بخش پیشین از سازهای نخستین صرفاً با موضوع تکانههای حرکتی و نقش تأثیرگذار آن در قلمرو سازهای موسیقی سر و کار داشتیم. اما در واقع زمانی که از سازها صحبت میکنیم، نمیتوانیم به ماهیتِ نمادین یا جادویی برخی از آنها بیتوجه باشیم. در ذهنِ مردمانی که به آئینهای شمنی اعتقاد دارند، جغجغههای ریشهای و جغجغههای کدویی همواره با انواع طلسمها همراه هستند.
لولهها و هاونهای کوبشی نیز گاه نقش طلسمهایِ مربوط به آئینهای باروری را ایفا میکنند. تمامی این موارد به معانیِ ضمنی و ثانویهی این سازها اشاره دارند. سایر سازها، از جمله طبلها و طبلهای شکافدار نیز تحت تأثیر باورهای نمادین و افکار و اعتقادات جادویی قرار دارند. در واقع، این تأثیرپذیری بسیار اهمیت داشته و در بخشی دیگر به صورت مجزا به شرح جزئیات آن خواهیم پرداخت.
کارکردهایِ آیینیِ سازهایِ نخستین | اولین ساز در جهان
در باورِ مردمانِ قبایل چوکچی که در شمال شرقی سیبری ساکن هستند این طبلها در یک مراسم مشخص استفاده میشوند. در زمان اجرای مراسم، شَمَن در «جایگاه رئیس» نزدیک دیوار پشتی مکانِ مقرر، مینشیند. حتی در مکانهای بسیار کوچک نیز اطراف شَمَن باید تا شعاع قابل توجهی خالی گذاشته شود. این قبایل با دقت خاصی از طبلهای خود مراقبت میکنند. اگر پوست روی طبل چروک شده باشد آن را با ادرار مرطوب کرده و برای مدت کوتاهی روی فانوس پهن میکنند تا خشک و صاف شود.
گاهی این فرایند بیش از یک ساعت طول میکشد و شمن باید مدت زیادی صبر کند تا پوستِ طبل به اندازهایی که انتظار دارد، کشیده و صاف شود . . . بالاخره زمانی که طبل آماده شد، فانوس را خاموش کرده و مراسم آغاز میشود. شمن روی طبل ضربه میزند و آهنگهای آغازین مراسم را میخواند . . . علاوه بر این شمن از طبل برای تغییر صدای خود نیز استفاده میکند و گاه طبل را درست روبروی دهان و گاه در زاویهای اریب با آن قرار داده و در همین حالات با قدرت بر پوست ساز ضربه میزند.
بعد از چند دقیقه، شاهد تأثیر غریب و تدریجی تمامی این صداها بر شنوندگان هستیم؛ شنوندگانی که در ناراحتترین شکل ممکن، در فضایی محدود کنار هم به صورت فشرده قرار گرفته و دائماً در حال خم و راست شدن جلویِ شمن و طبل او هستند. بعد از مدتی، شنوندگان دیگر نمیتوانند منبع صدا را دنبال کنند. صدای آواز و ضرباتِ طبل، بدون آن که نیازی به تحریک قوهی تخیل باشد از گوشهای به گوشهی دیگر حرکت میکنند و گاه با سرعتی چنان عجیب در فضا جابجا میشوند که نمیتوان محل دقیقی برایشان متصور شد.
به نظر میرسد که طبل، یکی از عناصر ضروریِ زندگی بدوی بوده است. هیچ سازی مانند طبل، از چنین جایگاه مقدسی برخوردار نبوده و نیست و هیچ ابزاری تا این اندازه دارای کارکردهای آیینی نبوده است. نکتهی جالب اینجاست که در یک روندِ معکوس، حتی برخی مناسک نیز بر فرایند ساختِ این ساز تأثیر گذار بودهاند.
لاپونها طبلهای خود را از چوب درختانی میساختند که شاخهی آنها در جهت خاصی رشد کرده باشد. در مِلانِزی سازندگان طبل از درختی که قرار بود از چوبش برای ساخت طبل استفاده کنند بالا میرفتند و تا پایان فرایند ساخت ساز همانجا میماندند. قبل از کشیده شدن پوست روی دهانهی طبل، چندین طلسم، استخوان جمجمه و صدف را به بدنهی آن متصل کرده و یا در اطراف ساز قرار میدادند.
