، تو هم، درست مانند خودم، همان جملهای را خواهی گفت که یکی از شاعران بزرگ منتووا در معروفترین شعرش بارها تکرار کرده است:
اکنون، ای الهۀ آواز، هلیکونیا را به حرکت درآور.
مطمئناً، هارمونی شگرفی را میشنوی که باعث میشود احساس کنی ناگهان از جایی که بودی به هلیکونیا منتقل شدهای یا هلیکونیا و همۀ میوزها در حال آوازخوانی و نواختن ساز بهیکباره نزدت آورده شدهاند.
گراتیوسو: یک بار گفتی نباید خودم را پریشان کنم، اما خودت بزرگترین دلیل برای پریشانی را پیش رویم گذاشتی. دیگر صبرم لبریز شده است و همین حالا میخواهم بدانم هلیکونیای واقعی کجاست و میوزهای واقعی چه کسانی هستند. اگر نمیخواهی بیش از این دچار رنج و عذاب شوم، همین حالا جواب این سؤالهایم را بده.
آلهمانو: پس، همین کار را میکنم. فرارا کوه پارناسوس، هلیکونیا کلیسای مقدسِ سان ویتو و میوزهای مقدس راهبههای مکرم هستند.
گراتیوسو: پس، این راهبههای سان ویتو در شهر فرارا هستند که چنین کنسرتهایی برگزار میکنند؟
آلهمانو: بله، حقیقت محض است. اگر به واژههایی که در آغاز گزارشم بر زبان راندم توجه میکردی، متوجه میشدی زنانی که از آنها صحبت میکنم کسی جز راهبهها نیستند. اگر زمانی دربارۀ این موضوع با [ژاک دو] ورت، [بارتولومئو] اسپونتونه، پدر روحانی [کوستانزو] پورتا یا [کلودیو] مرولو از کورجو، که همگی موسیقیدانهایی بنام و از مبدعان اصلی موسیقی مدرن هستند، یا هرکس دیگری که در زمان اقامتم در فرارا آنجا بوده است صحبت کنی، کاملاً مطمئنم که روایتی مشابهِ روایت من برایت تعریف خواهد کرد و شاید حتی با جزئیات بیشتری سخنانم را تأیید کند.
گراتیوسو: بسیار عجب است که پیش از این چیزی در این باره نشنیده بودم. اما شاید این کنسرتها جدید و ازجمله آثار [هیپولیتو] فیورینو و لوزاسکو [لوزاسکی] باشند زیرا هر دوی آنها تابهحال کنسرتهای بزرگی برپا کردهاند و میتوانند از پس این کار بربیایند.
آلهمانو: منظورت از اینکه جدید هستند چیست؟ بههیچوجه جدید نیستند. اگر به دورهای چنددهساله یا چندبیستساله اشاره میکردم، منظورم را اشتباه متوجه نمیشدی. شاید همین موضوع هم باعث شود دلیل این هماهنگی بینقصشان را درک کنی. این راهبهها احترام زیادی برای فیورینو و لوازسکو قائل هستند. اما نه فیورینو و نه لوزاسکو و نه هیچ موسیقیدان و انسان زندهای هیچ نقشی در آثار موسیقایی آنها نداشته است یا هیچ مشاورهای در این زمینه به آنها نداده است. برای همین است که آثارشان، برای همۀ کسانی که در موسیقی نشاط مییابند چنین فوقالعاده و حتی حیرتآور است.
گراتیوسو: تأثیر کلی کنسرتشان را میتوانم درک کنم. اما چگونه خواندن و، حتی مهمتر از آن، نواختن سازها، بهویژه سازهای بادی را، که آموختنشان بدون کمک استاد تقریباً ناممکن است، فراگرفتهاند. آنها زن هستند و تسلط بر کُرنت و ترومبون، که سختترین سازها هستند، نمیتواند برایشان آسان باشد.
آلهمانو: در اجراهایی که معمولاً در همۀ اعیاد سال دارند، تقریباً همیشه دو نوازنده برای هر کدام از سازهایی که نام بردی در نظر گرفته میشوند. با چنان لطافت و ظرافتی این سازها را مینوازند و کوک نُتهایشان چنان پرطنین و بهجا است که حتی کسانی که در این حرفه در مدارج عالی قرار دارند نیز برای کسانی که خودشان اجرا را ندیده و نشنیدهاند از بینظیر بودنش میگویند. گامها و تحریرهایشان از نوع چندتکه، خشمگین و پیوسته نیست که ملودی اصلی را خراب و تحریف کنند. آهنگساز ماهر به شکلی هوشمندانه ملودی اصلی را نوشته است تا نغمهای موزون و آرام شکل بگیرد. اما در برخی بخشها، شاهد آرایههایی ملایم و سرزنده هستیم که موسیقی را تقویت میکنند و روحی والا به آن میبخشند.
