لیلیان نوردیکا | خوانندهی سوپرانوي اپرا

لیلیان نوردیکا (۱۸۵۷ـ۱۹۱۴) در شهر فارمینگتون[1] ایالت مین[2] به دنیا آمد و، پیش از ازدواج، لیلیان نورتون[3] نام داشت. خانوادۀ لیلیان در حرفۀ خوانندگی و آواز فعال بودند. مادرش، آماندا آلن نورتون[4]، بعد از مرگ یکی از خواهران بزرگترش که مهارتهای او در این حوزه زندگی حرفهای موفقی را نوید میداد، استعدادش در زمینۀ خوانندگی را کشف کرد. نوردیکا چهار سال در کنسرواتوار نیوانگلند درس خواند و شاگرد جان اونیل[5] بود و، بالأخره، در سال ۱۸۷۶، از این مرکز فارغالتحصیل شد. بعد از اتمام تحصیلاتش در این کنسرواتوار، یکسالونیم، در مقام تکنواز، گروه موسیقی پاتریک گیلمور[6] را در تور دور امریکا همراهی کرد. در بهار سال ۱۸۷۸، با همین گروه به اروپا سفر کرد. مادرش نیز او را در این سفر همراهی میکرد.
منبع نوشته زنان موسیقی از شهاب جعفری
در قرنهای نوزدهم و بیستم، خوانندگان امریکایی، که مشتاق رسیدن به مدارج حرفهای بالا در حوزۀ اپرا بودند، به این نتیجه رسیدند که تسلطیافتن بر زبانهای مختلف و همکاری با شرکتهای برگزارکنندۀ اپرا نیازمند کسب تجربه در اروپا است؛ چراکه فرصتهای اجرا در ایالات متحدۀ امریکا بسیار محدود بودند. اما آنچه باعث شد نوردیکا عازم اروپا شود دستمزد نهایی جذابی بود که گیلمور برای همراهی او در نظر گرفته بود و قرار بود در پایان تور در پاریس به او پرداخت شود. همین مسئله نوردیکا و مادرش را ترغیب کرد تا قدم در راهی بگذارند که آنها را پنج سال از خانه دور نگه داشت. درنهایت، لیلیان و مادرش به موفقیتی بزرگ دست یافتند: هرچند، در سالهای نخست، مجبور بودند با بودجهای بسیار ناچیز خود را سر پا نگه دارند. آنها در مسکن و خوراک بیشترین صرفهجویی ممکن را میکردند و لیلیان، برای تأمین هزینههای اقامت و خوراکش، به تدریس روی آورده بود. با وجود همۀ اینها، مجبور شدند، برای عبور از این دوران سخت، از اعضای خانوادهشان که در بوستون بودند وامی اضطراری بگیرند. انطباقپذیری و تواناییهای زنان نیوانگلند درست مانند شهامتشان خیرهکننده به نظر میرسد.
آماندا آلن نورتون، از طریق نامههای مکرری که به اعضای خانوادهاش مینوشت، آنها را از میزان پیشرفت لیلیان مطلع میکرد. بخشهای منتخبی که در ادامه آمدهاند از نخستین نامههای آماندا انتخاب شدهاند.
در دهۀ ۱۸۹۰، نوردیکا به یکی از اولین خوانندگان بومی امریکا تبدیل شد که توانسته بودند به اپرای متروپلیتن[7] راه پیدا کنند. این خواننده، در فاصلۀ سالهای ۱۸۹۳ تا ۱۹۰۷، از برجستهترین خوانندههای واگنرین سوپرانو[8] بود. نوردیکا نام هنری لیلیان و ساختۀ آنتونیو سانجووانی[9]، معلمش در میلان، بود. این نام به گوش مخاطبان ایتالیایی خوشآوا بود و دلیل انتخابش نیز همین بود.