همین منظره باعث میشود هیچکس جرأت نگاه کردن به طبل و دهانهی باز آن را نداشته باشد. در شرق آفریقا طبل آنچنان مقدس است که مجرمان و بردگان فراری، بعد از ورود به محوطهی نگهداری طبل مصونیت پیدا کرده و حتی شکار حیواناتی که در این محوطه هستند نیز ممنوع اعلام میشود.
انسانشناس بریتانیایی جان رُسکُو، در سفرش به بانیانکُلِ، محوطهای کوچک را توصیف میکند که تنها اندکی با اسطبل سلطنتی فاصله داشته و اتاقکِ نگهداری طبلهای سلطنتی هم در همان مکان بنا شده است. به گفتهی او، اتاقِ کوچک نگهداری طبلهای سلطنتی در تمامیِ موارد، میبایست یک سقف گنبدی شکل داشته باشد. این گنبد لزوماً مناره نداشته و نوکتیز نیست.
در داخل اتاق پایه یا تختی قرار دارد که دو طبل بر روی آنها قرار میگیرند. در انتهای این فضای کوچک، درست پشتِ پایه یا تخت، ابزارهای مربوط به مرمتِ طبلها قرار دارند. این ابزارها نباید برای مصارف دیگر به کار گرفته شوند و به همین دلیل، تدابیر شدیدی برای محافظت از آنها در نظر گرفته شده است.
در سمتِ چپِ اتاق خورجینی قرار دارد. در صورت نیاز، از ابزار داخل این خورجین برای برگزاری مراسمی استفاده میشود که معتقدند استفاده از آنها خوشیمن خواهد بود. در کنار خورجین، چند سوت و یک میلهی آهنی قرار دارد. از این میلهی آهنی برای تیز کردن ابزارهای ساختِ طبل استفاده میشود. طبق رسوم این مردمان تیز کردن ابزارهای طبلسازی بر روی سنگ ممنوع است. جلوی پایه یا تخت داخلِ اتاق، ردیفی از کوزههای شیر قرار دارد. شیرهای اهدایی به طبلها هر روز داخل این کوزهها ریخته میشوند.
طبلهای اصلی همان دو طبلی هستند که روی تخت قرار دارند. این طبلها با پوستهای سفیدی پوشیده شدهاند که نواری به رنگِ سیاه قطر آنها را قطع کرده و باعث میشود در تاریکی اتاق شبیه به یک جفت چشمِ بزرگ به نظر بیایند. هر روز شیری را که از گلهی مقدسِ گاوها دوشیده میشود داخل کوزههایِ ردیفشده ریخته و به طبلها اهدا میکنند. شیر را صبحها داخل اتاق برده و میگذارند تا ساعت نُه یا دَه شب آنجا بماند تا ارواح طبلها از آنها تغذیه کنند.
بعد از آن، نگهبانها شیر باقیمانده در کوزهها را مینوشند. کسی که وظیفهی مراقبت از شیرها و هم زدن آنها و پوشاندن طبلها را به عهده دارد زنی است که «همسر طبلها» نامیده میشود. مراقبت از آتشِ داخل اتاقِ طبلها نیز بر عهدهی زن دیگری است. این آتش باید همیشه روشن مانده و ارواح طبلها را گرم کند.
رؤسای قبیله بعد از به دنیا آمدن فرزند پسر، ارتقای مقام یا موفقیت در مأموریتها و دریافت تقدیرنامه از پادشاه، گاو یا آبجو به طبلها پیشکش میکنند. پادشاه نیز هر سال چندین گاو به طبلها پیشکش میکند. تعداد گاوهای پیشکشی آنقدر زیاد است که امروزه طبلها یک گلهی بزرگ از این گاوها دارند.
