زندگی حرفهای فرانچسکا کاچینی (Francesca Caccini) نمونهای برجسته از فرایند تبدیلشدن خوانندهای حرفهای به آهنگساز اپرا و سایر ژانرهای موسیقی باکلام زنان در دوره باروک است. فرانچسکا کاچینی (۱۵۸۷ـ۱۶۴۰م.؟) دختر جولیو کاچینی، خواننده و آهنگساز شهیر، است. او بهواسطۀ آموزش در مدرسۀ موسیقی پدرش، بزرگشدن در دربار مدیچی در دورهای هیجانانگیز و زندگی در عصر ظهور مونودی و اپرا از مزیتی بزرگ در زمینۀ یادگیری موسیقی برخوردار بود. کاچینی در سال ۱۶۰۰، زمانی که فقط سیزده سال داشت، نخستین اجرایش را در مقام خواننده ارائه کرد. این تجربه در اولین شب اجرای نخستین اپرا، یعنی ائورودیکه، به دست آمد. در این اپرا، که آهنگسازیاش را جاکوپو پری به عهده داشت، تنی چند از اعضای گروه پدرش نیز حضور داشتند. در سال ۱۶۰۷، فرانچسکا بالأخره بهصورت رسمی به خدمت دربار فلورانس درآمد.
کاچینی فعالیت در حوزۀ آهنگسازی را از هجدهسالگی شروع کرد و پس از آن نیز بهصورت مستمر در این زمینه فعال بود و آهنگهایی سکولار برای اجراهای دربار، آهنگهایی مقدس برای کنسرتهای ایام چهلروزه، اپراها و سایر سرگرمیهای نمایشی نوشت و در این راه با سایر موسیقیدانهای دربار نیز همکاری کرد. کاچینی در اثر خود، نخستین کتاب، که در سال ۱۶۱۸ چاپ شد، مجموعهای غنی از آهنگهای مونودیک ارائه داد. در آن زمان، این مجموعه بزرگترین مجموعه از آهنگهای مونودیکی بود که یک آهنگساز نوشته بود. از میان آثار عمدۀ کاچینی، تنها یک اثر دیگر به جا مانده است: اپرای «رهایی روجیرو از جزیرۀ آلسینا» که ظاهراً از میان مجموعهای بزرگ از تولیدات موسیقی به دست آمده است.
همانطور که دو نامۀ ذکرشده در این بخش نشان میدهند، کاچینی اغلب با میکلآنجلو بوناروتی جوان همکاری میکرد و از تحسینکنندگان او بود. در نخستین نامه، شاهد بحث و تبادل نظر کاچینی با بوناروتی دربارۀ همکاریشان در خلق بخشهایی از یک جشن هستیم. بخش مدّنظر نوعی اجرای نمایشی شبیه به اپرا است که، البته در مقایسه با اپرا، جزئیات کمتری دارد. این جشن، که شامل یک انوانسیو یا صحنۀ طنز کوتاه نیز بود، تا به امروز پیدا نشده است.
با درود به برجستهترین و محترمترین سرورم،
عزیمت شتابزدۀ شما مرا بهشدت اندوهگین کرد. همانقدر که اینجا به حضورتان نیاز داریم، نگران دلیل عزیمتتان هستیم. البته اخباری که برایم فرستادید امیدوارکننده است و اگر خدا بخواهد، برادرزادهتان بهزودی از خطر رهایی خواهند یافت.
از اینکه اشعار آهنگ خانم گیرالدا را برایم فرستادید بهصورت ویژه از شما تشکر میکنم. میتوانم تصور کنم نوشتن این اشعار، آن هم زمانی که مشغلههای فکری دیگری جز شعر داشتهاید، چقدر برایتان سخت بوده است. این اشعار در بهترین زمان ممکن به دستم رسیدند زیرا، با وجود آنکه آهنگم را یکبار در حضور اعلاحضرت، بانو و شاهزادهخانمها تمرین کردهایم، دوک کبیر هنوز آن را نشنیده است. البته ما هر روز منتظر آن هستیم که دوک کبیر فرمان اجرای تمرین در حضور او را صادر کند. حتی یک شب، که گروه دور هم جمع شده بود و تا ساعت سۀ بامداد نیز آمادۀ اجرا بود، به دلیل ورود یکی از سفرا، اجرایمان به زمانی دیگر موکول شد. این اتفاق برای ما خوشیمن بود زیرا بانو پرسید چرا خانم گیرالدا هنوز تکخوانی ندارد و من نیز در جواب گفتم شما، به دلیل خطری که جان برادرزادهتان را تهدید میکند، هنوز فرصت پیدا نکردهاید اشعاری را که خانم گیرالدا باید بخواند بنویسید. با کمال اطمینان میتوانم بگویم که بانو آنقدر برایتان ناراحت شد که با هیچ اندوهی قابلمقایسه نیست.