گراتیوسو: حیرت کردهام، واقعاً شگفتزده شدهام. اما، از همۀ اینها که بگذریم، در آن ابتدا، چه کسی همۀ اینها را به این راهبهها یاد داده است؟ کسی که میخواهد اجرای شکوهمند و درخشانش در کنسرتهای موسیقی حفظ و، نه حتی، تقویت شود، بههرحال به کسی نیاز دارد که در این راه مراقبش باشد و ذکاوت و تخصص کافی برای آموزشش را نیز داشته باشد تا بتواند محتاطانه و ماهرانه در این مسیر گام بردارد.
آلهمانو: همان راهبهای که رهبر ارکستر است استاد همۀ کسانی است که هنوز در خواندن و نواختن مبتدی هستند. این راهبه همیشه با حفظ ادب، وقار و بردباری به راهبههای مبتدی آموزش داده و این وظیفه را دنبال کرده است؛ بهگونهای که همتایانش همیشه قدردانش هستند، او را برتر از خود میدانند، دوستش دارند، مطیعش هستند، از او بیم دارند و بیکموکاست ارجش مینهند.
گراتیوسو: باید قوۀ درک نادر و اصیلی داشته باشد تا بتواند به کسانی که خود صادق و فاضل هستند موسیقی تدریس کند و در این راه هدایتگرشان باشد؛ آن هم بهویژه زمانی که تعدادشان نیز کم نیست.
آلهمانو: اگر درست به یاد بیاورم، در حال حاضر، ۲۳ نفر در این کنسرت بزرگ عضو هستند. البته کنسرت فقط در مناسبتهایی خاص اجرا دارد. این مناسبتها شامل اکثر اعیاد رسمی کلیسا، گرامیداشت شاهزادهها، عالیجنابان بزرگوار و بانوان محترم و قدردانی از استادان بنام یا موسیقیدانهای نجیبزادۀ آماتوری است که فیرورینو یا لوزاسکو یا مافوقهای آنها برایشان پادرمیان کردهاند. اجراها هرگز بدون آمادگی قبلی و شتابزده نیستند و گروه هر آهنگی را نیز اجرا نمیکند. همانطور که قبلاً دربارۀ کنسرت بزرگ دوک گفتم، اجراهای آنها حسابشده و با آمادگی قبلی است.
ظهور زنان خوانندۀ چیرهدست | زنان موسیقی در دوره رنسانس
در بخش پیشین، بوتریگاری به «سه بانوی نجیبزادهای» اشاره میکند که در «محفلهای موسیقی خصوصی» دوشسِ فرارا اجرا میکردند. درواقع، منظور بوتریگاری کنسرت معروف بانوان است که در دهۀ ۱۵۸۰ موجب رواج صداهای زیر شد و به تثبیت جایگاه زنان خوانندۀ حرفهای در قلمرو سکولار انجامید. این کنسرت تحت حمایت دوک آلفونسوی دوم از خاندان استه و دوشس مارگریتا گونزاگا در فرارا فعالیت میکرد. با اینکه، تا پیش از سال ۱۵۸۰، خوانندگان و نوازندگان زن آماتور نیز در بین بانوان دربار فرارا بودند، در دهۀ ۱۵۸۰، گروه فوق به گروهی تخصصی و حرفهای تبدیل شد که اعضای اولیهاش را لائورا پهوهرارا ، آنا گوارینی و لی ویا دارکو تشکیل میدادند. در سال ۱۵۸۳، تارکوینیا مولزا نیز به این گروه حرفهای پیوست. این کنسرت بانوان، تحت هدایت لوزاسکو، در محافل خصوصی برای دوکها، دوشسها و مهمانهایشان اجرا داشت. اکثر این اجراها براساس رپرتواری محرمانه شکل میگرفتند که برای سالها بخشی از اموال خصوصی دوک بود.
کنسرت فرارا توجه بسیاری را به خود جلب کرد و چیزی نگذشت که گروههایی به تقلید از آن یکباره در دربارهای منتووا، فلورانس، رم و … تشکیل شدند. درمجموع، فعالیتهای این خوانندگان چیرهدست بر موسیقی مادریگال اواخر قرن شانزدهم تأثیرگذار بود و به تنظیم دو یا سه بخش دشوار در کلید تربل (کلید سُل) کمک کرد. شکلگیری ژانر اپرا در قرن هفدهم نیز از پیامدهای فعالیتهای این خوانندگان است؛ ژانری که در آن، خوانندگان زن آموزشدیده نقشی مهم بر عهده دارند. روایات معاصر نیز گواهی بر سطح ممتاز کنسرت فرارا و لذتی است که دوک آلفونسو از اجرای خوانندههای کنسرت میبرد.