بروکسل، ۱ ژوئیۀ ۱۸۷۸
هشت هفته است که از خانهمان دور هستیم. تا اینجا، لیلیان در ۶۵ کنسرت آواز خوانده است و از زمانی که در لیورپول قدم در خشکی گذاشتیم، تقریباً پنجهزار کیلومتر سفر کردهایم. وقتی همۀ اینها را کنار هم بگذاریم، میتوانیم بگوییم دو ماه کاری فوقالعاده را پشت سر گذاشتهایم … تا این مرحله، لیلیان در خوانندگی بسیار موفق بوده است. دلواپس اجرای پنجشنبه، یعنی ۴ ژوئیه، هستم. این اجرا آخرین اجرای قراردادش است و لیلیان را به نوک قلۀ موفقیت میرساند. تابهحال، در همۀ شهرهای بزرگ انگلستان و اسکاتلند خوانده و در دوبلین و هلند نیز اجرا داشته است. اگر بتواند در تروکادرو[10] [نمایشگاه ۱۸۷۸] هم موفق ظاهر شود، دیگر آماده است که به خانه و زندگی و تحصیلاتش برسد و، البته خودش را برای قراردادهای جدید آماده کند. همین الآن هم، نامههایی از مدیران اپراهای لندن دریافت کرده است. اما، هنوز نمیتوانیم با قاطعیت بگوییم قرار است چه راهی را در پیش بگیرد. همهچیز بعد از ماه ژوئیه مشخص میشود.
پاریس، ۱۶ ژوئیه
حالا که دیگر میدانید دقیقاً چه کار میکنیم، فقط به اصل مطلب میپردازم. موفق شدیم بهترین مدرس بازیگری درام، [فرانسوا] دلسارته[11]، را پیدا کنیم. خیل متقاضیانی که از چهار گوشۀ دنیا آمدهاند تا در کلاسهای دلسارته شرکت کنند آنقدر زیاد است که ثبتنام در کلاسهایش تقریباً غیرممکن به نظر میرسد. لیلی روزی دو ساعت آموزش زبان فرانسوی میبیند … سرعت یادگیریاش خیلی بالاست. باید منتظر بمانیم و ببینیم در عرصۀ هنر نمایشی چه میکند. به هر تقدیر، بهترین معلم را دارد. دلسارته میگوید صدایش فوقالعاده و شیوۀ اجرایش بینقص است.
پاریس، ۲۵ اوت
لیلی خیلی دلش میخواهد به ایتالیا برود. توصیۀ اطرافیان هم همین است. اگر به ایتالیا برود، میتواند دانشش دربارۀ زبان ایتالیایی را به حد کمال برساند و با عنصر پایانناپذیری آشنا شود که فقط در صدا و اجرای بهترین هنرمندان مشهود است. فکر نمیکنم صلاحیت اظهارنظر در این زمینه را داشته باشم. باید بگذارم غریزهاش را دنبال کند. تنها کاری که از دستم برمیآید این است که کناری بایستم و نظارهگر باشم. راستش را بخواهید، این مسئولیت هم اصلاً مسئولیت کوچکی نیست. گاهی میترسم بیش از اندازه به خودش فشار بیاورد.
اما پول مثل چرک کف دست است و هر هفته چهل یا پنجاه دلار خرج داریم. آیندۀ درخشانی دارد. اما، بههرحال، نباید عجله کند. باید آهسته و پیوسته پیش برود.
طی یک ماه، اجراهایش در اپراهای لوچیا[12]، لا تراویاتا[13] و فاوست[14] چنان پیشرفت کردهاند که باورت نمیشود. اما مسئله این است که باید، برای یادگرفتن همۀ اینها، وقت داشته باشد.