گاوهای اهدایی به طبلِ اول باید قرمز یا سفید بوده و گاوهای اهدایی به طبل دوم نیز باید سیاه باشند. این گاوها مقدس به شمار میآیند و تنها پادشاه میتواند دستور ذبح آنها را صادر کند. خوردن گوشت گاوهای ذبحشده نیز فقط برای نگهبانها جایز است و از پوست آنها نیز برای ترمیم طبلها استفاده میشود. شیری که هر روز به طبلها اهدا میشود نیز شیر همین گاوها است. از شیرِ مازادِ گاوها کرهای تهیه میشود که طبلها را به آن آغشته و چرب میکنند.
باورهای عجیب و غریبِ مرتبط با این طبلها در داستان حماسی دیگری از قبیلهی واهیندا در شرق آفریقا نیز دیده میشود. آنطور که در این حماسه آمده، دیدن طبل برای تمامی مردم حتی سلطان مرگبار بوده و سلطان تنها میتواند در شبِ ماه کامل به طبل نگاه کند.
حمل طبلها توسط مردان نیز فقط در شبهایی مجاز است که ماه کامل باشد. البته آنها معتقدند طبلها میتوانند به خودی خود حرکت کرده و جابجا شوند. در این داستان حماسی نقل میشود که حتی یک بار یکی از افرادِ قبیله، یک طبل فراری را پیدا کرده است که داخل باتلاقی پنهان شده بود. چشمهی شیری که از طبل میجوشید محل اختقای او را لو داده بود.
در هر دو داستان مرتبط با بانیانکُل و واهیندا، با مجموعهای از دلالتهای ضمنی مشخص روبرو هستیم: طبل، گِرد، محوطهی گنبددار، زمین، شب، ماه و شیر. تمامی این موارد در ذهن انسانهای بدوی، به شکل ضمنی به زنانگی و جنس مؤنث دلالت دارند.
اما امروز، طبلهای شرق آفریقا ماهیت زنانه و منحصربهفرد خود را از دست داده و این عنصر زنانه به شکل دیگری نمود پیدا کرده است. برای مثال مردان فقط میتوانند با چوبهای مخصوص طبل را بنوازند و زنان فقط و صرفاً میتوانند از دستهای خود برای نواختن طبل استفاده کنند زیرا چوبِ نواختن طبل، نماد آلت جنسی مردانه است. در سال ۱۹۰۱، زنی از قبایل کوریاک[1] از شبه جزیرهی کامچاتکا که با پرورش گوزنهای شمالی امرار معاش میکنند، چنین روایت کرده است:
دورانِ کلاغ بزرگ بود . . . همه بیرون بودند که ناگهان صدای طبل بلند شد. وارد خانه شدند و جهان را دیدند که بر طبل میکوبد و همسرش- زنِ باران کنار او نشسته است. جهان، برای تولید باران، فرج زنِ باران را برید و روی طبل آویزان کرد. پس از آن آلت خود را نیز برید و به جای آن که با چوبهای عادی بر طبل بکوبد، با آلت بریدهاش بر آن ضربه زد . . .
در شرق آفریقا، برای نواختن طبلهای مخصوص جشنِ تاجگذاری از چوبهایی استفاده میکنند که از استخوانِ درشتنیِ انسان ساخته شدهاند و از نظر معنایی باز هم به آلت مردانه اشاره دارند. پس از پایان مراسم سالانهی جشن تاجگذاری، نوازندههای طبلِ سلطنتی همهی طبلها را به جز یک طبل، به محل نگهداری آنها بر میگردانند.
هر کدام از تماشاگرانِ بیگناه و سادهای که به گمانِ جا ماندنِ طبل آن را برداشته به محل نگهداری طبلها برده و به بقیه بگوید «این یک طبل را فراموش کرده بودید» بلافاصله دستگیر و کشته میشود و از استخوانهای بازوهایش به جای چوبهای نواختن طبل استفاده خواهد شد.
با وجود ماهیتِ استعاری و کمرنگ شدن این تفکر مردانه در گذر زمان، در یکی از نمایشهای باستانی ژاپن به نام نمایشِ نوِ هنوز هم مشهود است: روزی، باغبانی عاشق یک شاهزادهخانم میشود. شاهزادهخانم، در پاسخ به تقاضای باغبان سازِ سوزومی خود را به او داده و میگوید اگر بتواند این طبل را بنوازد، درخواست او را میپذیرد. باغبان که حسابی ذوق کرده، طبل را میگیرد.