هنگامی که گفتم انوانسیون از کارهای شماست، همگی بسیار خوشحال شدند و از پیشدرآمد و قطعۀ پایانی و، بهصورت کلی، موسیقی ارائهشده چنان خشنود بودند که وصفش در قلم و بیان نمیگنجد. برای آنکه میزان خشنودیشان را درک کنید فقط کافی است بگویم مدتها بود ندیده بودم اعلاحضرت و بانو چنین از ته دل بخندند. صدای خندههای بلندشان در کلّ اتاق طنینانداز شده بود و بانو بهصورت ویژه کار شما را تحسین کرد؛ تحسینش بهگونهای بود که بالاترین انتظارات شما را هم برآورده میکند. ارائۀ سایر جزئیات را به زمانی موکول میکنم که بتوانیم حضوری صحبت کنیم. فقط لازم میدانم بگویم بانو رو به اعلاحضرت و کل حاضران کرد و با صدایی بشاش گفت که شما بیهمتا هستید و میتوانید در همۀ سبکها شعر بگویید و خودتان را با همۀ شرایط و مناسبتها، جدی، شاد، آسان یا دشوار، انطباق دهید. بهطور خلاصه، خشنودیاش را از کارتان نشان داد. بانوان گروه نیز خوب ظاهر شدند و مایۀ سربلندی خودشان بودند.
البته لازم است شما را از مورد دیگری نیز آگاه کنم. بانو از شوخطبعی پزشکان طمّاع نیز خوشش آمده بود و این مسئله را دو یا سه بار عنوان کرد.
حالا که خانم گیرالدا هم شعری برای خواندن دارد، جشن بینقص خواهد بود و آنطور که به نظر میرسد، قبل از اینکه دوک کبیر تمرین ما را ببیند، آهنگش هم آماده خواهد شد.
متأسفم که احتمالاً نمیتوانید خودتان را به اجرا برسانید. اما قصد دارم از شما بخواهم، اگر میتوانید، کمی هم به کمدی کوتاهی فکر کنید که دربارهاش صحبت کردیم و قرار است دقیقاً یازده بازیگر داشته باشد. داستانش باید خوشایند و طنزآمیز و شخصیتهایش متنوع باشند. البته هنوز تصمیم ما در اینباره قطعی نشده است. کارهایی که در دست بررسی دارم آنقدر زیاد است که بهتر دیدم به شما هشدار بدهم تا یکباره غافلگیر نشوید. البته میتوانید، تا زمان قطعیشدن تصمیممان، به طرح داستان فکر کنید تا، در صورت نیاز، تنها مرحلۀ نوشتن آن روی کاغذ باقی مانده باشد. خواهش میکنم دربارۀ این موضوع با کسی صحبت نکنید.
پوزشم را بابت زحماتی که بر دوش شما گذاشتم پذیرا باشید. از خدا میخواهم شرایط را بهگونهای فراهم کند که بهزودی پیش ما برگردید و برادرزادهتان نیز بار دیگر شادی و سلامتیاش را بازیابد. در پایان، احترامهای فائقهام را پذیرا باشید. همسرم همیشه به یاد شماست و من هم از خدا میخواهم هرچه اتفاق خوب است بهسوی شما روانه کند.
از فلورانس، ۱۸ دسامبر ۱۶۱۴
ارادتمند و آمادۀ خدمت به شما، فرانچسکا کاچینی سینیورینی
از اشعاری که برای خانم مدیچا فرستاده بودید استفاده نکردم زیرا نظرم این بود که سایر اشعاری که پیش از این برایم فرستاده بودید («از میان آن ساحلها عبور مکن») مناسبتر هستند. شعرها را با نغمۀ «بدرود ای کوههای وحشی» هماهنگ کردم و کاملاً کنار هم مینشینند.
حالا که خانم گیرالدا هم شعری برای خواندن دارد، جشن بینقص خواهد بود و آنطور که به نظر میرسد، قبل از اینکه دوک کبیر تمرین ما را ببیند، آهنگش هم آماده خواهد شد.
متأسفم که احتمالاً نمیتوانید خودتان را به اجرا برسانید. اما قصد دارم از شما بخواهم، اگر میتوانید، کمی هم به کمدی کوتاهی فکر کنید که دربارهاش صحبت کردیم و قرار است دقیقاً یازده بازیگر داشته باشد. داستانش باید خوشایند و طنزآمیز و شخصیتهایش متنوع باشند. البته هنوز تصمیم ما در اینباره قطعی نشده است. کارهایی که در دست بررسی دارم آنقدر زیاد است که بهتر دیدم به شما هشدار بدهم تا یکباره غافلگیر نشوید. البته میتوانید، تا زمان قطعیشدن تصمیممان، به طرح داستان فکر کنید تا، در صورت نیاز، تنها مرحلۀ نوشتن آن روی کاغذ باقی مانده باشد. خواهش میکنم دربارۀ این موضوع با کسی صحبت نکنید.