حالا که قصد ندارد به کسی پیشنهاد ازدواج بدهد و کمکخرجی پیدا کند، این سؤال پیش میآید که آیا خودش بهتنهایی میتواند سیصد، پانصد، هفتصد یا حتی هزار دلار دربیاورد تا بتواند هزینۀ لازم برای تحصیلش را فراهم کند؟ [امیلیو] بلاری[15] و [آلبرتو سینیور] رندگر[16] [مربیهایش] معتقدند صدای لیلیان نباید هرگز متوقف شود و حاضرند همیشه به دخترم آموزش دهند. اما دلسارته فقیر است و باید دستمزدش را بپردازیم. معلم زبان فرانسویاش هم زن بیچارهای است که زندگیاش را با همین حقالتدریس میچرخاند. خانمهای صاحب پانسیون هم باید هر هفته کرایۀ اتاقها را جمع کنند تا بتوانند به زندگی ادامه بدهند.
کلاهها، دستکشها و پیراهنهای فاخرمان را باید هر از چند گاه عوض کنیم چون لیلی در لباسپوشیدن خیلی سختگیر است. همۀ این خرجها موجه هستند و به حداقل سی، چهل و گاهی پنجاه دلار در هفته میرسند. چون حساب خرجهای هفتگیمان را دارم، دقیقاً میدانم پول چرک کف دست است. این اصطلاح تکیهکلام لیلی هم هست.

نوردیکا، پس از تمرین با کازیما واگنر، این نقش را در اولین اجرای اپرای لوهنگرین در بایرویت (۱۸۹۴) خواند.
پاریس، ۱۰ سپتامبر
یادگرفتن اپرا اصلاً کار پیشپاافتادهای نیست. اگر فکر میکنید اینطور است، هر روز پنج یا شش ساعت اپرای آیدا را تمرین کنید و دو ساعت را هم به تمرین صرف فعلهای فرانسوی اختصاص دهید … لیلی، در چهار ماه اخیر، خیلی پرکار بوده و در هفتاد کنسرت حضور داشته است. از ۱۲ اوت، چهل بار به کلاس درس بلاری با موضوع رپرتوار ایتالیایی رفته و حداقل همین تعداد جلسه هم با دلسارته تمرین بازیگری درام داشته است. تازه، در کنار همۀ اینها، هر روز به کلاس زبان فرانسوی هم میرود.
من هر چیزی را که به تهیۀ پیراهنهایش مربوط باشد سروسامان میدهم و همیشه کنارش هستم، چون میدانم در تلاشهایش ثابتقدم است و از هیچ تلاشی مضایقه نمیکند. صدای آوازش دلنشینترین صداها است. اگر در وطنمان بودیم، بیتردید، میتوانست همۀ [قراردادها] را قبول کند. اما، در حال حاضر، تحصیل از همهچیز مهمتر است … لیلی، هر روز ساعت ۹ صبح، آموختن مقدماتی بازیگری را شروع میکند. ساعت ۱۰، نوازندۀ پیانویی از طرف بلاری به خانهمان میآید تا در یادگیری نُتها و اپراهای ایتالیایی کمکش کند. از ساعت 11:30 تا ۱۲ تمرین میکند. سپس، صبحانه میخورد. بعد از صبحانه، نوبت به کلاس دوساعتۀ زبان فرانسوی میرسد. ساعت سه، کلاس موسیقی دارد و ساعت چهار هم کلاس بازیگری با دلسارته شروع میشود. پس، همانطور که میبینید، کل وقتش پر است. هنگام درسخواندن یا تمرین زبان فرانسوی، معمولاً روی مبل راحتی دراز میکشد و، همزمان، استراحت هم میکند … واقعیت این است که لیلی میتواند به درجات عالی برسد. اما باید وقت کافی داشته باشد تا بتواند، بدون آسیبرساندن به سلامتش، درس هم بخواند؛ درست مثل دیگران. به نفع بلاری است که اولین اجرای لیلی در مادرید باشد. با وجود این، خود او به لیلی گفته است که نباید زیاد عجله کند. قرار است، همین روزها، با هم به ییلاقات برویم. امسال، حتی یک لحظه هم استراحت نکرده است. میخواهیم، برای چند روز، همه چیز را فراموش کنیم و به خانهای ویلایی برویم، میوه بخوریم و شیر بنوشیم.