اما طبل در ابریشم پیچیده شده و نمیتواند راهی برای نواختن آن با چوبهای باریک پیدا کند. در نهایت، باغبان، که از زندگی ناامید شده است، دست به خودکشی میزند.
در مواردی که طبل با مفاهیم زنانه پیوندی ندارد، شاهد ارتباط آن با مراسمی کاملاً مردانه همچون ختنه هستیم. در برخی مناطق جنوب شرقی آسیا، طبلها تنها در مراسم خاکسپاری مردان نواخته میشوند و در مراسم تدفین زنان یا کودکان، خبری از این ساز نیست. در اقیانوسیه، طبلی که قبل از کامل شدنِ مراحل ساخت توسط یک زن دیده شود، دیگر قابلاستفاده نخواهد بود.
در نهایت، طبل به ساز جنگجویان تبدیل میشود. در گذشته و در نظامهای سلطنتی، طبل ابزار مقدسی بوده است که به پادشاه تعلق داشته و نشانهی شأن و مقام والای او به شمار میآمده است. در این نظامها طبل چیزی فراتر از نماد بوده و گاه نوعی طلسم به شمار میآمده است؛ طلسمی که با خود شانس و پیروزی به همراه دارد.
طبلِ شکافدار. در باور برخی از اقوام آمریکای جنوبی و اقیانوسیه، همان وجود مقدسی که آفرینندهی آب شناخته میشده، طبل شکافدار را نیز خلق کرده است. در نیوهیبردیس طبل شکافدار «مادر» نامیده شده و همزمان با برآمدن ماه نو نواخته میشود.
برای نواختن طبل گودالی زیر آن حفر میکنند. در اکثر مواقع -و البته نه همیشه- این تنها زنان هستند که آن را به صدا در میآورند. ساکنان قارهی اقیانوسیه بدنهی طبل توخالی و شکافدار را شکم زن، شکاف آن را فرج و عملِ کوبیدن طبل را نیز امر جنسی در نظر میگیرند.
البته این ارجاعات در نزد مردمان مختلف، با هم فرق میکند، برای مثال مردمانِ جزایر سلیمان لبهی بالایی طبل شکافدار را مرد و لبهی پایینی آن را زن مینامند. به دلیل همین تفاوتها، در شناختِ نمادهای وابسته به طبل شکافدار سر در گم میشویم و شاید همین مسأله نیز به مرور زمان دلیل از میان رفتنِ قدرت جادویی این ساز باشد.
بعدها این ساز به ابزاری برای علامت دادن از مسافتهای طولانی تبدیل شد. در قارههای آمریکا، اقیانوسیه و آفریقا، سامانههای ارسال علامتِ صوتی، بسیار گسترش یافته تا جایی که میتوانیم آن را نوعی زبان مستقل و کامل شده، در نظر بگیریم؛ زبانی که مبتنی بر ملُدی گفتارِ انسان شکل گرفته است. بومیان این مناطق میتوانند با ضرباتی با شدت و نواک مختلف و مترِ مشخص، کلمات و حتی جملههای کاملی را در زبان خودشان، بازتولید کنند.
سامانههای سنتی ارسال علامت که امروز به ندرت به کار میروند، جدیدترین نمونه از کاربرد طبل در پیامرسانی هستند. در قراولخانهای در غرب جاوه از طبل برای ارسال علامتهای مختلفی استفاده میشود که (pl. II a) هر یک معنای خاصی همچون هشدارِ ازدحامِ جمعیت، قتل، سرقت، دزدی، تشکیل جلسه و آتشسوزی دارند.
ضربآهنگ پر قدرتِ طبل و طبل شکافدار با کارکردهایی آیینیِ مختلفی در همتنیده است. در مورد سازهایی که در مراسم و آیینهای قبیلهای نقش مهمی ایفا میکنند (اولین ساز در جهان) با طبلهای متعددی مواجه هستیم که در مورد مسئلهی تکانههایِ حرکتی، چندان و الزاماً مشابه یکدیگر نیستند. در برخی نمونهها مردی بدوی که در یک لولهی نی میدمد دیده میشود، یا در تصویری دیگر مردی غژغژهای را با سرعت میچرخاند.