سفیر اوراتزیو اوربانی خطاب به دربار فلورانس ۲۶ ژوئن ۱۵۸۱
کاردینال مادروچیو، در روز ورودش به دربار فلورانس، با اجرای موسیقی زنانی پذیرایی شد که بلااستثنا هر روز در دربار اجرا داشتند. دوک چنان شیفته و مجذوب این موسیقی است که ظاهراً، نهتنها همۀ لذت زندگیاش را از این منبع فراهم میکند بلکه، همۀ توجهش را نیز به آن معطوف کرده است. هیچ چیز به اندازۀ تمجید و تحسین بانوان این گروه، که همیشه در حال یادگیری ابداعات جدید در حوزۀ موسیقی هستند، نمیتواند دوک را مسرور کند.
کاوالیر گرانا خطاب به کاردینال لوئیجی از خاندان استه اوت ۱۵۸۱
عالیجناب لطف کردند و ظاهراً از دیدار من مسرور بودند زیرا پس از صرف شام، دو بانوی دربار را به اتاق دوشس [فرارا] فراخواندند و آنها قطعۀ بسیار زیبایی برایمان خواندند. عالیجناب به من لطف داشتند و این فرصت را به من دادند تا از نزدیک این قطعۀ زیبا را بشنوم چراکه، این قطعه، علاوهبر آنکه واقعاً زیبایی بینهایتی داشت، چنان از گامها و تحریرهای[5] متنوع و دلنشین برخوردار بود که کسی [در آرزویش نیز] نمیتوانست زیباتر از آنها را بشنود.
آلساندرو لمباردیتی خطاب به کاردینال لوئیجی از خاندان استه دربارۀ ملاقاتش با دوک ژوییوس ۲۳ ژوئیۀ ۱۵۸۳
صبح، دوک به اتاق عالیجناب [دوک ژوییوس] رفت و مدتی را در کنار یکدیگر گذراندند. در نمازخانۀ کوچک دربار به مراسم عشای ربانی گوش فرا دادند و سپس، در جوار موسیقی، به خوردن غذا پرداختند. این موسیقی طبق معمول تلفیقی از نواهای ترومبون، کُرنت و چند ساز دیگر بود. پس از صرف غذا، [در اتاقهایشان] استراحت کردند. استراحت نیز مانند همیشه با تشریفاتی خاص همراه بود. یکی از آنها نزد دیگری آمد و تا ساعت سۀ بعدازظهر در معیت یکدیگر استراحت کردند. سپس، دوک عالیجناب [دوک ژوییوس] را به اتاقهای دوشس برد و مدتی را در آنجا کنار یکدیگر گذراندند. پس از برگزاری چند مراسم و بدون آنکه نشسته باشند، وارد اتاقی شدند که لوزاسکو همراه با هارپیسکوردش آنجا منتظرشان بود. تورکا (پهوهرارا)، لا گوارینا و دارکا نیز وارد اتاق شدند و آوازهایی بسیار زیبا را در گروههای دو و سهنفره خواندند. گفتوگوییهایی را به شکل پژواک خواندند و آوازهای مادریگالی زیبا و دلنشین سر دادند. دوک کتابی را به اعلاحضرت داد که اطلاعاتی دربارۀ آوازهای این گروه در آن بود. آنطور که در این کتاب آمده بود، شاهزاده و سایر نجیبزادگان این آهنگها را بسیار ستوده بودند.
گزارش بسیار معروف الساندرو استریجیوی آهنگساز دربارۀ کنسرت فرارا خطاب به ولینعمتش، فرانچسکو دِ میدیچی در فلورانس ۲۹ ژوئیۀ ۱۵۸۴
دوک، به مدت دو ساعت به من افتخار داد و این فرصت را در اختیارم گذاشت که به اجرای کنسرت بانوان گوش فرا دهم. واقعاً، بینظیر بود. بانوان این گروه همراه با سازها و از روی کتاب قطعات موسیقی نغمهای فوقالعاده سر میدادند و در بداههخوانیهای چندصداییشان مطمئن عمل میکردند. دوک بیوقفه به من لطف داشت و آثار مکتوبی را نشانم میداد که بداههخوانیها با همۀ پاساژها و تحریرهایشان براساس آنها انجام میشدند. امیدوارم، عالیجناب اجازه دهد هشت تا ده روز دیگر به منتووا نزد همسر و فرزندانم برگردم و بتوانم، با تقلید از آهنگهای فرارا، راحتتر آهنگ بسرایم و بعضی از آنها را هم برای کنسرت اعلاحضرت آماده کنم.