میلان، ۱۲ دسامبر
سانجووانی میگوید، لیلی نباید کاری جز یادگیری اپراها انجام دهد. این هنرمند معتقد است صدا، رفتار، اندام، چهره و سادگی بینقص لیلی خودشان رسیدن لیلی به قلههای شهرت در دو حوزۀ اپرای لیریک و نمایشی را تضمین میکنند؛ البته اگر بتواند سلامتش را حفظ کند. سانجووانی، از اینکه لیلی میتواند اپرای لوچیا و آیدا را اینچنین متفاوت اجرا کند، شگفتزده شده است و اعتقاد دارد، اگر دخترم همچنان به تلاشش ادامه دهد، میتواند بزرگترین اپراهای عصرمان را هم اجرا کند. البته خود سانجووانی هم میگوید اینها همه در شرایطی محقق میشوند که لیلی زمان کافی در اختیار داشته باشد زیرا یادگیری شتابزده دستاورد مطلوبی به دنبال ندارد. درست همانطور که دوازده سال طول میکشد تا یک پسر مرد شود، لیلی هم باید زمان زیادی را صرف یادگیری و رسیدن به موفقیت کند. تابهحال صدها هنرمند زیر دست این مرد کار کردهاند و میداند چه میگوید.
سانجووانی به لیلی اطمینان داده است که پاییز سال آینده میتواند برای اولین بار اجرا کند. گاهی که به همۀ اینها فکر میکنیم، به این نتیجه میرسیم که شاید بهتر باشد از اینجا فرار کنیم. فاصلۀ زیادی بین ما و خانهمان است. حجم زیادی از کار انتظار ما را میکشد. خیلی از منتقدان روبهرویمان نشستهاند. هزینهها سرسامآور است. خطر ازدستدادن سلامت تهدیدمان میکند. تازه، ناراحتی چشمپوشی از بعضی خوشیهای زندگی و … هم به همۀ اینها اضافه میشود. اگر این ارادۀ آهنین را نداشتم، شبها نمیتوانستم بخوابم. در مواجهه با همۀ این مشکلات، همیشه ناخودآگاه این جمله را برای خودم تکرار میکنم: «آنقدر پیشرفت کردهایم که حالا دیگر برای جازدن خیلی دیر شده است».
میلان، ۲۶ دسامبر
یک کریسمس دیگر هم گذشت. کریسمس امسال از همۀ کریسمسهای گذشته پرخاطرهتر بود. آقای آر[17] مقالۀ طولانیاش دربارۀ خوانندههای اپرا را برای لیلی فرستاد. بعد از دو بار مطالعۀ دقیق و کامل مقاله، به این نتیجه رسیدم که آقای آر خیلی بیشتر از ما صحنۀ اپرا را دیده است و دربارۀ آن اطلاعات دارد. فکر نمیکنم هرگز بتوانیم تجربهای به پرباری او کسب کنیم.
لیلی در بسیاری از بزرگترین تئاترها و تالارهای امریکا، بریتانیای کبیر، هلند و بلژیک خوانده است و، بالأخره، در سالن متروپلیس فرانسه، واقع در تروکادرو، هم اجرا داشت. در اکثر سفرهایمان، با ۶۵ آقای محترم همراه هستیم [نوازندگان گروه موسیقی گیلمور] … تابهحال، هیچ حرفی نزدهاند یا هیچ نگاهی نکردهاند که، در سختگیرانهترین حالت ممکن، حاکی از بیاحترامی نسبت به ما باشد. همۀ اعضای گروه موسیقی گیلمور، به محض آنکه در هتل، تئاتر یا خیابان ما را میدیدند، بهاحترام کلاه از سرشان برمیداشتند. آقای گیلمور روحیه و رفتاری همچون همۀ نجیبزادگان مسیحی دارد.