در هیچ یک از این دو مثال تولید صدا تابعِ هیچگونه تکانهی حرکتیِ موزونی نیست و قرار هم نیست در هیچ یک از موقعیتهای خود موزون، شاد و سرزنده به نظر بیاید. اما نکتهی مهم این است که واقعیتِ عملِ مردِ بدوی نینواز، درست مانند واقعیت عمل نوازندهی طبل است.
هر دوی آنها دست به عملی میزنند که پاسخی در قالب یک صدا از آن داده میشود. اما عملِ این دو، تفاوتهایی نیز با هم دارد. همهی ما به خوبی میدانیم که پا کوبیدن، کوفتن و ضربه زدن، هر یک، اثر صوتیِ مشخصی از خود به جا میگذارد. ارتباط میان این اعمال و ایجادِ صدا درست مانند رابطهی میان انسان و سایهی انسان است.
در واقع این اعمال از صدایِ خود، جداییناپذیر هستند. اما آنچه باعث تفکیک و تمایز آنها از یکدیگر میشود جنس صدای آنها است: چرخش سریع یک تخته چوب، صدایی شبیه به غرش طوفان ایجاد میکند در حالی که صدای حاصل از دمیدنِ در یک تکه استخوان، صدایی زیر و سوت مانند تولید میکند.
در هر دو مورد، عمل نوازنده، یک پاسخ صوتی به دنبال دارد. پا کوبیدن و ضربه زدن نیز صدایی را تولید میکنند که به روشنی محصول یک ابزارِ تولید صدا است. نکتهی انضمامی در اینجا، این است که در این دو ساز، این نیرویِ غریبِ درونِ ساز است که منشاء پاسخ صوتی دانسته میشود.
در سازهای گروه اول (اولین ساز در جهان)، شاهد یک تکانهی حرکتی هستیم که محصول صوتیِ پیشبینیشدهای دارد. اما در گروه دوم، عملی که انتظار نمیرود هیچ محصول صوتی در پی داشته باشد به شکلی پیشبینینشده با یک صدایی همراه میشود که متعاقباً ماهیتی ترسناک و توجیهناپذیر دارد و گاه حتی پرخاشگرانه و خصمانه به نظر میرسد.
با تکیه بر باورهای موجود، شنوندگان با شنیدن این صدا احساس میکنند یک موجود زندهی نامرئی، روح یا حتی شیطان پاسخِ آنها را داده است.
واقعیت این است که بعضی اشیا، در پیِ انجامِ یک عملِ خاص، صوتی نابهنجار و در واقع صدایی ترسناک ایجاد میکنند که میتوان از آن صداها برای دورکردن موجوداتِ متخاصم، حیوانات، دشمن یا ارواح شیطانی استفاده کرد. نکتهی جالب اینجا است که از همان لحظات نخستِ طلوعِ بشریت، شاهد استفادهی انسان از این ابزارها در آیینهایی جادویی بودهایم که انسان برای محافظت از جانِ خودش اجرا میکرده است.
در همین راستا، در بخشهایی که در ادامه میآیند به قمیشِ نواری، برخی سازهای سایشی، غِژغِژه، ساز سایشی، فلوت و ترومپت میپردازیم.
قمیشِ نواری (نوعی از اولین ساز در جهان)
همهی پسران، هر کجای دنیا که باشند، میدانند چطور یک تیغه علف را بین دو انگشت شست خود گذاشته و بکشند و چنان با قدرت در شکافِ ایجادشده بدمند که تیغهی علف به ارتعاش در آمده و صدایی زیر و جیغمانند تولید کند.
مردم قبیلهی تائولیپانگ در گینه معتقدند اگر این تیغه از نیِ خاصی درست شده باشد، صدای تولیدشده بر اثر دمیدن داخلِ آن، بارش باران را در پی خواهد داشت. در ماداگاسکار ساختنِ قمیش نواری با استفاده از ساقهی برنج قبل از برداشت، اکیداً ممنوع است زیر این کار سبب بارش تگرگ و نابودی محصول میشود. در ملانزی، پسران تازهبالغ با دمیدن در تیغههای علف، زنان را از خود دور نگه میدارند.