پوزشم را بابت زحماتی که بر دوش شما گذاشتم پذیرا باشید. از خدا میخواهم شرایط را بهگونهای فراهم کند که بهزودی پیش ما برگردید و برادرزادهتان نیز بار دیگر شادی و سلامتیاش را بازیابد. در پایان، احترامهای فائقهام را پذیرا باشید. همسرم همیشه به یاد شماست و من هم از خدا میخواهم هرچه اتفاق خوب است بهسوی شما روانه کند.
از فلورانس، ۱۸ دسامبر ۱۶۱۴
ارادتمند و آمادۀ خدمت به شما، فرانچسکا کاچینی سینیورینی
از اشعاری که برای خانم مدیچا فرستاده بودید استفاده نکردم زیرا نظرم این بود که سایر اشعاری که پیش از این برایم فرستاده بودید («از میان آن ساحلها عبور مکن») مناسبتر هستند. شعرها را با نغمۀ «بدرود ای کوههای وحشی»هماهنگ کردم و کاملاً کنار هم مینشینند.
در سال ۱۶۱۷، کاچینی توری را در شهرهای مختلف ایتالیا برگزار کرد و همراه با همسرش، جووانی باتیستا سنیورینی، که او نیز خواننده بود، کنسرتهایی را در این شهرها به روی صحنه برد. او، در نامهای از جنوا، از موفقیتهای تورشان برای بوناروتی مینویسد:
با درود به برجستهترین سرورم،
فراموش نکرده بودم که این نامه را به شما بدهکارم. کارهای بیشماری که برایم پیش آمد نمیگذاشتند به این وظیفۀ خطیر رسیدگی کنم و بالأخره مجبور شدم هرطور که شده از آنها فرار کنم و این نامه را برایتان بنویسم. خبر خوش اینکه، به لطف خداوند، همه خوب هستیم. هرجا که قدم میگذاریم با چنان لطف و محبتی روبهرو میشویم که تا به چشم نبینید باور نخواهید کرد. بخشی از آنها را حضوری برای عالیجناب تعریف خواهم کرد. فقط به ذکر این نکته بسنده میکنم که ترجیح میدهم بمیرم تا عشق و علاقۀ همیشگیام به مطالعه و فضیلت را کنار بگذارم، چراکه این عشق و علاقه ارزشمندتر از هر گنج و عظمتی است.
نامهتان را به آقای کیابررا دادم و او هم به آن پاسخ داد. آقای کیابررا را هم در خانۀ آقای کاردینال فرانچسکو برینگوله، دقیقاً همان جایی که خودمان ساکن هستیم، مستقر شده است. این خانه را حقیقتاً میتوان دریای نیکیها، دوستیها و مهربانیها نامید. آقای گابریلو اغلب نوشیدنیهایش را به افتخار شما مینوشد و من هم، از طرف عالیجناب، به افتخارش مینوشم. بنابراین، در گفتوگوهایمان اغلب یادتان را گرامی میداریم. در اتاق ما پرترههای فراوانی از مردان مشهور نصب شدهاند. پرترهای از میکلآنجلو بوناروتی را نیز بهصورت اتفاقی بین این پرترهها پیدا کردیم. این پرتره اغلب بهانهای به دست ما میدهد تا دربارۀ نیکیهای عالیجناب با یکدیگر صحبت کنیم. آقای گابریلو بسیار خوشحال است که، در فلورانس، نوادۀ چنین مرد بزرگی یافت میشود؛ نوادهای که همۀ فضایل و حتی نام او را نیز با خود دارد. بله، دربارۀ شما سخن میگوییم، عالیجناب.
پس، همانطور که به اطلاعتان رساندم، اوقات نیک و خوشی را میگذرانیم و در حال کار و مباحثه هستیم. در لوکا جشن بانو برگزار شد و به همۀ ما بسیار خوش گذشت، طوری که خاطرهاش برای همیشه در یادمان خواهد ماند. در این جشن، آهنگهایی را از شعرهای عالیجناب خواندم. اما هنوز چنین کاری را در اینجا انجام ندادهام زیرا در لوکا اصطلاحات عامیانۀ زبان ما بهخوبی درک نمیشوند.
امیدوارم عالیجناب همیشه ما را شامل الطاف بزرگشان کنند و خبری از خود به ما برسانند. ازآنجاکه سه نامه از فلورانس دریافت کردهایم، بلافاصله هفتۀ آینده رهسپار ساوونا میشویم و از آنجا بهسمت میلان عزیمت میکنیم تا خودمان را به فلورانس برسانیم. همسرم دستبوس شماست و از خداوند میخواهم همیشه و در همه حال خوب باشید.
از جنوا، ۲۶ مه ۱۶۱۷فرانچسکا کاچینی سینیورینی