فرقی نمیکند چه حرفهای را بررسی کنید، در همهشان، فاجعه، ویرانی و فساد بیداد میکند. همۀ زنان، چه در کلیسا، چه در حکومت و چه روی صحنه، میتوانند خودشان برای خودشان اعتبار کسب کنند و، با تکیه بر همین اعتبار، روی پای خودشان بایستند.
میلان، ۲۶ ژانویۀ ۱۸۷۹
لیلی همچنان استادش [سانجووانی] را خیلی دوست دارد و، با نهایت سرعت ممکن، در حال پیشرفت است. همه میگویند صدایش خیلی قوی و مناسب اجراهای نمایشی است و، البته هشدار هم دادهاند که نباید بیش از اندازه آواز بخواند … قرار است اپرای ایل تروواتوره[18] در ساختمان اپرای لا اسکالا[19] روی صحنه برود. تا الآن، ۲۷ نفر خواننده برای این اپرا آزمون صدا دادهاند، اما هیچ کدام هنوز قراردادی نبسته است. اینها را برایتان تعریف میکنم تا متوجه شوید خوانندههای درام چقدر کمیاب هستند و همینها هم، برای تبدیلشدن به یک خوانندۀ درام درجۀ یک نباید خیلی عجول باشند زیرا در غیر این صورت، صدای آنها نیروی جسمانیشان را تحلیل خواهد برد … امروز، همۀ مبلغ بدهی فعلیمان به صاحبخانه را تسویه کردیم. کمی حساب و کتاب کردم تا ببینم چقدر پول برایمان باقی مانده است. پولمان کفاف مخارج ماه آینده را میدهد … اصلاً متوجه شدهاید که یک سال از آن روزی که شما را ترک کردیم گذشته است؟ الآن داشتیم با خودمان میگفتیم از فکر اینکه این همه مدت اینقدر از خانهمان دور بودهایم سرمان گیج میرود. واقعاً فوقالعاده است که دو زن میتوانند بهتنهایی به برّ قدیم[20] سفر کنند و کشمکش با رسوم، اقلیمها و غذاهای مختلفش را با موفقیت پشت سر بگذارند. البته تابهحال، عملکرد خوبی داشتهایم و میتوانیم سلامتیمان را همچنان حفظ کنیم.
فرقی نمیکند در خانه چقدر جرئت و جسارت داشته باشی. هر طرف اقیانوس موانع مخصوص به خود را دارد که باید بهگونهای بر آنها غلبه کنی. اگر شما آنجا مجبورید قوی باشید و دست از تلاش برندارید، ما هم اینجا مجبوریم دقیقاً مثل شما قوی باشیم و دست از تلاش برنداریم. ما هر کاری از دستمان بر بیاید انجام میدهیم، تا مطمئن شویم، در پایان (البته پایان هرگز دستیافتنی نیست)، قلهای را فتح خواهیم کرد که هماکنون در حال بالارفتن از آن هستیم و شاید وقتی به آن رسیدیم قلههای دیگری را در ارتفاعاتی بالاتر پیدا کنیم.
پیشرفت نوردیکا آنقدر خوب بود که سانجووانی زمینۀ لازم را فراهم کرد تا اولین اجرایش زودتر از زمان برنامهریزیشده، یعنی پاییز ۱۸۷۹، به روی صحنه برود.
میلان، ۱۱ فوریه
لیلی، با توصیۀ سانجووانی، قراردادی را برای خوانندگی در اپرا امضا کرده است … اولین لازمۀ موفقیت داشتن صدا است. بعد از آن، باید موقعیتی پیش بیاید که صاحب صدا از حمایتهای شخصی شایسته برخوردار شود.