در تمدنهای توسعهیافتهتر، از انواع پیشرفتهی قمیش نواری استفاده میشود. از بین گونههای پیشرفتهترِ قمیش نواری، مهمترین آنها که نیایِ سازهای آینده نیز به شمار میرود، از تیغهی پهن و بلندِ علفی ساخته شده که به شکلِ مارپیچی بسته میشود و ظاهری شبیه به قیف دارد. در این قمیش، انتهای نازکِ تیغه یا تیغهای مجزا از روزنهی فوقانی عبور داده میشود. کُر آنگله نمونهای از این سازهاست.
سازهای سایشی
سایش دو جسم روی یکدیگر باعث ایجاد طیفی متنوع از صداهای خفه و جیرجیرمانند میشود؛ صداهایی که از نظر بسیاری مردمان، منبعی فرانسانی دارند.
سرخپوستان ساکن آمریکای مرکزی و جنوبی لاکِ خالی لاکپشت آبی را برداشته، سوراخی را که دُمِ لاکپشت در آن قرار گرفته را با چسب مسدود کرده و انتهای برآمدهی لاک را روی کف دستِ عرقکردهشان میمالند.
این ساز ماهیتی سرّی و محرمانه دارد و تنها اعضایی که در آیین تشرفِ قبیله شرکت کرده باشند جرات و جسارتِ نگاه کردن به این ساز را دارند.
پیشرفتهترین سازِ مالشی، چوبِ مالشی است که در ایرلند نو در مِلانِزی یافت میشود. این ساز قطعهی چوبی سخت و مدوری است که ضلع فوقانی آن، برشهای عمیقی به شکل چهار دندانه در اندازههای مختلف دارد. نوازنده روی زمین نشسته، پاهایش را دراز کرده و ساز را میان دو پا قرار میدهد.
سپس کف هر دو دست را با شیرهی درختِ نخل مرطوب میکند و آنها را در جهت بدنش روی دندانههای ساز میکشد و با این کار، چهار نغمهی متفاوت ایجاد میکند. این ساز نیز ماهیتی رازآلود داشته و بیشتر در مناسک و آیینهایی به کار میرود که با مرگ ارتباط دارند
طبلهای سایشی گونهای جدیدتر از سازهای سایشی هستند. در سرزمین تُگو اعضای قبیلهی اِوُهِه تکه پارچهای را به خاکستر آغشته کرده، روی پوست کشیده و آن را بر دهانهی طبل میسایند. این عمل، ما را به یاد مراسمی به مراتب قدیمیتر میاندازد. در این مراسم مانیُک، زعفران یا خون، روی پوستِ طبل ساییده میشود و از این طریق، قربانی را به طبل پیشکش میکنند.
در آیینها و مناسک مختلف، به ندرت شاهد ساییدنِ مستقیم دست روی پوست طبل هستیم. بیشتر طبلهای سایشی، مجهز به سیم سایش یا چوبی برای سایدن روی پوست هستند. در برخی نمونهها سیمِ سایشی از سوراخی در مرکز پوست عبور میکند. در برخی موارد، چوبک نیز از همین سوراخ مرکزی عبور کرده و داخل حفرهی طبل قرار داده میشود.
گاه چوبک از پوست عبور نمیکند و تنها باعث ایجاد یک فرورفتگی در آن میشود. چوبک را داخل طبل و زیر پوسته محکم میبندند تا از جای خود تکان نخورد و عمودی بایستد. در بیشتر موارد، پوست طبل به دلیل سایش چوبک یا سیم با دستانِ آغشته به صمغِ نوازنده به ارتعاش در میآید.
در طبلهای سایشی، شکلِ بدنهی طبل مهم نیست. در واقع، از انواع مختلف طبلها میتوان به جای طبل سایشی استفاده کرد. بعضی از سیاهپوستان قبایل بانتو گودالی را در زمین حفر کرده و روی آن را با پوستِ مخصوصِ طبل میپوشانند و همچون طبلی سایشی، این پوست را میسایند.