اجراهای اول کارکرد خاصی دارند که باعث میشود اینجا از عبارت امتحان برای اشاره به آنها استفاده شود. درواقع، این اجراها آزمونی هستند که تواناییهای شخص را بهصورت دقیق به تهیهکنندهها نشان میدهند و آنها هم، بر همین اساس، مبلغی را به مدیرانی پیشنهاد میدهند که، برای کسب درآمد، وارد این مرکز بزرگ کسبوکار موسیقی شدهاند … تقریباً همۀ خوانندهها خودشان باید هزینههای اولین اجرایشان را پرداخت کند. برای اجرای اول لیلی، کُمدی پر از لباس تهیه کردهایم. البته خودش ترجیح میدهد از دستکشها و چکمههای قدیمیاش استفاده کند.[21]
امروز، لیلی نامهای دلنشین از آقای سی[22] دریافت کرد. در این نامه، آقای سی اظهار امیدواری کرده بود لیلی بتواند بهزودی به خانه برگردد و خوانندۀ سوپرانوی کلیسای دکتر وب[23] شود و در کنسرتها و اوراتوریوها آواز بخواند.
آنطور که در نامه آمده است، حقوق خوبی برایش در نظر گرفتهاند. علاوه بر این، آقای سی گفته است لیلی همیشه میتوانسته است بهتر از خوانندۀ فعلیشان «مسیحا» را اجرا کند. البته این آقا دربارۀ خواندن لیلی در اپرا نظر مثبتی ندارد؛ هرچند خودش اذعان کرده است که دخترم بدون شک در این عرصه هم به موفقیت خواهد رسید. لیلی قرار است هشتم مارس اولین تلاشش را انجام دهد. اگر فورتهاش برای اپرا مناسب نبود، مطمئن خواهد شد که باید فعالیتش را در اوراتوریو و … ادامه دهد. باید تلاش کنیم، صبر داشته باشیم و امیدوار باشیم بهترین نتیجه را میگیریم.
اجرای اول نوردیکا که قرار بود ۸ مارس در میلان برگزار شود به ۱۰ مارس موکول شد. این هنرمند، در نخستین اجرایش (اپرای دو ژوان[24])، که موفقیتی بیچونوچرا داشت، در نقش دونا الویرا[25] به روی صحنه رفت. در ماه آوریل، این مادر و دختر به برشا[26] رفتند و خوانندۀ سوپرانوی امریکایی جوان اجرای موفقی در اپرای لا تراویاتا داشت.
برشا، ۲۷ آوریل
با سلام به خانوادۀ عزیزم در امریکا، دیشب، لیلی عزیزتان، که الآن دور از خانه است، اولین اجرایش در اپرای لا تراویاتا را روی صحنه برد. فقط میخواهم از فضایی که در سالن مملو از جمعیت دیدم برایتان بگویم. بعد از پایان نمایش، مردم بهصورت دستهجمعی بلند شدند و با چنان صدای بلندی برای لیلی کف زدند و هورا کشیدند که، اگر شما هم اینجا بودید، قوت قلب میگرفتید.
وقتی مردم علاقهمند دومین شهر بزرگ لمباردی را دیدم که چنین با شور و هیجان فریاد «دوباره! دوباره! دوباره!» سر دادهاند، تمام اضطرابی که این یک سال تحمل کرده بودم جبران شد. بالأخره وقتی لیلی نُه بار جلوی پرده آمد و، درحالیکه لبخندی بر لب داشت، با وقار تمام از تشویقهای همۀ حاضران در لژهای جلوی صحنه و بالکن تشکر کرد، این فریادهای «دوباره» خاموش شدند.
فقط به آن همه مردان و زنانی فکر کنید که طوری هقهقکنان گریه میکردند که انگار واقعاً شاهد مرگ دختری جوان بودند که برای زندهماندن تلاش میکرد و، با وجود این، مرگ سرنوشت محتومش بود. رقّتانگیزترین صحنۀ اپرا زمانی بود که اشکها از گونههای لیلی سرازیر شدند طوری که انگار داشت با همۀ شادیهای زندگی وداع میکرد. بعد از پایان این صحنه، لیلی به پشت پرده رفت و، وقتی پیش تماشاچیان برگشت، غرق در گلهایی با رنگهای زیبا و بدیع شد. به نظر میرسید جمعیت حاضر در سالن واقعاً از خود بیخود شده بودند.
صاحب سالن اپرا و تهیهکننده بلافاصله به اتاق تعویض لباس آمدند و، به شایستهترین شکل ممکن، از اجرای هنرمندانۀ لیلی در نقش تراویاتای عزیزشان تشکر کردند. ساعت ۱۰ صبح امروز، یک گروه از نوازندگان، که همگی سازهای زهی میزدند، به هتل آمدند و پایین پنجرۀ اتاق لیلی قطعۀ اوورتور اپرای لا تراویاتا را برایش نواختند. بعد از پایان اجرا، فریادهای «نوردیکا! بنفشۀ زیبا!» به گوش رسید. وقتی لیلی از پنجره بیرون را نگاه کرد، صدها نفر را دید که آنجا منتظرش ایستادهاند. در همین لحظه بود که فضا با فریادهای «نوردیکای امریکایی! بنفشۀ لطیف!» پر شد. سانجووانی و بسیای از میلانیها برای شنیدن اجرای امشب به اینجا آمدهاند. میدانم ممکن است فکر کنید خودشیفته هستم. اما به این هم فکر کنید که فرسنگها با خانهام فاصله دارم و چنین وظیفۀ خطیری به عهدهام گذاشته شده است. در این شرایط، اصلاً عجیب نخواهد بود اگر کاملاً در نتایج یک سال تلاش بیوقفهمان غرق شده باشیم … لیلی از من خواسته است به آقای اونیل نامهای بنویسم و بگویم، تا این لحظه، هرگز از آموزهها و راهش منحرف نشده است و، امیدوار است، فارغ از هر چیزی که روزنامهها مینویسند، نقش او در موفقیتش هم به رسمیت شناخته شود.
نوردیکا در اجراهایش در جنوا، نووارا[27]، تئاتر سلطنتی سنپترزبورگ و، بالأخره، اپرای پاریس (۱۸۸۲) به موفقیتهای بیشتری دست یافت. در نامهای بدون تاریخ، که احتمالاً در زمان حضور نوردیکا در سنپترزبورگ نوشته شده است، آماندا آلن نورتون تعدادی از اعضای خانوادهشان در امریکا را خطاب قرار میدهد و با خوشحالی میگوید: بیلی، آنی و ادوین عزیزم، همین الآن، اولین اشعههای نور روز را با تهرنگی صورتی میبینم که از بالای خط افق شرقی ظاهر میشوند. حواستان به ما باشد و شکیبا باشید … نیمۀ اول نبرد تمام شده است و پیروزی از آن ماست.
[1]. Farmington [2]. Maine [3]. Lillian Norton [4]. Amanda Allen Norton [5]. John O’Neill [6]. Patrick Gilmore [7]. Metropolitan Opera [8].Wagnerian Soprano،این جنس از صدا را باید جزو کمیابترین صداهای موجود دانست، صدایی با قدرت و صلابت که صاحبش اکثراً نقش زنان اسطورهای و قهرمان را بازی میکند. [9]. Antonio Sangiovanni [10]. Trocadéro [11]. François Delsarte [12]. Lucia [13]. Traviata [14]. Faust [15]. Emilio Belari [16]. Alberto Sr. Randegger [17]. R. [18]. IL Trovatore [19]. La Scala [20]. برّ قدیم واژهای است که، در غرب، برای اشاره به آفریقا و اروپا و آسیا یا نیمکرۀ شرقی و درمجموع مناطقی که اروپاییان تا پیش از عصر اکتشافات میشناختند به کار میرود. [21]. نوردیکا، احتمالاً به یُمن استعداد خیرهکنندهاش، نیازی نداشت هزینههای این اجرا یا آزمون را، که قرار بود در میلان برگزار شود، پرداخت کند. [22]. C. [23]. Dr. Webb [24]. Don Giovanni [25]. Donna Elvira [26]. Brescia [27]. Novarra