هیچ اطلاعاتی دربارهی خاستگاه طبلهای مجهز به سیمِ سایشی در دست نیست. اما میدانیم که در این طبلها، سیم یا میلهی مرتعش به مرکزِ پوستی که روی گودال قرار دارد متصل میشود و ارتعاشها نیز از همین طریق، به پوست منتقل میشود. این سیم یا میلهی مرتعش یکی از ویژگیهای متمایزِ ساز دیگری به نام زیترِ زمینی است که در بخشهای بعد به آن میپردازیم. حتی این احتمال وجود دارد که سیم یا میلهی مرتعش از این ساز وام گرفته شده باشند.
طبلهای سایشی ظاهری شبیه به طبلهای کوبشی دارند. اما نحوهی نواختن متفاوت این دو نوع طبل است که باعث شده است هر یک در مراسمی متفاوت کاربرد داشته باشند. در بسیاری موارد عمل سایش با حرکتهای رو به جلو و عقب همراه است و نماد آمیزش جنسی محسوب میشود. طبلهای سایشی از جمله سازهای متمایزی هستند که در مراسم آغاز دوره بلوغ پسران و دختران در قبایل آفریقایی نواخته میشوند.
در مراسم بلوغ دوشیزگان قبیلهی بایلا در آفریقای جنوبی، خالهی دخترها «کوزهی سفالی بزرگی را میان پاهایش قرار میدهد. این کوزه با پوستی دباغیشده پوشیده شده است. زن در حالی که قمیشی را به حالت عمودی و نه چندان محکم در یکی از دستهایش گرفته، دست دیگر را در آب فرو میبرد و آن را بر روی قمیش به بالا و پایین حرکت میدهد».
در اینجا، مراسم بلوغ دختران و پسران را برای ورود به زندگی جنسی آماده میکند و حتی حرکات درست و مناسب در رابطهی جنسی را نیز به شکل نمادین به آنها میآموزد. یکی از ویژگیهای معمولِ ذهنیت بدوی، ترکیب دستورالعملهای مورد نظر در هر آئین، با مجموعه ای از نمادهای مرئی و نامرئی است.
پیوند میان طبلهای سایشی و آئینهای باروری و بلوغ در سنتهای اروپایی نیز تا به امروز حفظ شده است. در روز گرامیداشت مارتین قدیس و روزهای بین کریسمس تا جشن خاجشویی (جشنهایی که مسیحیان جایگزین مناسک انقلاب زمستانی کردهاند)، پسران پشتِ درِ خانههای همسایگان رفته و آیات قدیمی انجیل را با آهنگی موزون میخوانند و در این عمل یک سازی سایشی را به صدا در میآورند که در زبان هلندیها به آن راملپات میگویند. این ساز اغلب از ترکیب قابلمه یا گلدان با یک روکش پلاستیکی ساخته میشود و فاقد هرگونه ظرافت هنری در ساختار خود است. (pl. II f)
آخرین نسل از طبلهای سایشی، طبلهای سایشی چرخشی هستند، که صرفاً نوعی اسباببازی محسوب میشوند و در آفریقا، آسیا، اروپا و ایالات متحده آمریکا رواج دارند. این طبلها که از طریق سیمِ سایشی که به میلهای کوتاه آویزان است، چرخانده میشوند و همین چرخش ارتعاشهای سیم را به پوستهی مقوایی طبل منتقل میکند.
در زبان هلندی، طبل سایشی چرخشی را «رونکر» مینامند که به معنای «خُرخُرو» است و توصیف دقیقی از صدای تولیدشده توسط این طبل است. آلمانیها این طبل را با نام «والدتوفل» یا «شیطان جنگل» میشناسند. این نام به احتمال زیاد یادآور مناسکی باستانی است که در آن از یک طبل سایشی مشابه غِژغِژه، برای تولید صدایی شبیه به صدای شیطان استفاده میشده است. با توجه به ماهیت چرخشی این طبل، میتوان آن را یکی از نسلهای بعدی غژغژه هم نامید.
مردم این ساز را با نام «غژغژه» میشناسند؛ هر چند این نام نمیتواند توصیف دقیقی از صدای این ساز باشد. بومیان بدوی صدای این ساز را صدای نیاکان خود میدانستند. اما از نظر انسانهای معاصر، صدای غژغژه تداعیگرِ صدای باد در شدتهای مختلف مانند یک نسیم ملایم تا طوفان است.
یک پاسخ
ممنون از این اطلاعات خوب !